تبیان، دستیار زندگی

گزارشی میدانی از یک همراه‌سراهای تهران

همراه‌سرای بهشت

«دختر بیمارش برای ادامه درمان به تهران منتقل شده بود، هیچ کسی را نداشتند و شب‌ها را به سختی به روز می‌رساندند اما مگر می‌شود چند هفته‌ای در ماشین یا چادر زندگی کرد؟ هزینه‌های درمان هم به قدری زیاد بود که قید رفتن به مهمانسرا و هتل زده می‌شد آخر صحبت یکی دو روز نبود ...»
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه ناجی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 

 

احتمالا شما هم وقتی از کنار بیمارستان‌ها عبور می‌کنید با ماشین‌هایی که پلاک‌ آن‌ها نشان از راه دور و شهرستان دارد رو به رو می‌شوید؛ همراهانی که جایی برای رفتن ندارند و حالا که هوا سرد شده است این گذران شب خودش را در کنار باقی مشکلاتی که دارند جای می‌دهد.

هنگام مواجهه با این افراد شاید اولین سوالی که در ذهنمان طرح می‌شود این باشد که چرا هیچ فکر و اقدامی برای همراهان بیمار صورت نمی‌گیرد؟ این در حالی است که بسیاری از ما از وجود همراه‌سرا بی خبریم، مکان‌هایی که برای همراهان بیماران در نظر گرفته شده تا این سرما و سختی زندگی برایشان کمی راحت‌تر شود.

در این گزارش میدانی به یکی از همراه‌سراهای تهران سر زدیم و با چند همراه و مریض از اوضاع و احوال امروزشان گپ‌وگفتی داشتیم.
همراه سرا

همراه سرایی که وجود خارجی نداشت

در حوالی بیمارستان امام دو آدرس از همراه سرا در برنامه آدرس یابی ثبت شده بود، «مهمانپذیر همراهان بیماران بیمارستان امام خمینی» و «همراه سرای بیماران جواد الائمه». در اولین مهمانپذیر با در بسته روبه‌رو شدم نه که دری باز نشد نه! اصلا وجود خارجی نداشت و اشتباه به عمد یا سهو در اپلیکیشن ثبت شده بود پس به سمت مقصد دوم یعنی همراه سرای جوادالائمه حرکت کردم مکانی قدیمی که سال‌هاست میزبان همراهان بیمار بوده و هست.

این همراه سرا شامل شما نمی‌شود!

در راهروی ورودی و کنار اتاق مدیریت، مردی پشت میز نشسته و با ثبت اطلاعات و گرفتن معرفی نامه از بیمارستان به همراهان اتاقی می‌داد آن‌جا متوجه شدم که هر کسی امکان استفاده از این اتاق‌ها را ندارد!

همراه‌سراها با توجه به نوع قراردادی که با موسسات خیریه دارند امکانات خود را در اختیار همراهان می‌گذارند به طور مثال جوادالائمه با کمیته امداد همکاری می‌کند، شرایط بیمار و همراه توسط مددکار بیمارستان بررسی و تایید می‌شود و به یکی از همراه‌سراهای تحت پوشش بهزیستی یا کمیته امداد یا... معرفی می‌شوند.


گشت شبانه در حوالی بیمارستان

 وجود ماشین‌های گشت شبانه در اطراف بیمارستان و مشارکت و همکاری شهرداری برخی مناطق با همراه سراها نقش مهمی در انتقال و معرفی زودتر همراهان به همراه‌سراها  دارد چرا که به گفته برخی از همراهان، آن‌ها هیچ اطلاعی از وجود چنین مکان‌هایی نداشتند و تصور می‌کردند ماشین‌های گشت شهرداری مسئول دور کردن همراهان از اطراف بیمارستان است!

برای مثال همراه سرای مفید که در نزدیکی همان بیمارستان قرار دارد، با مشارکت شهرداری و سرویس گشت شبانه در اطراف بیمارستان،  شبانه روز و به صورت رایگان به عنوان میزبان از همراهان و مهمان‌هایی که معرفی می‌شوند به خوبی استقبال می‌کند.

 ساختمان سرای بهشت با لوگوی مجید 1سال و نیم پیش شروع به فعالیت کرد. علی آقا مسئولی که خودش هم آنجا زندگی می‌کرد میگفت: « این ساختمان به یاد مهندس مجید بهشتی ساخته شده از همان ابتدا فعالیتی مستقل داشته این سرا 20 اتاق دارد و از هر بیمارستان پذیرای مهمان است. ا


سرای بهشت

تقریبا 3 کیلومتر آن‌طرف‌تر از یک همراه سرا، در کوچه بن‌بست با ساختمانی تازه ساخت رو‌ به ‌رو شدم که هیچ تابلو و نشانی نداشت؛ گویا خود همسایه ها هم از وجود همراه سرا بی اطلاع بودند و می‌گفتند احتمالا مسکونی نیست چون آدم‌های مختلفی در آن ساختمان رفت و آمد می‌کنند.

زنگ ساختمان را زدم و بعد از چند دقیقه انتظار در باز شد، با حیاط گل‌کاری شده و فضای سبز زیبا رو به رو شدم که پله‌های رو به پایینش شما را به در اصلی ساختمان هدایت می‌کرد. دختری تقریبا 10 ساله با جارویی به دست از من پرسید مهمانی؟صبر کن تا برم خبر کنم.

اسمش حسنا بود بعدها با هم رفیق شدیم دختر بلوچی باهوش و  پر محبتی که دوست داشت پلیس شود اما قصه این دختر چه بود؟ و چگونه از همراه سرای بهشت سر در آورده بود؟

دخترعموهای افسانه ای از تبار بلوچ

«ایناها اومدش اسمش مهدیه‌ست، دخترعمومه ۱۳ سالشه، همون که گفتم مریضه و ما همراهشیم»حسنا با هیجان دخترعمویش را معرفی می‌کرد مهدیه آرام بود و لبخند می‌زد پوستی سبزه و چشمان درشت مشکی داشت میگفت:« از 2 سالگی فهمیدن تالاسمی دارم و خون می‌گیرم آخه میدونی من خون نمی‌سازم!» به سوراخ‌های ریز و کبودی که از سوزن‌ در دستهای کوچکش به جا مانده بود اشاره می‌کند و می‌گوید :« تازگیا خودم سوزنو از دستم بیرون میکشم، دوست دارم دکتر بشم یه دکتر خوب تو شهرمون تو بلوچستان » به او قول می‌دهم پزشک خوبی می‌شود چرا که به خوبی و با اعماق وجود بیماران را درک میکند.

مهدیه در انتظار عمل پیوند مغز استخوان به سر می‌بُرد تا این که جواب آزمایش حسنا دخترعمویش آمد و به گفته دکترها وآزمایش صورت گرفته خوشبختانه مغزاستخوان حسنا دخترعموی مهدیه 100 درصد به او پیوند می‌خورد و راه طولانی که حسنا آمده بی نتیجه نبوده و با اهدای مغزاستخوان می‌تواند حال مهدیه را خوب کند.
همراه سرا

سفرهای اجباری به مقصد بیمارستان

مهدیه از سفرشان به تهران می‌گوید:« برای آزمایش و ادامه درمان به کرمان رفتیم و از اونجا ما رو به تهران منتقل کردن، اولین روزها جا نداشتیم برای موندن پول این مهمونسراها هم زیاد میشد بعد یه خانوم مددکار دید شرایطمونو و ما رو به اینجا( سرای بهشت) معرفی کرد الان 3 ماهی میشه که ما اینجاییم بدون این که هزینه‌ای پرداخت کنیم»

مهدیه از هرینه بالای درمان و آزمایش‌ها می‌گوید دختری که که نگران فشار مالی است که بر دوش پدر قرار گرفته:«هم آزمایش من هم آزمایش حسنا 12 میلیون شد بیمه سلامت داریم و بابام کارگره همین چند ماه پیش هم دستش زیر دستگاه موند بابام خیلی زحمت می‌کشه» بعد با لبخند میگفت: «هر روز به مامان و بابام میگم غصه نخورینا یه روزی بزرگ میشم دکتر میشم همه این زحمتاتونو جبران می‌کنم، شما میدونی برای دکتر شدن باید چی بخونم؟»

سالن غذاخوری و درددل‌های همراهان

با درآوردن کفش و پوشیدن دمپایی حالا من هم مثل خودشان آماده ورود به سالن غذاخوری شده بودم. فضای بزرگ و تمیز با میز و صندلی به تعداد. در انتهای سالن، آشپزخانه و در کنج سالن محوطه بازی برای کودکان درست شده بود.تلویزیونی هم آنجا بود تا هنگام خوردن غذا حوصله‌شان سر نرود.

هر کسی وارد آشپزخانه می‌شد و غذای خود را گرم می‌کرد کاغذی جلوی در نصب شده بود و زمان پخت و پز و غذاخوردن را تعیین کرده بود به گفته حسنا هر از گاهی هم خود همراه سرا غذا میپزد مثل همان شبی که من رفتم و شام اشکنه بود.

مادرها در آشپزخانه با هم صحبت می‌کردند، احوال بد هم دیگر را به راحتی متوجه می‌شدند گاه به یکدیگر دلداری می‌دادند و گاه صدای گریه‌شان در فضا می‌پیچید. هم‌دردی نقطه اشتراکی بود که همه‌ی مادران آن‌جا را به هم نزدیک‌تر کرده بود.

مثلا مادری هراسان و با چشم‌های که برق میزد از خانم‌ها پرسید امروز کسی برنج نپخته؟ دخترش بعد از یک هفته نخوردن غذا هوس برنج کرده بود و مادرها با کمک کردن به او در پختن غذا در خوشحالی او سهیم شدند.

 آقای ارزانی مردی مهربان که از خوزستان آمده بود، تنها بود و همراهی نداشت همسرش فوت شده بود و بعد از مدتها جنگیدن با سرطان روده بالاخره شکستش داده بود و مراحل آخر درمان را سپری می‌کرد. او هم تقریبا از قدیمی‌های سرای بهشت به حساب می‌آمد و 4 ماه مهمانِ سرای بهشت است.


چرا من؟

از رشت آمده بودند می‌گفت:«دخترم 22 سالشه، تو این یک ماه و نیم 11 کیلو کم کرده، نمیدونستیم یک جوش ساده میشه سرطان اونم روی زبون! همش می‌گفتم خدایا چرا من؟ چرا دختر من؟ مگه چقدر سن داره؟ اون هنوز جوونه میخواد زندگی کنه؛ اما وقتی اومدم بیمارستان و بیمارها رو دیدم گفتم خدایا حکمتتو شکر خودت کمکمون کن.»

مادر با مهربانی از دردسرهای همراه بودن گفت: «هیچ کسیو تو تهران نداشتیم دو هفته تمام تو ماشین میخوابیدیم شاید الان که میگم مسخره یا خنده دار باشه اما واقعا نبود سرویس بهداشتی برامون اذیت کننده بود وقتی به مددکار از شرایطمون گفتم اینجارو معرفی کردند خدا خیرشون بده حداقل خیالمون از جا راحت شد و هیچ هزینه‌ای ازمون دریافت نکردند»

آقای ارزانی در خوزستان

پیرمردی تنها در گوشه‌ای با نگاه به صفحه تلویزیون آرام مشغول خوردن غذایش بود.

آقای ارزانی مردی مهربان که از خوزستان آمده بود، تنها بود و همراهی نداشت همسرش فوت شده بود و بعد از مدتها جنگیدن با سرطان روده  بالاخره شکستش داده بود و مراحل آخر درمان را سپری می‌کرد. او هم تقریبا از قدیمی‌های سرای بهشت به حساب می‌آمد و 4 ماه مهمانِ سرای بهشت است.
همراه سرا

از عدم محدودیت ماندن تا اسنپ رایگان در سرای بهشت

ساختمان سرای بهشت با لوگوی مجید  1سال و نیم پیش شروع به فعالیت کرد. علی آقا مسئولی که خودش هم آنجا زندگی می‌کرد میگفت: « این ساختمان به یاد مهندس مجید بهشتی ساخته شده از همان ابتدا فعالیتی مستقل داشته این سرا  20 اتاق دارد و از هر بیمارستان پذیرای مهمان است. از همان ابتدا تا به الان هیچ هزینه‌ای از مهمان‌ها گرفته نشده، تا همین چند ماه اخیر سهمیه برنج و مرغ و روغن و برخی از اقلام خوراکی در سبد همه مهمان‌ها قرار داشت اما بعد فقط به افرادی که واقعا نیاز دارند داده می‌شود.

ظروف یکدست و به تعداد به خانواده‌ها داده می‌شود و هر کسی موظف تمیزکردن بخش خودش است

اینجا همه با هم همکاری می‌کنند و همدردی وجه مشترکی است که آنهارا به هم نزدیکتر کرده است البته به دلیل وجود آدم‌ها با فرهنگ‌های متفاوت، مشکلاتی هم به وجود می‌آید اما دلیل نمی‌شود که این مشکلات را  که به پای همه‌ی مهمان‌ها نوشت.

برای ماندن در سرای بهشت محدودیت زمانی وجود ندارد و با تشخیص بیمارستان تا پایان درمان شما نگران مکانی برای اقامت نخواهید بود بودند افرادی که تا 6 ماه هم مهمان سرای بهشت بودند.

دور بودن از بیمارستان هم معضلی است که برخی از بیماران با آن روبه رو هستند که به گفته مسئول آنجا اسنپ رایگان رفت و برگشت از سرای بهشت تا بیمارستان وجود دارد.علاوه بر همه اقدامات، شناسایی مهمان‌هایی با وضعیت مالی بد و کمک به آنها از جمله اقدامات مثبت سرای بهشت است.

همراه سرا

زرخاتون و دلتنگی‌های مهدیه

باید می‌رفتم اما قبل از آن دلم نمی‌آمد حسنا و مهدیه را با لباس‌های زیبای محلی بلوچی تنها بگذارم با هم چند عکس یادگاری گرفتیم. گفتم:« بچه‌ها دلتون می‌خواد پیر شدنتون رو هم ببینید؟»

اول خودم گرفتم و هردو حسابی خندیدند نوبت به حسنا رسید مهدیه غش غش می‌خندید و می‌گفت شدی مثل زرخاتون! میپرسم زرخاتون کیه؟ مهدیه با لهجه شیرینش ادامه میده:« مامان بزرگمه دوماهه ندیدمش الان که عکس پیری حسنا رو دیدم دلم باز شد.شده مثل زرخاتون بعد دوباره با هم می‌خندند» مادر مهدیه می‌گفت خیلی وقت بود اینجوری از ته دل نخندیده بود.

تنها نیستی چون خدا همراهته...

مهدیه می‌گفت:« نمیترسی؟ هوا تاریک شده و تنهایی باید بری!قبل از جواب من، سریع ادامه داد نه تنها نیستی خدای بزرگ همراهته... بعداز دادن آدرس خانه‌شان در بلوچستان، گرفتن چند عکس یادگاری و قول بابت سر زدن دوباره به آن‌ها تا اواسط کوچه بدرقه‌ام کردند...

چه کسی فکر می‌کرد این ساختمان انقدر مهمان های عزیز و پر قصه‌ای دارد...