تا حالا از «تئوری سوشی» چیزی شنیده بودی؟
احتمالا راهبرد «تفرقه بینداز و حکومت کن» یکی از قدیمیترین و در عین حال کاربردیترین راهبردهای غرب برای سلطه بر جهان و به خصوص منطقه غرب آسیا به شمار رود. تنوع مذاهب، فرهنگ، قومیت در منطقه ما باعث شده تا جریان غرب از گذشته تا امروز حساب ویژهای در بکارگیری راهبرد یاد شده در منطقه باز کند. گزارش جدید «میدلایستآی» به همین مطلب میپردازد. غرب چگونه با دست گذاشتن بر «تئوری سوشی» که به معنای «جنگ سنی و شیعه» است هدف سلطه بر منطقه را دنبال میکند.
آشنایی با تئوری سوشی
فهم تئوری سوشی خیلی سادهاست. سنی و شیعه باید باهم بجنگند. این قاعدهای است که سیاستمداران غربی، اتاقهای فکر، سران سیاسی کشورهای مسلمان متحد با غرب، جریانهای رسانهای، کاربران فضای مجازی و برخی از روحانیون(خاصاً در کشورهای اهل سنت) سالهاست که دنبال میکنند.کسانی که این مسیر را دنبال میکنند (عمداً یا غیر عمد) برخلاف ادعای تلاش برای دستیابی به صلح، همیشه بر آتش اختلافات منطقهای هیزم میریزند. درگیری امروز شیعه و سنی دست پخت استعمار (بطور خاص انگلستان) است و از یک سیاست قدیمی و یک خطی استفاده میکند: تفرقه بینداز و حکومت کن. سیاستی که برای فهم جنگهای بین اروپا و آمریکا، جنایات رژیم صهیونیستی و تحولات منطقه ما کفایت میکند. امروز هم افراد متعدد و شبکههای اطلاعاتی گسترده به طور شبانهروز برای روشن نگهداشتن این شعله مرگ در حال کار هستند. حال باید بررسی کنیم که منطقه چه چیزی داشت که غرب برای بدست آوردن آن به اختلافات بین شیعه و سنی دامن زد؟
ثروت عظیم نفتی
دلیل بسیاری از درگیریهای امروز منطقه به منابع عظیم انرژی طبیعی (نفت و گاز) بازمیگردد که دسترسی وسیع به آن برای اقتصاد مدرن حیاتی است. تا پیش از سال 1908 و کشف نفت در ایران، تمرکز اصلی جهان بر مسیرهای تجاری آسیا، مواد خام و تصرف بازارها برای فروش مازاد تولیدات صنعتی کارخانههای اروپا و آمریکا بود.در هجوم به منابع و بازارهای طبیعی غرب آسیا در قرن نوزدهم، توسعه نفوذ و ردپای نظامی، اقتصادی و فرهنگی کشورهایی مثل بریتانیا، فرانسه، هلند، آلمان، ایتالیا و بلژیک مشهود بود. این کشورها با استفاده از راهبرد تفرقه بینداز و حکومت کن، خشونت شدید و نسلکشی گسترده برای رسیدن به اهداف استعماری خود بهره میگرفتند.
بدون تعارف؛ اختلاف از قبل وجود داشت، اما استعمارگران اروپایی و طمعشان برای چپاول دارایی کشورهای منطقه به عاملی تبدیل شد تا منابع بیشتری را در ازای این جنگافروزی به دست بیاورند. در آن دوره در سراسر جهان از دین به عنوان ابزاری برای ایجاد انگیزه و تحریک سیاستهای مداخله گرایانه و گسترش ردپای اقتصادی و سیاسی استعماری استفاده میشد.
میتوان گفت که لازمه فهم صحیح از اتفاقات و تحولات جنوب جهانی(کشورهای کمتر توسعه یافته)، فهم راهبرد «تفرقه بینداز و حکومت کن» استعمارگران است. راهبردی که از تفاوتهای مذهبی، فرهنگی، زبانی و قومی برای اختلاف افکنی و افزایش سلطهگری استفاده میکند و نادیدهگرفتن آن در فهم تحولات منطقه منجر به درکی ناقص از وضعیت گذشته، حال و آینده میشود.
آیا نیروهای اروپایی و آمریکایی در منطقه به دنبال حفاظت از اهلسنت در برابر شیعیان یا بالعکس آن هستند؟ آیا ایجاد گسترده پایگاههای نظامی و نفوذ اطلاعاتی در سراسر منطقه بخشی از یک طرح گستردهتر برای ایجاد صلح، عشق و آرامش بین جوامع سنی و شیعه است؟
هرچقدر پاسخ ما نسبت به سوالهای بالا خوشبینانه و مثبت باشد ما به همان اندازه از تاریخ منطقه و نحوه پیدایش درگیریهای فعلی بیاطلاع هستیم.
ادعاهای مشکوک
روند استعمارگران در منطقه غرب آسیا پروژه صهیونیستی (اشغال فلسطین) را به ثمر نشاند و از طرف دیگر به شکلگیری دولت-ملتهای مدرن کنونی در منطقه کمک کرد. در دوران پسااستعمار دست بازیگران استعمارگر از منطقه کوتاه شد اما نظام معرفتی آنها در ساختار اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی به قوت خود(شاید در بعضی نقاط قویتر) باقیماند.نامگذاری«خاورمیانه» بر منطقه غرب آسیا و مرزبندی کنونی کشورها را انگلیسیها انجام دادهاند. آنها پس از پایان جنگجهانی اول از طریق توافقنامه سایکس-پیکو و کنفرانس صلح پاریس منطقه را منطبق با منافع خودشان خط کشی کردند.
بین قرنهای 19 و 20، انگلیسیها و فرانسویها تلاش کردند تا برای دستیابی به اهداف استعماری خود به تقویت اختلافات مذهبی بین قاجاریه و عثمانی دامن بزنند. جالب این که آنها به اختلافات درون مذهبی بسنده نکردند و بین جمعیت مسلمان و مسیحی منطقه هم با طرح بهانه و ادعای مشکوک «حفاظت از جمعیت مسیحی در مقابل مسلمان» به منظور در اختیار گرفتن منابع طبیعی، مسیرهای تجاری بهره میگرفتند.
هیچ نقطهای در منطقه وجود ندارد که قدرتهای استعماری از راهبرد تفرقه بینداز و حکومت کن برای بازکردن زخمهای کهنه مذهبی، نژادی، قومی و فرهنگی استفاده نکرده باشند. اگرچه وجود چنین تفاوتهایی در میان گروههای مختلف انسانی طبیعی است. اما درک چگونگی استفاده از آنها در دوره استعمار و پسااستعمار برای فهم علت حضور و تسلط هژمونیک غرب در منطقه حائز اهمیت است.
قدرتهای استعماری شکاف سنی و شیعه را برانگیختند. آنها به تنش دامن زدند، اختلافات را تشدید کردند، از «متفکران» و «اتاقهای فکر» حمایت کردند، مقالات مغرضانه نوشتند و منتشر کردند، منابع مالی رسانهها را تامین کردند، و آتش این اختلاف را به داخل خانهها، مساجد و کل جامعه کشاندند.
لازم به ذکر است که منطقه غرب آسیا دارای بزرگترین ذخایر نفت و گاز در جهان است و به همین دلیل غربیها حرص و طمع زیادی برای به دست آوردن آن دارند. برای نخبگان مالی و شرکتهای ایالات متحده و اروپا، این منابع آنقدر ارزشمند است که نمیتوان آن را در دست «جمعیتهای مادون بشر» ساکن این منطقه نگه داشت. همین امر در مورد ونزوئلا و به طور گستردهتر در مورد منابع آمریکای لاتین و آفریقا نیز صدق میکند.
بنابراین، هرچه اختلاف بین شیعه و سنی در منطقه عمیقتر باشد غرب بهانه بیشتری برای ادامه مداخلات خود در معادلات منطقه دارد. در این شرایط سلطه هژمونیک خود را در منطقه حفظ میکند، سلاحهای بیشتری میفروشد و بهتر از رژیم صهیونیستی حمایت میکند.
باید اضافه کرد که این پارادایم برنامههای مداخلهگرایانه عظیمی را برای تبدیل جوامع عرب و مسلمان در سراسر منطقه به سوژههای دوستداشتنی پسااستعماری آغاز کرده است. جوامعی که سلطه، تحقیر، خشونت مداوم، «اصلاحات تمدنی» و منابع طبیعی خود را با تولیدات پوچ و هنجارهای فرهنگ غربی تاخت میزنند.(تسلیم نیروهای بازار جهانی شوید و به تورهای تفریحی در دریای سرخ، جشنوارههای هالووین در مسیر مکه، تفرجگاههای حاشیه خلیج فارس و استراحتگاههای منحط در تابای مصر بروید).
غرب عطرهای خوشبویی از برند استعمار به شما میدهد تا ظاهر زیبایی داشته باشید. همانطور که جامعه خود را به ماشینها غربی میفروشید. منابع ملی را خصوصی میکنید. مرزهای خود را به روی محصولات و سرمایهگذاری اسرائیل باز میکنید و از هر دیپلمات یا شخصیت رسانهای مشهور در اسلامهراسی استقبال میکنید.
موضوع این است: چیزی که شما را از حضور در صحنه جهانی باز میدارد، سنیها و شیعیان «بدی» هستند که در همسایگی شما زندگی میکنند و حاضر نیستند ارزشهای خود را رها کنند. روح خود را به استعمار بفروشید، اخلاق را کنار بگذارید و خود را رها کنید. توافقنامه آبراهام، پیمان کمپ دیوید و... را بپذیرید تا به «موفقیت» برسید.
سفرای صلح
حال اجازه دهید با سیره شخصیتهای (به ظاهر مذهبی) آشنا شویم که از طرف غرب منصوب شده یا تحت نفوذ کامل آنها هستند و طرح غرب را در یک بستهبندی مذهبی-معنوی برای مصرف افراد ناآگاه، عرضه میکنند. این عده با قدرت صحبتها و فتواهای خود سعی دارند تا با شعلهور کردن اختلافات مذهبی جلوی هرگونه جریان استعمار زدایی را بگیرند. در محافل این عده «صلح» یعنی عادیسازی روابط با اسرائیل که دستیابی به آن نیازمند سلطه هژمونیک و حضور پایگاههای نظامی غرب در سراسر منطقه است.در این شرایط، اسرائیل به یک متحد استراتژیک برای آنها تبدیل میشود. در این طرح مردم فلسطین جزو آن دسته سنیهای دردسر سازی هستند که «صلح» را برهم می میزنند و توسعهطلبی شیعه هم به عنوان تهدیدی برای بقای منطقه به حساب میآید. ایالات متحده، اسرائیل، ناتو، پادشاهان، دیکتاتورها، سرویسهای اطلاعاتی، پیمانکاران خصوصی و مزدوران مدرن - برای نجات مردم از دست این دو گروه مورد نیاز هستند.
حال اگر این طرح اجرا نشود.... یک هیولای سنی یا شیعه که زیر تخت و یا سجاده شما پنهان شده است بیرون می آید تا شما را بکشد. برای مبارزه با این هیولا، به صهیونیسم بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، پایگاههای نظامی غربی، پذیرش سلطه غرب بر اقتصاد کشور شما، و یک شرکت روابط عمومی نیاز دارید تا برنامه درسی مورد نیاز را برای تولید جمعیتی سازگار شکل دهد - جمعیتی که مصرف میکند، افراط میکند، اما هرگز جرأت نمیکند از شما بپرسد یا مخالفت کند.
واقعیت این است که شیعه و سنی هنوز هم میتوانند در مورد اختلافات مذهبی و بحثهای تاریخی خود بدون تن دادن به پروژه غرب بحث کنند و زندگی کنند (کما اینکه تاریخ قبل از دوران استعمار هم گواه این مطلب است). اما در این بین هر گفتمانی که بخواهد از این تقسیمبندیها به عنوان ابزار درگیری استفاده کند (عامدانه یا غیرعامدانه) در پازل غرب و تسخیر مجدد منطقه بازی میکند.
در نهایت کشورهای منطقه به این درک برسند که غرب پس از استراتژی تفرقه بینداز و حکومت کن، هر دوی ما را میبلعد.
منبع:
https://www.middleeasteye.net/opinion/western-lies-sunni-shia-divide-set-region-ablaze-how