گزارشی از سریالهایی با خانواده شاد با تم صدای کودکان گم شده
فیلمهای خانوادهمحور؛ میراثی که هالیوود از ما دزدید
داشت میگفت فیلم «کودا» را دیدهای؟ چقدر لطیف و پر از احساس است انگار میخواهد به ما یاد بدهد که ستون خانواده تا چه اندازه در جهان قابل احترام است و اهمیت زیادی برای آن قائل هستند، این خانواده است که تو را از هر خطر و اتفاقات ناگواری مصون میدارد تا بتوانیم زیر چتر آن آرامش واقعی را حس کنیم.

نویسنده : مریم علی بابایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1402/03/06 ساعت 11:25

خانه سبز و پدرسالار؛ نماد خانواده
یادت هست «خانه سبز» را، یک ساختمان بود همه خانوادگی در کنار هم زندگی میکردند، مشکلات یک نفر مشکل همه بود، شادی یک نفر شادی همه بود، دوست داشتند خنده را و شادی را در همهجا گسترش دهند.یا اصلا «پدرسالار» را به یاد بیاور که اسدالله خان شمایل یک پدر مهربان، دلسوز و خانواده دوست را داشت که دست یک به یک فرزندان و نوههایش را گرفته بود اما در عین حال با صلابت و استوار هم بود، همه خانواده در کنار هم زندگی را به معنای واقعی درک میکردند و انگار در آن حیاط حوضدار همهچیز در جریان بود.
مثلا «زری» و «مهری» دو تا دختر اسدالله خان را که میدیدم که سنگ صبور هم بودند و پشت و پشتوانه من هم دلم میخواست یک خواهر کوچکتر داشتم پا به پایش از کودکیها میگفتم، از لذتهای کودکی، از سختیهای نوجوانی و از بالا و پایینهای جوانی! یا مثل «جمال» و «جلال» که هی میخواستند سربههواییهایی «ناصر» برادر کوچکتر را بپوشانند و مشکلاتی که به وجود میآمد را حل کنند در آخر مشکلگشای همه اسدالله خان و جان جانانش ملوک خانم بودند.
فیلمهای هالیوودی به این سمت در حرکت است و میخواهد حس خانواده، فرزند، پدر و مادر را درون انسانها به جریان قویتری بیاندازد اما ما در فیلمهایمان چیکار کردیم؟ هی غم را گسترش دادیم! نمیگویم واقعیتهای اجتماعی را در فیلمها نادیده بگیریم اما آن سریالهایی که خانواده را در آغوش گرفته بود به حدی کمرنگ شده است که حتی به اندازه انگشتان دست هم نیست
جریان سبز زندگی در حیاطهای بزرگ و با صفا
ولی اصل حرفم این است که بگویم که ما در فیلمها و سریالها البته بیشتر سریالها موضوع خانواده را با آن حیاطهای سرسبز که همیشه بند و بساط چای در جریان بود در نظر میگیرم همیشه ته دلم قنج میرفت که کاش بزرگ که شدیم همین اندازه خانه و خانوادههایمان بزرگتر باشد اما خب نشد!همانطور که ساکت مانده بودم و به غرق در حرفهایش بودم فهمیدم که ساعت زیادی است او در رویاپردازی خود مانده و من در سکوت فکر میکند، یهو سکوتم را شکستم و گفتم درست میگویی خب زمانه هم تغییر کرده!
پیشنهادی به صداوسیما و تهیهکنندهها
در همین فکر بودم که چقدر جمله زمانه هم تغییر کرده فرار رو به جلویی است که میتواند برای همه مشکلات و اتفاقات ناپسندیده پردهای باشد که دیگر واقعیتها را ندید مثلا اینکه دهه هفتاد خانوادهها نسبت به دهه شصت کوچکتر شد چه ربطی به زمانه دارد یا همه خواستند به دلیل خاص و متفاوت بودن خانوادههایشان را کوچک کند چه ربطی به تغییر زمانه دارد.همه چیز پیشرفت کرد، تکنولوژی و تلویزیون به روز شد اما تغییرات خیلی هم به نفعمان بود، نه دیگر از آن خانههای پر جمعیت حیاطدار خبری بود و نه در فضاهای فرهنگی بچهها دست در دست هم با هم خانوادگی که دست در دست هم عمو زنجیرباف را زمزمه کنند.
مدیران، مسئولان و متولیان حوزه فرهنگ و هنر به حدی از این اتفاقات و دغدغهها فاصله گرفتند که بیشتر مردم از این رسانه ناامید شدند که بتوانند در این حوزهها فعالیتی ثمربخشتر از پیش داشته باشند اما کاش مدیران این دغدغه اجتماعی و فرهنگی را در راس امور کاری خود قرار دهند و ردیف بودجهای برای سریالهایی که خانوده محور هستند تدوین و تنظیم کنند و مطمئن باشند ببینده و مخاطب تلویزیونی چقدر از کمبود این سریالها ناراحت است.