تبیان، دستیار زندگی

 روایت روند یک خودکشی

برادرم یک "درخت بائوباب" داشت!

ترجمه گزارشی از دکتر آدریانو ماچادو فاسیولی، روانشناس و استاد پزشکی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 روایت روند یک خودکشی
"بائوباب چیزی است که اگر خیلی دیر به آن توجه کنید هرگز، هرگز نمی‌توانید از شر آن خلاص شوید."

- آنتوان دو سنت اگزوپری

درختان بائوباب، درختان بزرگ و تقریبا نابود نشدنی هستند که برای سال‌ها ریشه‌های عمیقی در زمین می‌کنند و تنها زمانی که استوار شوند، تنه و شاخه‌های خود را در هوا پخش و نمایان می‌کنند.

خودکشی "ادو" نیز به همین صورت رشد کرد و مانند درخت بائوباب شد. افکار خودکشی او قوی‌تر و قوی‌تر شد و در شخصیت او ریشه دوانید. ایده خودکشی در ذهن او برای ده سال یا بیشتر در سکوت رشد کرد و اعضای خانواده ما تنها زمانی متوجه عظمت آن درخت بائوباب شدندکه برادرم دست به خودکشی زد.

اقدام به خودکشی، گاهی همان شاخه بائوباب است

در یکی از فصل‌های رمان، شازده کوچولو در مورد اینکه چگونه این درختان تهدیدی دائمی برای سیاره کوچکش هستند صحبت می‌کند و اینکه او باید هر روز صبح نهال‌های بائوباب کوچک را از بین ببرد. شازده کوچولو اشاره می‌کند که این درختان به‌عنوان نهال‌های کوچک شروع به رشد می‌کنند، اما اگر زمانی که کوچک هستند دور ریخته نشوند، محکم ریشه می‌گیرند و حتی می‌توانند باعث نابودی یک سیاره شوند.

برخی از خودکشی‌ها مانند درختان بائوباب هستند. این درختان بزرگ و تقریباً نابود نشدنی هستند. هنگامی که خودکشی یا اقدام به خودکشی رخ می‌دهد در واقع دیگر شاخه‌های بائوباب نمایان شده است، اما افکار خودکشی اغلب قبلاً بارها و بارها کاشته شده و ریشه دوانده‌‌اند. در نتیجه، پیشگیری از خودکشی اغلب دشوار است. چگونه می توان از چیزی که بخشی از هویت یک فرد شده، جلوگیری کرد؟

چه بلایی سر بازمانده‌ها خواهد آمد؟


بسیاری از افرادی که خودکشی می‌کنند،  سال‌ها در قالب انگیزه‌ها و افکار به شکل مداوم در مورد چگونگی پایان زندگی خود برنامه ریزی کرده اند. من شخصاً و از نظر حرفه‌ای شاهد سیر زندگی افرادی بوده‌ام که سال‌ها قبل از خودکشی، نشانه‌های روشنی از خود نشان می‌دادند که روزی خود را خواهند کشت. به خوبی به یاد دارم که برادر بزرگترم "ادو"  در 18 سالگی گفت که زندگی اغلب اوقات ارزشش را ندارد، زیرا بسیار ناعادلانه و پر از رنج بود. مادرم با او مخالف بود.

در آن زمان او گفت: «من فکر می‌کنم این خودکشی یک عمل خودخواهی شدید است. آدم خودش را می‌کشد و به درد و رنج کسانی که پشت سر مانده‌اند فکر نمی‌کند.»

ادو پاسخ داد: "خودخواهی زمانی است که مردم فکر می‌کنند صاحب جان کسی هستند که خود را می‌کشد. اصلاً زندگی مال کیست؟» این گفتگو در سال 1988 یعنی ده سال قبل از فوت برادرم انجام شد.

پنج سال قبل از مرگش، در سال 1993، ادو همچنین به چند تن از دوستانش که در کنار دریاچه دانشگاه نشسته بودند، گفت که "مکانی زیبا برای مردن" است. مرگ او در همان نزدیکی در سال 1998 اتفاق افتاد.

بائوباب او خیلی قبل‌تر بزرگ شده بود


همچنین به یاد دارم که ادو گاهی در مورد تهدیدهای خودکشی دیگران شوخی می‌کرد. ادو به عنوان فردی صحبت می‌کرد که معتقد بود اکثر افرادی که تهدید به خودکشی می‌کردند واقعاً این کار را انجام نمی‌دهند و آنها از تهدیدهای خود فقط به عنوان وسیله‌ای برای دستکاری دیگران استفاده می‌کنند. او هرگز در مورد خودش تهدید به کشتن نکرد.

ده سال قبل از مرگ ادو، با ترس بسیار ناخوشایندی دست و پنجه نرم می‌کردم که او روزی خودکشی کند. اما این ترس برای رهایی از غافلگیری ویرانگر واقعیت خودکشی او کافی نبود. با اینکه به وضوح در مورد خودکشی صحبت کرده بودیم، اما از شوک برخورد با این نوع بدبختی در امان نماندم.

پنج سال قبل از مرگ ادو، من و او گفتگویی داشتیم که در آن او از احتمال خودکشی من ابراز نگرانی کرد. من 21 ساله بودم و ادو 23 ساله بود. به او گفتم: «برادر، بیایید روشن کنیم، کیس خودکشی اینجا شما هستید و نه من.»

پرسید: "و آیا این شما را آزار می‌دهد، آیا بیش از حد نگران آن هستید؟"

گفتم: "بله، بسیار ناراحت کننده است. خیلی خیلی ناخوشایند است که تصور کنم روزی به خانه بروم و تو را حلق آویز شده ببینم، مرد."

گفتگوی ما ادامه یافت و او سعی کرد نگرانی من را برطرف کند، سعی کرد به من نشان دهد که ناراحتی مرا جدی خواهد گرفت. او همدلی نشان داد و متوجه شد که این وضعیت برای من دردناک است. با خودم فکر می‌کردم که این گفتگو فوایدی به همراه داشته و توجه‌ای که او به من دارد برای زنده نگه داشتنش کافی است. متاسفانه اشتباه می‌کردم. بائوباب او فقط در آن روز یا همین چند روز دلش برای آبیاری تنگ شده بود. بائوباب او قبلاً بزرگ شده بود، بسیار بزرگ، و من هیچ تصوری از عظمت آن در زندگی برادرم نداشتم.

خودکشی گیاه کوچکی‌ست که نباید بکارید


من بارها گفته‌ام: «خودکشی گیاه کوچکی است. اما آن را نکارید. اگر کاشته اید آن را کشت نکنید و آبیاری نکنید زیرا گیاه کوچکی است که می‌روید و به بائوباب تبدیل می‌شود. سپس حذف آن از زندگی شما بسیار دشوار خواهد بود.»  ادو با حلق آویز کردن خود از طنابی که به گردنش بسته شده بود به شاخه درختی در کنار دریاچه نزدیک دانشگاهی که چند سال قبل در آن تحصیل کرده بود، به زندگیش پایان داد.

برادرم به نوعی پیش بینی می‌کرد که کجا و چگونه بمیرد. فقط مسئله زمان بود، زیرا او چندین سال بود که خودکشی خود را کاشت و کشت می‌کرد. نامه ای که خطاب به من بود، اما هرگز ارسال نشد، درست پس از مرگش در کشوی میزش پیدا شد ( او آن را بیش از نه ماه قبل از خودکشی در آنجا پنهان کرده بود).  ادو در آن نامه به صراحت اعلام کرد که در حال حاضر بسیار نزدیک به مرگ است. نامه این گونه آغاز شد: «بله، برادرم، من از نزدیک و اغلب با مرگ صحبت کرده ام. در گوشم زمزمه می‌کند و پایم را می‌کشد.»

او نوشته‌های بسیار دیگری را نیز در کشوی خود جا گذاشت که پس از مرگش آنها را در آنجا نگه می‌داشتند تا کسی آنها را به هم نریزد و حریم خصوصی ادو را حفظ کنند، چیزی که مورد احترام همه خانواده بود. تعدادی از این نوشته‌ها بخشی از تصویر پیچیده‌تر درباره انگیزه‌ها و تاریخچه خودکشی او هستند. او در نامه‌ای که چند ماه قبل از مرگش نوشته بود، می‌‌گفت: «شب‌ها با دوچرخه‌ام در خیابان‌های متروکه می‌رفتم و تا آنجا که می‌توانستم رکاب می‌زدم تا قلبم بترکد».

او نامه‌هایی از خداحافظی با توجیه و عذرخواهی از خود به جای گذاشت، یکی برای من و یکی برای پدر و مادر و برادرم. "مادر، این تقصیر تو نیست"؛ "می دانم که کفن سیاهی از درد همه شما را می‌پوشاند، اما دیگر نمی‌توانم رنج خود را تحمل کنم." "تقصیر کسی نیست." چرا نامه شخصی برای من گذاشت؟ چرا؟ تنها چیزی که می‌توانم حدس بزنم این است که او واقعاً به من اهمیت می‌داد، به عنوان برادر بزرگ‌تر و دوست‌داشتنی که برای من بود، و به این دلیل که نگران بود که خودکشی‌اش چه رنجی برای من به همراه خواهد داشت.

ما به دوست داشتن نیاز داریم


سال‌ها بعد، با مرگ او و در تمرین حرفه‌ایم به عنوان یک پزشک، اصول اولیه پیشگیری از خودکشی را آموختم. خودکشی یک عمل بسیار تنهایی است. به طور کلی افراد با قصد یا سابقه خودکشی از نظر اجتماعی جدا شده و از نظر بنیادی در درد خود تنها هستند.

ادو دوست داشت با من و کوچکترین برادرمان باشد، اما او در شهری که درس میخواند تنها بود، دور از ما و بدون ارتباط آسان. در برزیل در سال 1998، خانواده ما هیچ تلفن همراه یا رایانه شخصی یا اینترنت بی‌سیمی نداشتند که به ما اجازه دهد هر زمان که بخواهیم با کسی ارتباط برقرار کنیم. صدها مایل فاصله، چندین روز بدون صحبت با یکدیگر. او از این همه دوری زجر می‌کشید. چند روز قبل از مرگش طی یک تماس تلفنی، وقتی احتمالاً می‌دانست که دیدار اخیرمان آخرین باری است که ما را می‌بیند، گفت: "برای من خیلی سخت بود که شما را ترک کنم..."

اکنون می دانم که در این لحظات، داشتن عزیزانی در نزدیکی که بخشی از زندگی ما باشند، بسیار مهم است. ما حیوانات اجتماعی هستیم که از تعاملات اجتماعی تغذیه می‌شویم (تعاملات اجتماعی سالم). ما باید دوست داشته شویم و دوست داشته باشیم. ما به عشق واقعی نیاز داریم، که ریشه آن در نزدیکی و کنار هم بودن، حضور، تعامل، و راندن ارواح تنهایی ناسالم است.

پایه ظریف یک زندگی شاد


وقتی رنج می‌آید، زندگی ناگهان متوقف می‌شود و همه چیز به کندی حرکت می‌کند. گذشت زمان خیلی طول می‌کشد و لحظات بر ما سنگینی می‌کنند. در آنجا، در این زمان، شما به طور کامل و بدون فرار، تمام دردی را که می‌توانید تجربه کنید، احساس می‌کنید. وقتی این شدیدترین بخش رنج از بین می‌رود، موج دیگری می‌آید، اگرچه شدت کمتری دارد: این پژواک و یادآوری رنج گذشته است.

 این زمانی است که پتوی عشقی که دیگران برای ما می‌بافند نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. اگر این پتو موثر، واقعی و حمایت کننده باشد، احساس می‌کنیم با وجود تمام دردها و بی عدالتی‌های دنیا، زندگی ارزشمند است. این عشق ذره ای به نام لذت در سوپ رنج هستی نیست که ما را فریب دهد. این در واقع پایه‌ی اغلب ظریف یک زندگی شاد است.

به نظر من ساختار یک زندگی شاد، عمدتاً تاریخچه‌ای از روابط راحت و حمایتی است که عمدتاً توسط والدین (یا اولین مراقبان ما) ارائه می‌شود و به ما می‌آموزد چگونه دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم

هر خودکشی یک تراژدی است


برای آنهایی که پشت سر گذاشتیم، چیزی که باقی می‌ماند خاکستر، احساس ناتوانی و گناه و در مورد من، خاطرات خوب زیادی است. ادو منبعی تمام نشدنی از ایده ها، زیبایی، خلاقیت، هنر و شگفتی بود. علیرغم همه ایراداتش، او رویدادی نادر، زیبا، انفجاری، غافلگیرکننده و بسیار کوتاه بود که از زندگی ما گذشت و به شکل‌گیری من کمک کرد.

هر خودکشی یک تراژدی است. این مرگ‌های غیرمنتظره، که عمدتاً در میان جوانان و بزرگسالان میانسال اتفاق می‌افتد، دارای یک اثر موجی مداوم است و منجر به بار اقتصادی، اجتماعی و روانی عظیمی برای افراد، خانواده‌ها، جوامع و کشورها می‌شود. خودکشی قابل پیشگیری است و پیشگیری نیازمند تغییرات اجتماعی است. برای ایجاد تغییر اجتماعی، سه عامل مهم مورد نیاز است: دانش (هم علمی و هم آگاهانه از طریق عمل)، حمایت عمومی (اراده سیاسی) و یک استراتژی اجتماعی (مانند واکنش ملی برای تحقق اهداف پیشگیری از خودکشی) است.

 هر زندگی از دست رفته بر اثر خودکشی یک نفر بیش از حد است. اکنون زمان اقدام و تبدیل پیشگیری از خودکشی به یک هدف ضروری است. اگر زمانی که دیگر دیر شده است به خودکشی بپردازیم، جنگل بائوباب رشد کرده و ممکن است هرگز نتوانیم از شر آن خلاص شویم.