تبیان، دستیار زندگی

گزارش میدانی از بازارپرچم‌فروش‌ها و گفتگو با سیدعلیرضامیرمهدی

گفت‌وگو با خیاط امام حسین علیه‌السلام / ۲۵ سال پرچم‌دوزی زیر سایه اباعبدالله

پشت میزش نشسته بود و فارغ از هیاهوی اطراف بازار کار خودش را می‌کرد، چند دقیقه‌ای محو پرچمهایی بودیم که به زیبایی و ظرافت تمام گلدوزی شده بودند، سرش را بالا گرفت و بعد از یک نگاه کوتاه دوباره صدای چرخ‌ش بلند شد. به نظر می‌رسید با او گفتگو کردن کار سختی باشد...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه ناجی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرجم دوز

کمی پایین‌تر از خیابان ناصرخسرو و گذر از عطرفروشی‌ها با دکانهایی روبه‌رو شدیم که به پرچم اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام مزین شده بودند، انگار همیشه این نقطه از شهر حال و هوای محرم دارد. پرچم‌های مخملی و یا نخی با رنگهای مشکی، قرمز و سبز با بادِ گرم وکم‌جان تابستان به زحمت خودشان را تکان می‌دادند و تو ناخودآگاه چشم‌هایت به نام‌هایی میخورد که سالها سر سفره‌شان بزرگ شده بودی و تنها به زبان آوردن آن ذکرها به قلب بی‌رمق‌ت جان می‌داد.

25سال پرچم‌دوزی زیر سایه اباعبدالله

پشت میزش نشسته بود و فارغ از هیاهوی اطراف بازار کار خودش را می‌کرد، چند دقیقه‌ای محو پرچمهایی بودیم که به زیبایی و ظرافت تمام گلدوزی شده بودند، سرش را بالا گرفت و بعد از یک نگاه کوتاه دوباره صدای چرخ‌ش بلند شد. به نظر می‌رسید با او گفتگو کردن کار سختی باشد! بعد از چند سوال و جواب کوتاه و ساده به مردی با موهای جو گندمی اشاره می‌کند و می‌گوید: "همه‌کاره و استاد سیده! من برای کمک کردن اومدم وگرنه این شغل من نیست!"

«علیرضا میرمهدی» که "سید" صدایش می‌کردند، 25 سال است که با دستهای وضوگرفته و چشم‌هایش خیره به پارچه‌هایی است که دارد به اسامی گلدوزی شده روی آن متبرک‌ می‌شود، رشته‌اش نقاشی و گرافیک بوده و به گفته خودش خط خوبی داشته و گهگاهی خطاطی می‌کرده، خیلی اتفاقی گذرش به راسته بازار پرچم‌ها می‌خورد و به واسطه رفیقش در این کار ماندگار می‌شود، به قول خودش این شغل توفیق می‌خواهد!

اعتقادها دیگه مثل قدیم نیست!

پشت چرخش می‌نشیند و کارش را ادامه می‌دهد، یک پارچه مشکی که قرار است ذکر "یا فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها" روی آن گلدوزی شود، با دقت تمام یک طرف پارچه را با دست می‌گیرد و با حرکات سوزن و تکان دادن پارچه، نخ‌ها روی پارچه حک می‌شوند بعد از مدت کوتاهی چرخ ساکت می‌شود و پارچه از حرکت می‌ایستد! سید ادامه می‌دهد:"در این راسته چندنفر بودیم که گلدوزی می‌کردیم، حالا بیشتر آنها یا فوت شده‌اند یا شغل دیگه‌ای انتخاب کردند و زدن تو کار عطر و موبایل! اینجوری که از 10 تا مغازه مثلا 3 مغازه موندیم که شغل همیشگی‌مون گلدوزی روی پرچمه! تو این سالها، هم نخ و پارچه خیلی گرون شده و هم اعتقادها دیگه مثل قدیم نیست..."

انعامی که از امیرالمومنین علی علیه‌السلام گرفتم!

از سید درباره اولین پرچمی که گلدوزی کرده بود، پرسیدیم، فراموش کرده بود و بعد از کمی مکث چشمانش برق زد و گفت:"اولین رو یادم نمیاد چی بوده ولی بهترینش پرچم برای آقا امیرالمومنین و گنبد نجف بوده و کربلا، خیلی حس خوبی داشتم، پرچم خاصی بود، پارچه رو بردم خونه و خانواده متبرک کردند و دوباره آوردم سرکار، من قبل از شروع کار به فردی که پرچم رو سفارش داده بود گفتم انعام رو از خود آقا می‌گیرم، وقتی پارچه رو گرفتم و بازش کردیم از لای پارچه پول ریخت! اون فرد شروع کرد به گریه کردن و می‌گفت:" من این پول رو نذاشته بودم."

رویایی در بهشت!

میرمهدی درباره رویایی که از این شغل در سر داشت با ما صحبت کرد و گفت:«دوست داشتم بعد از اینکه از دنیا رفتم، تو اون دنیا چرخی باشه با پارچه حریر و نخ زربافت؛ پرچم بدوزم برای خونه‌های بهشتی تا اونجا هم که عزاداری میکنن پرچم داشته باشن»

پناهگاه امن برای رهاشدن از مشکلات!

 در ادامه از آرامشی که از این کار به دست آورده گفت: «شما نمیدونین چقدر این کار وقتی پشت چرخ می‌شینین، حس و حال خوبی داره، انگار توی این دنیا نیستم، این رو کاملا جدی میگم روی خطها تمرکز میکنم و تو دنیای خودم سیر می‌کنم، وقتهایی که مشکلات هجوم میارن بهم، به این کار پناه می‌برم، خیلی روی آرامش تاثیر داره و کمکم کرده.»

انگار حضرت میگن برگرد سر کارت!

با توجه به شرایط اقتصادی و تغییر شغل هم‌صنف‌ها، در این 25 سال شده به فکر شغل دیگه‌ای باشی؟

سید لبخند می‌زند و اینطور جواب می‌دهد:" چندباری شغل عوض کردم ولی باز برگشتم سر خونه اول و دوباره پناه آوردم به این کار" بعد با شوخی دست خودش را نزدیک صورتش می‌کند و میگوید:" انگار خود حضرت امیر یه پس‌گردنی میزنن و میگن برگرد سر کار خودت! من خیلی جاها رفتم و برگشتم، آرامشی که این کار برام داره و هیچ‌جای دیگه پیداش نکردم، کارهایی که پشت چرخ می‌شینی، چیز دیگه‌ست."

نذر خاص پرچم برای شادی اموات

پارچه وقتی دوخته میشه، متبرک میشه، بعضی وقتها اتفاق‌هایی میفته که خوشحالم میکنه مثلا چند روز خانمی اومده بود مغازه و هر کسی که پرچم می‌خرید رو حساب می‌کرد، دو سه میلیون کارت کشید و رفت! می‌گفت: "نذر پدرمه که فوت شده" یا دختر جوانی هر سال برای سلامتی پدر و مادرش، برای هیئتها پرچم نذر کرده، دیدن اینها حالم رو خوب میکنه.

گفتند:" پاشو سالمی، شفا گرفتی!"

سید 25 سال است که در کار پرچم و گلدوزی زحمت می‌کشد و به گفته خودش این اسامی هستند که پارچه را متبرک می‌کنند. از او پرسیدیم:" بوده شرایطی که به پنج‌تن آل عبا توسل کرده باشی و جواب بگیری؟" سید در جواب به سوال ما گفت:«من قرار بود بیمارستان عمل کنم، شب خواب دیدم اسم امیرالمومنین علی علیه‌السلام اومد تو خواب و صدایی گفت پاشو شفا گرفتی! صبح که دکتر اومد برای معاینه گفت خوب شدی! خودش تعجب کرده بود. سوپروایزر که ارمنی بود تو بیمارستان آپادانا گفت :"چیکار کردی؟چطوری شفا گرفتی؟ من رو دعا کن" ما با این اعتقادات زنده هستیم و من سعی می‌کنم خودمو با این کار بیمه کنم.

موقع کار با خودم نوحه زمزمه می‌کنم

مثل بیشتر وقتها که ذکر، زمزمه میکرد و نوحه میخواند، چرخش را روشن کرد و پرچم را گلدوزی می‌کرد:

"از عین علی عیون ما بینا شد
وز لام علی لسان ما گویا شد
در یای علی نور خدا میبینم
زان نور محمد و علی پیدا شد"