خائنکشی؛ جستجوی نوستالژی در تاریکیهای یک روایت سردرگم
مسعود کیمیایی کارگردانی که بسیاری از ما با فیلمهای ماندگارش خاطره داریم، با «خائنکشی» به سینما بازگشته، فیلمی که اگرچه میخواهد یادآور شور و حال آثار قدیمی او باشد اما بیشتر به اثری تبدیل شده که انگار درگیر سایههای گذشته مانده است.
مسعود کیمیایی کارگردانی که بسیاری از ما با فیلمهای ماندگارش خاطره داریم، با «خائنکشی» به سینما بازگشته، فیلمی که اگرچه میخواهد یادآور شور و حال آثار قدیمی او باشد اما بیشتر به اثری تبدیل شده که انگار درگیر سایههای گذشته مانده است.
فیلم از همان ابتدا با فضایی رازآلود و تصاویری که بیشتر در دل تاریکی و شب میگذرد، سعی میکند مخاطب را درگیر کند. این جنبه بصری یکی از معدود نکات مثبت «خائنکشی» است که جذابیت خاصی به فضاهای فیلم بخشیده اما زمانیکه این تصاویر با روایتی که چندان منطقی پیش نمیرود همراه میشود، تاثیر خود را از دست میدهد.
از مشکلات اصلی فیلم شخصیتهایی است که عمقی ندارند و تماشاگر را درگیر خود نمیکنند. در تمام طول فیلم احساس میشود که بازیگران بیشتر در حال ادای نقش هستند تا زندگیکردن آن. همین موضوع باعث شده اجراها بیظرافت و غیرطبیعی به نظر برسند و داستان فیلم از یک طرح ساده فراتر نمیرود.
«خائنکشی» نه تنها در روایت کلی بلکه در جزئیات و خردهداستانهایش نیز ضعیف عمل کرده خردهداستانهایی که نه کمکی به پیشبرد داستان میکنند و نه به شخصیتها عمق میبخشند انگار بیشتر اضافهکاریهایی هستند که فیلم را از ریتم میاندازند.
شعاریبودن دیالوگها و بعضی صحنهها نیز یکی دیگر از چالشهای فیلم است گویی فیلم میخواهد با جملههای پرطمطراق، بار معنایی بیشتری ایجاد کند اما نتیجه معکوس شده و مخاطب را از فضا دور میکند، در کنار اینها تدوین فیلم ضعفهای جدی دارد به گونهای که حسوحال سکانسها ناقص است و صحنههای اضافی و غیرضروری ریتم فیلم را کند کردهاند.
البته نمیتوان منکر تلاش فیلم برای ایجاد فضایی خاص شد استفاده از نورپردازی تاریک و قابهایی که حس رازآلودی را منتقل میکنند، در برخی صحنهها تاثیرگذار است. این بخشها نشان میدهند که کیمیایی همچنان نگاه خاصی به سینما دارد اما این نگاه نیازمند روایت قوی و شخصیتهای عمیقتر است. «خائنکشی» اثری است که بیشتر از آنکه بتواند شوری در مخاطب برانگیزد، به ما یادآوری میکند که حتی بهترین فیلمسازها هم گاهی در سایههای گذشته خود گم میشوند.