آیا در زندگی شخصی یا حرفه ای خود به بنبست رسیدهاید؟
مشکلاتت را از زاویه دیگری ببین!
این گزارش به شما کمک می کند مشکلات را حل کنید، چیزهای منحصر به فرد خلق کنید و زندگیای داشته باشید که به آنچه که هستید صادق باشد. اما گفتن آن آسانتر از انجام آن است.
این گزارش به شما کمک می کند مشکلات را حل کنید، چیزهای منحصر به فرد خلق کنید و زندگیای داشته باشید که به آنچه که هستید صادق باشد. اما گفتن آن آسانتر از انجام آن است.
با خودتان صادق باشید، حتی اگر همیشه خوشایند نباشد. شاید راحتتر باشد که خودتان را متقاعد کنید که میخواهید دوباره دکوراسیون کنید، زیرا خانهای دنج را ترجیح میدهید، در حالی که واقعیت این است که دوست دارید وقتی دوستانتان میآیند، خود را به رخ دیگران بکشید. شناخت خود و نیازها و انگیزههایتان به شما کمک میکند تا مشکل را بر اساس اهداف درست تنظیم کنید و در نتیجه راهحلهای مؤثرتری پیدا کنید: اگر میخواهید خودنمایی کنید، روی اولین برداشتی که آشپزخانهتان میدهد تمرکز کنید؛ اگر چیزی می خواهید که احساس راحتی کند، به مکانهایی فکر کنید که این احساس را در شما ایجاد می کند و سعی کنید از آنها تقلید کنید
برای چه؟ سؤالی است که باید همیشه در ذهن داشته باشید. این به شما کمک می کند تا مطمئن شوید که روی چیزهای درست تمرکز کنید. تفکر احتمالی زمانی موثرتر است که به شما کمک کند چیزهای جدیدی را در مورد نیتهای خود متوجه شوید. اگر به راه حل خوبی برای مشکل خود دست یافتهاید و در عین حال ناراضی هستید، به احتمال زیاد به این دلیل است که به طور کامل با آنچه که در اعماق وجود شما امیدوار به دستیابی هستید مطابقت ندارد. به عنوان مثال، فرض کنید که پس از گذراندن تمام مراحل گفته شده، راه حل مناسبی را برای رئیس خود پیدا می کنید، اما به نوعی اشتباه به نظر می رسد. سپس شاید آنچه واقعاً می خواهید تغییر شغل است!
به بزرگترین محدودیت در موقعیتی که هستید فکر کنید؛ برای مثال در مورد حیطهکاری و مشکلات با رئیس سختگیر، ممکن است محدودیت عدم امکان صحبت آشکار با آنها شناسایی شود. با حذف این محدودیت، میتوانید از خود بپرسید: اگر میتوانم آشکارا با آنها در مورد نحوه رفتارشان صحبت کنم، بدون اینکه از آنچه در آینده رخ میدهد بترسم چه اماشاید نه - ممکن است متوجه شوید که محدودیت اصلی در واقع این نیست که رئیس شما چگونه و یا چه واکنش نشان میدهد، بلکه این است که بفهمید میخواهید چه چیزی را به آنها بگویید!
در مورد یک رئیس سختگیر، همکاران، به این فکر کنید اگر همکار شما مجبور بود روی یک پروژه نزدیک با رئیس شما کار کند، چگونه با آنها برخورد میکرد؟ در این مرحله مهم است بدانید آنچه برای دیگران مفید است ممکن است برای شما کارساز نباشد. به عنوان مثال، همکار شما ممکن است بسیار قاطعتر از آن باشد که شما راحت باشید. یا ممکن است خیلی درگیر کار خود نباشند و به اندازه کافی اهمیتی ندهند که کمی مدیریت خرد آنها را آزار دهد! ما نمی توانیم قاطعیت یا وظیفه شناسی را مانند یک سوئیچ روشن و خاموش کنیم، بنابراین «تبدیل شدن» به همکارتان به تنهایی راه حل مناسبی نخواهد بود؛ اما می تواند به گسترش دیدگاه شما کمک کند
تفکر احتمالی
تحقیقات نشان می دهد، تفکر براساس امکانات ساده به نظر میرسد اما در واقع یک مهارت پیچیده است. تفکر احتمالی هم نیازمند تصور چیزی است که وجود ندارد و هم ایجاد مسیرهایی برای رسیدن به آن، تا بتواند به واقعیت تبدیل شود. به عنوان مثال، کودکان ممکن است نتوانند به ماه برسند، اما هم می توانند این امکان را تصور کنند و هم اشکالی از بازی وانمودی ایجاد کنند تا این امکان، حداقل برای آنها، "واقعی" شودبعید نیست؛ اما غیر ممکن هم نیست!
اگر از شما بخواهیم تصور کنید که انسانها سه بازو دارند، احتمالاً می توانید این کار را به راحتی انجام دهید اما اگر نتوانید تصور کنید که چگونه می توان این را به حقیقت تبدیل کرد، آنگاه چیزی بیش از یک تصویر ذهنی باقی نخواهد ماند با این حال، اگر بخواهید در مورد آیندهای دیستوپیایی بنویسید که در آن انسانها از نظر ژنتیکی تغییر کردهاند تا اندامهای اضافی داشته باشند، آنگاه وارد قلمروی ممکن میشوید. بعید است، بله، اما غیرممکن نیست زیرا اکنون شما تصویر تصور شده را به جنبههایی از آنچه واقعی است متصل کردهاید. این بخشی از چیزی است که تفکر احتمالی را بسیار مهم میکند تا بفهمیم چه چیزی و چگونه می تواند به واقعیت تبدیل شود. فکر کردن به اینکه امکان رفتن به ماه وجود دارد و تصور اینکه در آن چیزی شبیه پرتابگر ماهواره است، چیزی است که در نهایت به بشریت اجازه داد تا این سفر را انجام دهد. وقتی تفکر امکانپذیری را در زندگی روزمره خود به کار میگیرید، میتواند به شما حس اختیاری قدرتمندی بدهد و همین حس کمک میکند تا راهحلهای نوآورانهای برای انجام کاری که میخواهید انجام دهیداز چرایی تا خودشناسی
دو نوع سوال وجود دارد که می تواند به شما کمک کند. اولین مورد دلیلی بر«چرایی» است چرا دقیقاً فکر میکنید وضعیت فعلی یک مشکل است؟ به عنوان مثال، اگر مشکل شما این بود که چگونه آشپزخانه خود را تغییر دهید، پس بیایید با این سوال شروع کنیم: چرا میخواهید آشپزخانه خود را دوباره دکور کنید؟ آیا به این دلیل است که شما آن را قدیمی و زشت می دانید؟ چون وقتی مهمان میآیند احساس بدی دارید؟با خودتان صادق باشید، حتی اگر همیشه خوشایند نباشد. شاید راحتتر باشد که خودتان را متقاعد کنید که میخواهید دوباره دکوراسیون کنید، زیرا خانهای دنج را ترجیح میدهید، در حالی که واقعیت این است که دوست دارید وقتی دوستانتان میآیند، خود را به رخ دیگران بکشید. شناخت خود و نیازها و انگیزههایتان به شما کمک میکند تا مشکل را بر اساس اهداف درست تنظیم کنید و در نتیجه راهحلهای مؤثرتری پیدا کنید: اگر میخواهید خودنمایی کنید، روی اولین برداشتی که آشپزخانهتان میدهد تمرکز کنید؛ اگر چیزی می خواهید که احساس راحتی کند، به مکانهایی فکر کنید که این احساس را در شما ایجاد می کند و سعی کنید از آنها تقلید کنید
به چه چیزی برسم؟ و برای چه؟
سوال دوم این است که "امیدوارم به چه چیزی برسم؟" نقطه پایان ایده آل من چه خواهد بود؟ فرض کنید مشکل شما این است که یک رئیس سختگیر دارید که تمایل دارد شما را به روشهای غیرمنطقی مدیریت کند. آیا هدف شما این است که بتوانید بهتر کار کنید تا نگرش آنها بر حرفه شما تأثیر نگذارد؟ یا این است که مدیریت را متوقف کنید چرا که ابن اصل ناپایدار است؟!برای چه؟ سؤالی است که باید همیشه در ذهن داشته باشید. این به شما کمک می کند تا مطمئن شوید که روی چیزهای درست تمرکز کنید. تفکر احتمالی زمانی موثرتر است که به شما کمک کند چیزهای جدیدی را در مورد نیتهای خود متوجه شوید. اگر به راه حل خوبی برای مشکل خود دست یافتهاید و در عین حال ناراضی هستید، به احتمال زیاد به این دلیل است که به طور کامل با آنچه که در اعماق وجود شما امیدوار به دستیابی هستید مطابقت ندارد. به عنوان مثال، فرض کنید که پس از گذراندن تمام مراحل گفته شده، راه حل مناسبی را برای رئیس خود پیدا می کنید، اما به نوعی اشتباه به نظر می رسد. سپس شاید آنچه واقعاً می خواهید تغییر شغل است!
چه میشد اگر…
اولین روش برای انجام این کار «چه میشد اگر» است، راهی مؤثر برای پرورش خلاقیت و نوآوریبه بزرگترین محدودیت در موقعیتی که هستید فکر کنید؛ برای مثال در مورد حیطهکاری و مشکلات با رئیس سختگیر، ممکن است محدودیت عدم امکان صحبت آشکار با آنها شناسایی شود. با حذف این محدودیت، میتوانید از خود بپرسید: اگر میتوانم آشکارا با آنها در مورد نحوه رفتارشان صحبت کنم، بدون اینکه از آنچه در آینده رخ میدهد بترسم چه اماشاید نه - ممکن است متوجه شوید که محدودیت اصلی در واقع این نیست که رئیس شما چگونه و یا چه واکنش نشان میدهد، بلکه این است که بفهمید میخواهید چه چیزی را به آنها بگویید!
بقیه چه کار می کنند؟
چگونه در شرایط سخت و مشکلات میتوانید از قدرت و نظرات گروههای مختلف استفاده کنید، حتی وقتی تنها هستید؟ از طریق استفاده از تخیل، با تصور اینکه شخص دیگری در آن موقعیت چه خواهد کرد! دو دسته از افراد وجود دارند که می توانند در اینجا مفید باشند: بازیگران و افرادی که در شرایط مشابه هستند و افرادی که درگیر نیستند، اما فکر می کنید اگر بودند به راحتی راه حلی پیدا می کردند.در مورد یک رئیس سختگیر، همکاران، به این فکر کنید اگر همکار شما مجبور بود روی یک پروژه نزدیک با رئیس شما کار کند، چگونه با آنها برخورد میکرد؟ در این مرحله مهم است بدانید آنچه برای دیگران مفید است ممکن است برای شما کارساز نباشد. به عنوان مثال، همکار شما ممکن است بسیار قاطعتر از آن باشد که شما راحت باشید. یا ممکن است خیلی درگیر کار خود نباشند و به اندازه کافی اهمیتی ندهند که کمی مدیریت خرد آنها را آزار دهد! ما نمی توانیم قاطعیت یا وظیفه شناسی را مانند یک سوئیچ روشن و خاموش کنیم، بنابراین «تبدیل شدن» به همکارتان به تنهایی راه حل مناسبی نخواهد بود؛ اما می تواند به گسترش دیدگاه شما کمک کند