تبیان، دستیار زندگی

«مسیح» کردستان و «غریب» کشور

در میان همهمه و شلوغی‌ها و ترس و وحشت از دست دادن جان و زندگی، از میان همه برخاست و گفت: «چرا با زور می‌خواهی مردم را برای نماز صبح بیدار کنی؟ همین صدای حی علی خیر العمل امر به‌معروف است بخواهند بیدار می‌شوند!» این دیالوگ فیلم «غریب» از شهید بروجردی دل خیلی از تماشاچی‌ها را تکاند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فیلم، مسیح کردستان و غریب کشور ، شهید محمد بروجردی ،
فیلم تمام شده بود نگاه که می‌کردم حس غریب و سکون تماشاچی‌ها را فرا گرفته بود حسی میانه از بغضی سرشار و غروری سکون که تهی از همه‌ آن تصاویر و اتفاقاتی که دیده شده است، با چشمانم همه مسیرهای دید و گفت‌های مردم را دنبال می‌کردم چشمم به نوجوانی افتاد که از هیجان بغضش را قورت داد و گفت «خیلی ناراحتم که نمی‌تونم مثل الگوم عمل کنم و همون رفتار رو داشته باشم» گفتم: الگوت کیه؟ گفت «شهید بروجردی دیگه!» انگار مسخ شده باشد به فکری عمیق فرو رفت.

اقتباس همیشه جوابه!

«غریب» روایتی مختصر و کوتاه از رشادت‌های محمد بروجردی از اتفاقات کردستان در سال‌های 58 و 59 است که شهید بروجردی را به «مسیح کردستان» تبدیل کرد و «غریب» را شمایلی از قهرمان نشان داد.

فیلم اقتباسی از کتاب «مسیح کردستان» است که درباره زندگی شهید بروجردی از تولد، نوجوانی تا شهادت را به نگارش درآورده و به نوعی پاسخ خیلی از جواب‌های ناپیدای شخصیت بروجردی را در کتاب نقل می‌کند، کتاب مجموعه‌ای کامل از تمام اتفاقاتی است که می‌خواهد به خواننده‌اش بگوید این کتاب ماحصل نوزده سال تلاش مولف از زندگی شخصیتی است که شاید دوست نداشت تمام و کمال شناخته شود.

اصالتی به بزرگی تسخیر قلب مردم

دیده‌اید یا شنیده‌اید که می‌گفتند طرف چقدر حرفه‌ای عمل می‌کند؟ چه در گفتار و چه در رفتار این نتیجه اصیل بودن است. با خواندن «مسیح کردستان» درمی‌یابی که از شخصیتی می‌خوانی که اصیل بود و خود را وارد هیچ حاشیه‌ای نکرد، شهید بروجردی متن اصلی زندگی را دریافته بود و همان را در پیش گرفته بود و به اقتضای زمانه عمل می‌کرد، نتیجه‌ای که می‌بینید اصالت و حرفه‌ای بودن است! او با این رفتار و منش‌اش بدون هیچ حکمی بر قلب‌ها حکومت کرد.

نمی‌خواهم با صراحت کامل بگویم که فیلمنامه «غریب» اقتباسی شسته رفته و بی‌نقص از «مسیح کردستان» بود که قطعا نبود و نیست اما مسیری درست برای منگنه کردن مخاطب به «مسیح کردستان» بود.

با خواندن «مسیح کردستان» درمی‌یابی که از شخصیتی می‌خوانی که اصیل بود و خود را وارد هیچ حاشیه‌ای نکرد، شهید بروجردی متن اصلی زندگی را دریافته بود و همان را در پیش گرفته بود و به اقتضای زمانه عمل می‌کرد، نتیجه‌ای که می‌بینید اصالت و حرفه‌ای بودن است! او با این رفتار و منش‌اش بدون هیچ حکمی بر قلب‌ها حکومت کرد

.

فیلم قصه نداشت اما قهرمان داشت

در اتفاقات و ماجراهای فیلم می‌بینیم، فیلمنامه قرار نیست با قصه‌ای که پیرنگ پیچیده دارد مخاطب را غافلگیر کند بلکه با منش و رشادت قهرمان داستان، بیننده را آچمز می‌کند باید گفت که مخاطب گره‌‌ مثلث برمودا را نمی‌گشاید بلکه سوار بر کشتی از موج اقیانوس‌ زمردی رنگ سرمست می‌شود و حظ می‌برد و ای کاش گویان حسرت دلش را مخفی می‌کند.

که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم...

نمی‌خواستم حرف‌ها و حروف‌هایم سینمایی‌وار باشد، چه فیلمنامه‌ای که ضعف دارد و چه وفور دیوانه‌کننده‌ سروصداهای توپ و گلوله که خونین‌وار بر مغز می‌نشیند و چه نقش‌هایی که درخشان عمل کردند و یا نسخه‌ای تکرارشدنی بودند اما با ادبیات کلمات را روانه کردم تا روایتی از غریب ِ مسیح کردستان که در هر عملیاتی مولانا و اقبال لاهوری می‌خوانده، داشته باشم. او  سهم کوچکی از کرانه‌ای بزرگ و بی‌پرواست. «غریب» هدف‌اش را با درستی مسیر طی کرده  و سخنش را زده است. خوب است که با آن آشنا شویم، ببینیم و بخوانیم و به همان راهی که بافقی در اشعارش آورد و محمد بروجردی در «غریب» زمزمه کرد، بنگریم «مبادا یا رب آن روزی که من از چشم یار افتم... که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم! ز یمن عشق بر وضع جهان خوش‌خنده‌ها کردم ... معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم.»