تبیان، دستیار زندگی

 «برف آخر»؛ داستان آدم‌هایی که زیر برف دفن شده‌اند

فیلم برف آخر به کارگردانی «امیرحسین عسگری» روایتی از انزوا، فقدان و تلاش انسان برای بقا در دل طبیعتی سرد و بی‌رحم است. این فیلم که در شمال برفی ایران فیلمبرداری شده به‌خوبی موفق می‌شود فضایی شاعرانه و درعین‌حال تلخ و سنگین بسازد اما آیا این فضاسازی به‌تنهایی می‌تواند مخاطب را تا پایان قصه همراه نگه دارد؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فیلم برف آخر ، سینمای ایران، داستان آدم‌ها، فیلم ،
اثر روایتی از «یوسف»، دامپزشکی منزوی است که زندگی‌اش میان سرکشی به گاوداری‌ها و شکار گرگ‌ها می‌گذرد. زندگی او وقتی تغییر می‌کند که در یک حادثه آتش‌سوزی بدنش دچار سوختگی می‌شود. ورود رعنا، زنی که برای کنترل جمعیت گرگ‌ها آمده، ماجرا را پیچیده‌تر می‌کند. فیلم سعی دارد رابطه میان انسان و طبیعت را از زاویه‌ای متفاوت نشان دهد و به این بهانه داستان آدم‌هایی را روایت می‌کند که هرکدام فقدانی در زندگی‌شان دارند.

فیلم در خلق تصاویر بکر و فضاسازی قوی عمل کرده است. از برف‌های سنگین گرفته تا سکوت مرگبار طبیعت همه‌چیز دست به دست هم می‌دهد تا حس انزوا و سرما به‌خوبی منتقل شود. این طبیعت سرد، استعاره‌ای از روح یوسف و دیگر شخصیت‌ها است آدم‌هایی که با غم و اندوه گذشته خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند، مثلا یوسف سوگوار همسرش است که به‌خاطر سوختگی‌های او ترکش کرده، خلیل به‌دنبال دختر گم‌شده‌اش می‌گردد و رعنا هم با داغ فقدان عشق زندگی‌اش روبه‌روست. این عناصر به داستان عمق می‌بخشند اما فیلم در پرداخت شخصیت‌ها به‌نوعی در سطح باقی می‌ماند.

یکی از نقاط ضعف فیلم، استفاده افراطی از نمادها و استعاره‌هاست. گرگ‌ها در قصه هم نماد خطرند و هم نماد آزادی اما به‌جای اینکه این مفاهیم به‌صورت زیرپوستی و تدریجی به مخاطب منتقل شوند، فیلم با دیالوگ‌های آشکار و مستقیم آن‌ها را افشا می‌کند. این افشاگری، از لذت کشف برای مخاطب می‌کاهد و باعث می‌شود روایت در برخی لحظات سردرگم و نامنسجم به نظر برسد.

اثر «برف آخر» می‌توانست درک عمیق‌تری از رابطه انسان و طبیعت داشه باشد. گرگ‌های زخمی و گرسنه استعاره‌ای از آدم‌هایی هستند که زخمی گذشته‌اند و در برف و سرما گیر افتاده‌اندفیلم می‌کوشد این تقابل را نمایش دهد اما در بخش‌هایی نمی‌تواند به انسجام لازم برسد. شخصیت یوسف به‌عنوان قهرمان قصه، در برخی لحظات بیش‌ازحد سرد و منفعل است و نمی‌تواند به‌خوبی احساساتش را منتقل کند. رعنا هم که به‌عنوان نیروی تغییردهنده وارد داستان می‌شود، انگیزه‌ها و پیچیدگی‌هایش به‌اندازه کافی پرداخته نمی‌شوند.

«برف آخر» فیلمی است که می‌خواهد درباره تنهایی، فقدان، و تلاش برای ادامه زندگی حرف بزند اما گاهی خودش در همان برف و سکوت گیر می‌کند. فیلم برای مخاطب علاقه‌مند به سینمای هنری و مفاهیم استعاری تجربه‌ای متفاوت خواهد بود اما اگر به‌دنبال قصه‌ای روان و شخصیت‌های چندلایه هستید، ممکن است در برف‌های سنگین این روایت گم شوید.