آیا آن صحنه در Avengers: Endgame را به خاطر دارید که کاپیتان آمریکا با خودش می جنگد؟ بتانی 17 ساله نیزاحساس مشابهی داشت، او در حالی که موهای بلند و بلوندش را پشت گوشش جمع میکرد، رو به من گفت: «هر شب همین احساس را دارم. احساس می کنم که دارم با خودم می جنگم تا زنده بمانم»

لیندسی وایزنر، نویسنده و روانشناس بالینی در مطلبی که برای psyche نوشته میگوید: "من در شش ماه گذشته هفتهای دو بار با بتانی ملاقات داشتم تا به او کمک کنم افسردگی خود را بفهمد و از آن عبور کند. بتانی باهوش، زیبا، نوازندهای با استعداد بود و طعنههای زیادی داشت که او را بامزه میکرد و البته بتانی نمیتوانست از فکر کشتن خود دست بردارد."
هدفهای کوچک
او هر روز با خود میجنگید تا زنده بماند، دوگانگی که به زیبایی در کاپیتان آمریکا توضیح داده شده است. (خوشبختانه، من خودم یکی از طرفداران مارول بودم، بنابراین این به ما بستری عالی برای ارتباط در طول دوره درمان داد.) در طول دو سالی که با بتانی رفتار کردم، نکاتی وجود داشت که به نظر میرسید تنها چیزهایی هستند که به او اجازه میدهند زنده بماند و یک قدم دیگر بردارد. آن هم اهداف کوچک و محدود به زمان بود. چیزهای کوچکی که میتوانست منتظرشان باشد، مانند اکران یک فیلم جدید، یا اجرای موسیقی که ماهها وقت صرف آمادهسازی آن کرده بود. بتانی در طول دوره درمان یک بار در بیمارستان بستری شد. روانپزشک او از اینکه دارویش کار نمیکند ناامید شده بود و او را برای مشاوره روانپزشکی پیش ما در بیمارستان فرستاد. او به مدت شش ساعت در اورژانس بود و نگران بود که روز بعد در آزمون زبان فرانسه مردود شود زیرا فرصتی برای مطالعه پیدا نمیکرد. این باید نشانهای باشد که بتانی در خطر فوری قرار ندارد. البته، هیچ روانشناس یا متخصص پزشکی نمیخواهد در چنین شرایطی اشتباه کند. هیچکس نمی خواهد صبح روز بعد درباره یک نوجوان مرده مطالعه کند زیرا به اندازه کافی محتاط نبوده است. اما به راستی چگونه باید از یک دوست یا یکی از عزیزان خود بپرسید که آیا او به کشتن خود فکر میکند؟ معلمان دبیرستان و اساتید دانشگاه چگونه باید به کسی که نگرانش هستند نزدیک شوند؟ هنگامی که یک بیمار با علائم افسردگی و اضطراب به من مراجعه میکند، در انتهای اولین جلسه، در مورد خودکشی از او سوال میکنم. اجازه میدهم کلماتی که ممکن است از شنیدنش با صدای بلند میترسند، از دهانم خارج شوند.
من از کلمات نمی ترسم
درک کردن این موضوع که با حرف زدن میتوان از حمایت و کمک دوستان و خانواده استفاده کرد، باعث شد تا من به عنوان یک بزرگسال و پزشک، صریح و صادقانه صحبت کنم. من از آنها میپرسم: "به نظر میرسد که شما واقعاً احساس وحشتناکی داشتهاید. آیا تا به حال به فکر آسیب رساندن به خود یا گرفتن جان خود افتادهاید؟" اگر حتی به نظر برسد پاسخشان نوجوانانه است من آن را جدی میگیرم و بیشتر بررسی میکنم.
شنیدن هر دو دردناک است، اما یکی خطرناکتر
بین فردی که میگوید: «نمیدانم چگونه این کار را انجام میدهم، شاید فقط جلوی ماشینی بپرم یا وارد ترافیک ورودی شوم» با کسی که به کشتن خود با اسلحه فکر می کند، به راحتی به اسلحه دسترسی دارد و میگوید «احتمالاً این کار را در روز جمعه انجام میدهم تا مامان کسی نباشد که مجبور میشود بدن مرا پیدا کند» تفاوت زیادی وجود دارد. در واقع شنیدن هر دو دردناک است. اما یکی از آنها بیشتر از دیگری به خودکشی ختم می شود. برای مداخله و کمک به نجات یک زندگی، لازم نیست درمانگر باشید. آنچه بیشتر بیماران مبتلا به افکار خودکشی واقعاً میخواهند این است که ترس و احساسات آنها بدون قضاوت شنیده شود. برخی ممکن است بخواهند خیالات مخفیانه، ترسناک و خودکشی خود را بیان کنند تا ببینند آیا از آنها دوری میشود یا برای اینکه ببینند آیا در واقع به همان اندازه که احساس می کنند ناامید و تنها هستند یا خیر. هدف این راهنما در ادامه، کمک به افراد عادی است که قبل از ارائه کمکهای حرفهای رواندرمانی به صحبتهای دوستان و عزیزانشان درباره افکار افسردگی و خودکشی گوش دهند و از آنها حمایت کنند. به یاد داشته باشید در بدترین حالت، مهربانی و کمک شما از طرف آنها رد میشود اما در بهترین حالت، حرفهای شما باعث میشود که کسی کمتر احساس تنهایی کند. کلمات شما ممکن است تفاوتی باشد که کسی برای تنها یک روز دیگر زنده ماندن به آن نیاز دارد.
هوش هیجانی را پرورش دهید
سلامت روان بخش گستردهای از برنامه درسی اصلی ما نیست ولی به تازگی وجود درمانگر برای افراد به یک هنجار قابل قبول تبدیل شده است. برای جلوگیری از خودکشی باید راههایی برای بهبود هوش هیجانی خود پیدا کنیم. به زبان ساده، هوش هیجانی عبارت است از: آگاهی، درک و توانایی مدیریت احساسات خود. آگاهی، درک و توانایی مدیریت و هدایت احساسات دیگران. انتظارات ما از خودمان و انتظاراتی که دیگران از ما دارند، تأثیر زیادی بر سلامت روان ما میگذارد. «من به اندازه کافی لاغر نیستم.» «به اندازه کافی باهوش نیستم.» «باید وارد یک دانشگاه خوب شوم.» «همسرم قدر من را نمیداند.» «شوهرم مرا ترک کرد.» «من پول کافی به دست نمیآورم.» «هیچکس هرگز مرا دوست نخواهد داشت.» «از خودم متنفرم.» «برای همیشه افسرده خواهم شد.» «هیچوقت اوضاع بهتر نمیشود.» در واقع آدمها بر چیزی که احساس کمبود در آن دارند، تمرکز میکنند به جای تمرکز روی واکنشهای عاطفی صحیح و نحوه برخورد با احساسات. لازم نیست شما یک درمانگر باشید تا وقتی یکی از عزیزانتان ممکن است دست به خودکشی بزند، مداخله کنید. اکثر افرادی که افکار خودکشی دارند در واقع میخواهند ترس و احساسات آنها بدون قضاوت شنیده شود. به سادگی اجازه دادن به آنها برای ابراز احساسات، اولین قدم برای کمک است. اگر تهدید فوری است، با اورژانس اجتماعی با شماره 123 تماس بگیرید و اگر تهدید فوری نیست، عزیزتان را تشویق کنید در اسرع وقت با یک متخصص سلامت قرار ملاقات بگذارد.
بیشتر بخوانید
پرونده خودکشی – ۴
-
[placeholder]