طاعت از خدا مسیر اصلی رسیدن به رفاه
تنها راه مطمئن تأمین رفاه خانواده
در اسلام، تلاش برای ایجاد زمینۀ رفاه و آسایش خانواده، مذموم نیست بلکه توصیه هم شده است. آنچه در اسلام مورد نکوهش است مالاندوزی طمعورزانه است که انسان را از آخرت غافل میکند. اما آیا همیشه با کَدِّ یمین (دسترنج) و عرق جبین (پیشانی) میتوان به رفاه رسید؟ آیا راه مطمئنتری هم وجود دارد که انسان با پیمودن آن، خیالش بابت تأمین حداقلی از رفاه اقتصادی خانواده راحت باشد؟
نویسنده : ابوالقاسم شکوری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1401/11/10 ساعت 19:23

در قرآن، از مال و ثروت تعبیر به «زینت زندگانی دنیا» شده است. (کهف:46) پیداست که زینت امری پسندیده و مطلوب است.
اگر افراد کوشا بتوانند به پول و سرمایهای دست پیدا کنند باز تضمینی وجود ندارد که این مال و ثروت برای آنها باقی بماند.
آری، آنچه در اسلام مورد نکوهش است مالاندوزی طمعورزانه است که انسان را از آخرت غافل میکند و گرنه تنها خط قرمز اسلام برای داشتن مال و ثروت، کسب مال از راه مشروع و رعایت حق خدا و خلق است. همین و دیگر هیچ.
حال سوال این است که آیا همیشه با کَدِّ یمین (دسترنج) و عرق جبین (پیشانی) میتوان به رفاه نسبی در خانواده رسید؟ آیا راه مطمئنتری هم وجود دارد که انسان با پیمودن آن، خیالش بابت تأمین حداقلی از رفاه اقتصادی خانواده راحت باشد؟
حقیقت این است که تا زمانی که عدالت حداکثری در ساختار جامعه و مناسبتات بی فردی برقرار نباشد معلوم نیست حاصل دسترنج افراد، لزوماً به رفاه بیشتر ختم شود. به فرض هم اگر افراد کوشا بتوانند به پول و سرمایهای دست پیدا کنند باز تضمینی وجود ندارد که این مال و ثروت برای آنها باقی بماند.
اما راه مطمئنتری وجود دارد که ضامن رفاه نسبی خانواده است.
توضیح اینکه در فرهنگ قرآنی، همانطور که اگر کسی از یاد خدا، رویگردان میشود معیشتش تنگ میشود؛ «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا» (طه:124)؛ همینطور اگر کسی باورمندانه، قدم در راه دین خدا بگذارد و در مسیر بندگی معبود تلاش کرد، خداوند علاوه بر نعمات اخروی، او را از مواهب دنیوی نیز برخوردار میکند؛ بهترین شاهد بر این ادعا، ماجرایی است که قرآن ذیل آیات 78 و 82 سوره کهف نقل میکند که نشان میدهد نیکوکاری پدر روی رفاه دنیوی فرزندان اثر میگذارد.
در این سوره آمده که حضرت موسی در همراهی خضر، به دهی رسیدند که در آن روستا دیواری بود که در آستانه فرو ریختن بود. این دو پیامبر خدا به تعمیر آن دیوار پرداختند. اما مردم آن ده، حق الزحمه آنها را پرداخت نکردند و حضرت موسی از این برخورد، زبان به شکوه گشود و خواست تا حضرت خضر، از آنها دستمزدی مطالبه کند. البته این اعتراض حضرت موسی، به قیمت جدایی او از این معلم الهی تمام شد ولی جوابی که خضر نبی در توجیه تعمیر دیوار مطرح کرد جالب است.
در آیه 82 سوره کهف میفرماید:
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ۚ ذَٰلِكَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا
و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود؛ و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحی بود؛ و پروردگار تو میخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند؛ این رحمتی از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی».
نتیجهای که می توان از این داستان گرفت این است که گاهی دو پیامبر خدا مامور به کارگری میشوند تا گنج یتیمی به خاطر صالح بودن پدرش، حفظ شود و رفاه دنیوی او تأمین شود. این ماجرا نشان میدهد راه اصلی رسیدن به رفاه حداقلی و بیشتر، جز از مسیر طاعت و بندگی خدا ممکن نیست.