تبیان، دستیار زندگی

تفاوت قصه‌گویی و ماجرای ثبت جهانی آن

با قصه‌ها، غصه ما به سر رسید!

مادربزرگ مادری‌ام سواد قرآنی داشت، تموم قصص‌القرآن را از بَر بود، هشتاد و نه سالش بود، اول داستان حضرت سلیمان را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد و بعد جز به جز زبان‌های مختلف را با وسواس خاصی ادا می‌کرد، بعد دست به موهایش می‌برد که آن آبشار نارنجی را ببافد و برای وضو گرفتن آماده شود. نمازش را که می‌خواند چای می‌ریخت و به پشتی‌اش تکیه می‌داد، حالا وقت تعریف قصه‌هایی بود که بچه‌ها احساس کنند دارند در فضا اتاق پرواز می‌کنند، هوا آنقدر سرد بود که شالش را دور گردن بچه‌ها می‌پیچید بعد با صدایی آرام و خرامان به بچه‌های دور و اطرافش می‌گفت، حالا برو آن دیوان را از طاقچه بیاور و بخوان ببینیم چه می‌گوید!
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
قصه‌گویی   ثبت جهانی قصه   جشنواره قصه‌گویی

قصه‌گویی؛ از رود کوچک به اقیانوس عظیم

و او شروع می‌کرد به خواندن «نگفتمت که مرو در کمند عشق؟ تیر نظر بیفکند افراسیاب را...» همه‌ی ما روان و ساکت خط به خط و مو به مو می‌خواندیم و روزها را شب می‌کردیم و نمی‌دانستیم این قصه‌ها چقدر از زندگی‌مان را ساخته است، زندگی را به قصه پیوند می‌زدیم و رج به رج غصه‌ها را رها می‌کردیم و باز نمی‌دانستیم که با هر روز بزرگ‌ترشدنمان آن قصه‌هایی که روزی رود کوچک در درون ما بودند به اقیانوسی بدل شدند که تو را از ته‌نشین ماندن در آن اقیانوس دور می‌کند و به بالا می‌کشد.

این نعمت عظیم خاطره خیلی از ماهاست وبرای هر کسی قشنگ‌ترین لحظه‌ها شده است، دیگر می‌دانیم که پدربزرگ و مادربزرگ‌هایمان با شاهنامه‌خوانی و حافظ‌خوانی انرژی‌های و روح‌مان را صیقل دادند تا ذخیره‌ای برای روزهای سختی، سرگشتگی و درماندگی‌مان باشد.

پدر قصه‌گویی در ایران، جمله‌ای داشت که خیلی‌ها از آن یاد می‌کنند او می‌گفت حذف قصه از رادیو خیانت است و ما همچنان می‌شنویم قصه‌هایی را از رادیو رسانه‌ای همیشگی و همراه!



قصه‌هایی که روی‌گردان شد از دیروز تا امروز

حالا این قصه‌ها برای نسل جدید بسیار متفاوت‌تر رخ عیان کردند، داستان و قصه‌ها شده‌اند اپلیکشن‌های موبایلی، خیلی خیلی کم روی زمین کنار قالی و تکیه به پشتی‌های قرمز رنگ می‌نشینند، دیوان لیلی و مجنون و شاهنامه، حافظ و سعدی شده‌اند به بمتن‌ها و بن‌تن‌های رنگارنگ، روی کاناپه می‌نشینند و کال آف دیوتی بازی می‌کنند، بچه‌ها دیگر شده‌اند تمدن‌های وابسته به تکنولوژی، آنها دیگر برای پدربزرگ و مادبزرگ‌هایشان فیلترشکن‌ها متصل به اینترنت نصب می‌کنند تا خودشان سرگرم بازی‌های موبایلی‌شان باشند و بزرگترها هم محو فضای مجازیشان!

برای قصه‌گویی همه‌چیز سخت‌تر شده است حالا باید برای قصه‌گوها داستان تعریف کنی! شخصیت‌های مختلف را بسازی! منظره‌ها را برای صحنه درست بچینی! صحنه‌ای آماده برای روند قصه‌گویی تعریف کنی تا بتوانی قصه‌ای را از غصه بزدایی و برای نسل جدید تعریف کنی!

ثبتی به بلندای جهانی

حالا این قصه‌گویی ما به قول خیلی‌ها شده قدیمی‌ترین شبکه پیام‌رسانی که قرار است ثبت جهانی شود. قصه‌گویی رویای شیرینی دارد که ادبیات کهن کشورمان را به عنوان میراث فرهنگی برای نسل‌های جدید به ارمغان می‌آورد البته بسیاری از سازمان‌ها سعی کردند قدر آن را به‌خوبی بدانند. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بیست و چهار سال است که جشنواره قصه‌گویی را برگزار می‌کند و هر سال پر و پیمان و ارزشمندتر از سال‌های پیش این روند را پاس می‌دارد و برای زنده نگه داشتن آن تلاش می‌کنند.

پدر قصه‌گوی ایران

حمید عاملی، پدر قصه‌گویی در ایران بود که با صدای دلشنین و آرامش در رادیو قصه‌های زیادی را برای بچه‌ها تعریف کرد، راه شب، نغمه‌‌های خاموشی، هانسل و گرتل، سیندرلا، سه‌قلوهای بازیگوش، جک و ساقه لوبیا، سفید برقی، زمستانم زمستان، ابله و عاقل و بی‌خیال، من بهارم بهار زیبا از قصه‌هایی بود که با صدای او خیلی از دهه شصتی‌ها شنیده‌اند.

عاملی جمله‌ای داشت که خیلی‌ها از آن یاد می‌کنند او می‌گفت حذف قصه از رادیو خیانت است و ما همچنان می‌شنویم قصه‌هایی را از رادیو رسانه‌ای همیشگی و همراه! حمید عاملی پانزده سال است که چشم از جهان گشوده و دیگر صدای او با قصه‌گویی در گوش‌ها نمی‌پیچد اما صدایش همیشه زنده است و در گوش‌ها آوایش پُر.