تبیان، دستیار زندگی

 هر برگ از درخت، داستانی دارد

یادته اولین بار که یه درخت رو دیدی؟ اون لحظه که برگاش توی باد تکون می‌خوردن و انگار داشتن برای خودشون می‌رقصیدن؟ شاید فکر کردی این رقص فقط برای خودِ درخته، اما اگه دقیق‌تر نگاه کرده باشی، می‌فهمی که پشت اون حرکت‌های ساده یه قصه قایم شده.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
کتاب‌های پر از خیال و فانتزی، محیط زیست ، داستان ، طبیعت و انسان‌ها، هر برگ درخت داستانی دارد،
قصه‌ای که تو هر برگ، توی شاخه‌ها، حتی تو قطره‌های بارون نوشته شده. قصه‌ای که نه فقط برای ما آدم‌ها، بلکه برای همه‌ی موجودات این دنیا تعریف می‌شه؛ برای پرنده‌ها، برای رودخونه‌ها، برای خاک…

حالا فکر کن، این قصه‌های قشنگ که طبیعت با مهربونی به ما هدیه داده، دارن کم‌کم از کتاب‌های بچه‌ها محو می‌شن. قصه‌هایی که قراره دل بچه‌ها رو به زمین و آسمون گره بزنه… اما انگار دارن فراموش می‌شن. چرا باید این‌طوری بشه؟ چرا باید این قصه‌های ساده و پر از حس، جایی تو کتاب‌های بچه‌ها نداشته باشن؟

آغاز قصه‌ای از دل طبیعت

تصور کن یک کودک را که با کتابی در دست در دل طبیعت نشسته است. برگه‌های کتابش همان‌طور که در دستانش آرام می‌لرزد، نفس عمیقی می‌کشد و به برگ‌های درخت نگاه می‌کند. این درخت، قهرمان داستان است. شاید داستان آن‌طور که در کتاب‌ها آمده، خیلی پیچیده نباشد، اما برای این کودک، درخت به‌عنوان موجودی با روح و احساسات زندگی می‌کند. در این دنیا، هر کلمه‌ای که در کتاب نوشته شده، هم‌چون یک فصل از زندگی این درخت و این طبیعت است. چرا این‌طور است؟ زیرا در این داستان‌ها، طبیعت نه تنها موجودی منفعل بلکه یک هم‌سایه، یک دوست واقعی است که ما را از هر گونه آسیب دور می‌کند.

برای چه باید از طبیعت مراقبت کنیم؟

حالا، وقتی که کودک این داستان‌ها را می‌خواند، ممکن است از خودش بپرسد: «چرا باید از طبیعت مراقبت کنم؟» و پاسخ این سوال را نه در کلمات بلکه در دل خودش می‌یابد. درخت‌هایی که در حال سقوط هستند، رودخانه‌هایی که خشک شده‌اند و پرندگانی که دیگر آواز نمی‌خوانند، همه با هم به ما می‌گویند: «ما اینجا هستیم، شما نمی‌توانید ما را فراموش کنید». در دل این داستان‌ها، بچه‌ها یاد می‌گیرند که طبیعت یک موجود زنده است، نه تنها یک صحنه پس‌زمینه برای داستان‌هایشان. این آگاهی را می‌توانند از طریق شخصیت‌هایی پیدا کنند که در داستان‌ها با طبیعت هم‌ذات‌پنداری می‌کنند.

تبدیل داستان به راهی برای تغییر

وقتی این کودک، این داستان را می‌خواند، به‌جای نگرانی از تخریب طبیعت، امید را در دل خود می‌کارد. شاید یک شخصیت داستانی تصمیم بگیرد که درختانی را که از دست رفته‌اند، دوباره بکارد. اینجا است که اهمیت داستان‌های زیست‌محیطی نمایان می‌شود: آنها فقط یک هشدار نیستند، بلکه یک دعوت به عمل‌اند. این دعوت به‌جای ترس و اضطراب، راهی است برای ساختن دنیای بهتر. دنیایی که در آن، طبیعت و انسان‌ها در کنار هم، در هماهنگی و هم‌زیستی زندگی می‌کنند.

چرا این تغییر نیاز به شجاعت دارد؟

اما چرا نویسندگان در بعضی از کشورها این‌طور که باید به این موضوعات پرداخته‌اند و چرا در بسیاری از جاها، این داستان‌ها در کتاب‌ها گم می‌شوند؟ شاید ترس از اینکه داستان‌ها بیش از حد سنگین یا پیچیده شوند، یا شاید ترس از اینکه کودکان از مشکلات زیست‌محیطی نگران شوند. ولی شاید وقت آن رسیده که نویسندگان از این ترس عبور کنند. چرا که وقتی کودکان و نوجوانان این پیام‌ها را در دل کتاب‌ها می‌بینند، یاد می‌گیرند که نه تنها به‌عنوان مخاطب، بلکه به‌عنوان کسانی که می‌توانند تغییرات بزرگی را ایجاد کنند، از آنها بهره‌برداری کنند.

تصور کن که در داستان بعدی که می‌خوانی، حیوانات و درخت‌ها نه تنها به‌عنوان موجوداتی دور از ذهن، بلکه به‌عنوان قهرمانان واقعی حضور دارند. این‌گونه است که می‌توانیم در کنار کتاب‌های پر از خیال و فانتزی، محیط زیست را به یک داستان جذاب و واقعی تبدیل کنیم که برای هر کودکی الهام‌بخش باشد. از همین امروز، می‌توانیم شروع کنیم به نوشتن داستان‌هایی که نسل‌های بعدی با آن‌ها بزرگ شوند و یاد بگیرند که چگونه در دل طبیعت زندگی کنند، نه علیه آن.