روابط آزاد، زنگ خطر خانوادهها
میگوید دلش نمیخواهد ازدواج کند. همه ذهنیتش بند به این شده نکند طرف مقابل هم در گذشته آدمی را داشته باشد که هنوز دلتنگش می شود و در آینده اش بخواهد تاثیری بگذارد. این درد خیلی از دختر و پسرهای جامعه ماست که گریبان تشکیل خانواده و فرزندآوریمان را گرفته. روابط آزادی که سن و سالش به شدت رو به کاهش است و خانواده ها را بیش از پیش نگران می کند و حالا نوجوان دوره اول را هم به خود مبتلا کرده است.
میگوید دلش نمیخواهد ازدواج کند. همه ذهنیتش بند به این شده نکند طرف مقابل هم در گذشته آدمی را داشته باشد که هنوز دلتنگش می شود و در آینده اش بخواهد تاثیری بگذارد. این درد خیلی از دختر و پسرهای جامعه ماست که گریبان تشکیل خانواده و فرزندآوریمان را گرفته. روابط آزادی که سن و سالش به شدت رو به کاهش است و خانوادهها را بیش از پیش نگران می کند و حالا نوجوان دوره اول را هم به خود مبتلا کرده است.
این اتفاق فقط یک عامل و علت و مقصر ندارد. عواملی دارد که تک به تک آن ها را بررسی می کنیم اما اول به لحاظ روانشناسی در دوره نوجوانی و جوانی، افراد دچار تغییرات جسمی و روانی متعددی می شوند. تمایل به دیده شدن و مورد توجه قرارگرفتن به ویژه در برابر جنس مخالف در اثر این تغییرات ایجاد می شود . علت ایجاد روابط بین دختران و پسران در بیشتر جوامع ، شدت این هیجانات و کشش های روحی است . از نظر روانشناسان میل و کشش به جنس مخالف از نظر فیزیولوژی یک نیاز فطری، طبیعی و روانی است. در بیشتر فرهنگ ها روابط بین دختر و پسر قبل از ازدواج عادی شده است که این مسئله باعث ایجاد مشکلات جدید در روابط دختر و پسر می شود. هدف از این حرف ها بررسی این معضل و تأثیرات آن بر آینده است. بحران هویت، ناکارآمدی خانواده ها در ارضای نیازها، اختلال در هویت جنسی و حاکمیت روحیه فردگرایی از علت های افزایش روابط دختر و پسر است. افت تحصیلی، فقدان شناخت درست و واقع بینانه، احساس گناه، خیانت به همسر آینده، انحطاط و انحرافات اخلاقی، ایجاد بدبینی، سرکوب شدن استعدادها، سستی ایمان، آسیب دیدن حیثیت خانواده و سست شدن بنیان خانواده از پیامدهای روابط دختر و پسر است.
از پیامد ها که بگذریم، پیش از آن نقش بحران هویت و اختلال در هویت جنسی است که در کشاکش درستی و نادرستی روابط تاثیرگذار است. چه هویت فردی و چه هویت اجتماعی. برخی ناکارآمدی های حکومت درزمینه اقتصاد و سیاست، نهاد آموزش، خانواده و عدم ثبات شغلی، اطمینان نداشتن جوانان به آینده و درنهایت بی اعتنایی آنها نسبت به مرجعیت های سنتی را ایجاد می کند . خرده فرهنگ ها با تمرکز بر تفریح و فراغت به جای کار، بر گروه هم سالان و نیز بر سبک زندگی جدید بدون خانواده تأکید می کنند. از پیامدهای پذیرش این هویت جدید، تأ کید بر به روزبودن است.
و اما ببینیم هر حوزه در این اتفاق چه نقشی داشته است:
شیوه تربیتی مقتدرانه بیش از هرچیز باعث تقویت استقلال و فردیت در نوجوان می شود و نوجوان مستقل کمتر به همسالان خود بی قید و شرط گرایش پیدا می کند. درست است که خانواده مقتدر جرئت یادگیری و فرصت کافی را به او می دهند اما نه در تجربه هر چیزی. امروزه می بینیم خانواده ها برای ارتباط بهتر با فرزند حتی مشکلی هم ندارند در جریان روابط آزاد او قرار بگیرند و کاملا شیوه تربیتی آنها اصطلاحا آسان گیر است.
این اتفاق فقط یک عامل و علت و مقصر ندارد. عواملی دارد که تک به تک آن ها را بررسی می کنیم اما اول به لحاظ روانشناسی در دوره نوجوانی و جوانی، افراد دچار تغییرات جسمی و روانی متعددی می شوند. تمایل به دیده شدن و مورد توجه قرارگرفتن به ویژه در برابر جنس مخالف در اثر این تغییرات ایجاد می شود . علت ایجاد روابط بین دختران و پسران در بیشتر جوامع ، شدت این هیجانات و کشش های روحی است . از نظر روانشناسان میل و کشش به جنس مخالف از نظر فیزیولوژی یک نیاز فطری، طبیعی و روانی است. در بیشتر فرهنگ ها روابط بین دختر و پسر قبل از ازدواج عادی شده است که این مسئله باعث ایجاد مشکلات جدید در روابط دختر و پسر می شود. هدف از این حرف ها بررسی این معضل و تأثیرات آن بر آینده است. بحران هویت، ناکارآمدی خانواده ها در ارضای نیازها، اختلال در هویت جنسی و حاکمیت روحیه فردگرایی از علت های افزایش روابط دختر و پسر است. افت تحصیلی، فقدان شناخت درست و واقع بینانه، احساس گناه، خیانت به همسر آینده، انحطاط و انحرافات اخلاقی، ایجاد بدبینی، سرکوب شدن استعدادها، سستی ایمان، آسیب دیدن حیثیت خانواده و سست شدن بنیان خانواده از پیامدهای روابط دختر و پسر است.
از پیامد ها که بگذریم، پیش از آن نقش بحران هویت و اختلال در هویت جنسی است که در کشاکش درستی و نادرستی روابط تاثیرگذار است. چه هویت فردی و چه هویت اجتماعی. برخی ناکارآمدی های حکومت درزمینه اقتصاد و سیاست، نهاد آموزش، خانواده و عدم ثبات شغلی، اطمینان نداشتن جوانان به آینده و درنهایت بی اعتنایی آنها نسبت به مرجعیت های سنتی را ایجاد می کند . خرده فرهنگ ها با تمرکز بر تفریح و فراغت به جای کار، بر گروه هم سالان و نیز بر سبک زندگی جدید بدون خانواده تأکید می کنند. از پیامدهای پذیرش این هویت جدید، تأ کید بر به روزبودن است.
و اما ببینیم هر حوزه در این اتفاق چه نقشی داشته است:
من با بابام رفیقم!
عادت کردهایم در هرچیزی شورش را دربیاوریم. مثلا با تفکر و اعتقاد به اینکه شکاف نسلی بین پدر دهه 60 با دختر یا پسرش زیاد شده است می خواهیم به هر نحوی این رابطه را نزدیکتر کنیم و برای همین به جای فرزندپروری مقتدرانه که به لحاظ روانشناسی درست ترین نوع تربیت فرزند است پوسته خود را به یک رفیق پایه تغییر میدهیم. فرزندپروی مقتدرانه یعنی والدین در عین صمیمیت کنترل قاطع و معقولی را اعمال کنند، روی رفتار پخته تاکید دارند و برای انتظارات خود دلیل می آورند. نوجوان را به بیان احساسات، افکار و عواطف ترغیب می کنند و به او اجازه می دهند مطابق آمادگی خود تصمیم بگیرد. این والدین کمتر در نقش قدرت مافوق عمل می کنند بیشتر شبیه دوستی هستند که خوبی فرزندش را می خواهد نه او را بدون فیلتر و با هر اشتباهی و در صورت اختلاف نظر تصمیمگیری هایشان مشترک است. در طول تربیت کودک و نوجوان به شیوه مقتدرانه او خویشتن دار، با عزت نفس و با پختگی اخلاقی و اجتماعی بالا بار می آید.شیوه تربیتی مقتدرانه بیش از هرچیز باعث تقویت استقلال و فردیت در نوجوان می شود و نوجوان مستقل کمتر به همسالان خود بی قید و شرط گرایش پیدا می کند. درست است که خانواده مقتدر جرئت یادگیری و فرصت کافی را به او می دهند اما نه در تجربه هر چیزی. امروزه می بینیم خانواده ها برای ارتباط بهتر با فرزند حتی مشکلی هم ندارند در جریان روابط آزاد او قرار بگیرند و کاملا شیوه تربیتی آنها اصطلاحا آسان گیر است.