اقتباسیهای ادبی در سینما محبوباند
شبهای روشن؛ روایت امیدبخش در سینمای اقتباسی
سینمای ایران فیلمهای اقتباسی از ادبیات، بسیار کم دارد که اگر بخواهیم نمونههای موفق آنها را نام ببریم میتوانیم به «دایره مینا»، «هامون»، «درخت گلابی»، «میهمان مامان»، «گاوخونی» و... اشاره کنیم.
اینکه چرا فیلمهای اقتباسی از ادبیات در سینمای ما بسیار کم ساخته شده گزارشی مفصل است اما در اینجا میخواهیم به یکی از نمونههای موفق فیلمهای اقتباسی در سینمای ایران بپردازیم که اگر اسمش را ببریم سریعا عنوان فیلم در ذهن خیلیها نقش میبنند. از بازی خوب و معنایی مهدی احمدی تا مسیر درست راههای رفته در خیابانها و دیالوگهای ماندگار و آرامش عمیقی که در تمام سکانسها حکمفرماست؛ بله «شبهای روشن»!
بسیاری از فیلمها هستند که نام نویسنده و کتاب را زنده نگه میدارند البته کتاب شبهای روشن و بزرگ بودن نام داستایوفسکی به قدری هست که نخواهیم اسم را به فیلم به یاد بیاوریم اما فیلم سندی است بر همیشگی شدن و زنده بودن نامی که بزرگ است.
روزهایی سرد که تمام نمیشوند تو را تمام میکنند!
شبهای روشن ساخته فرزاد موتمن با فیلمنامهای از سعید عقیقی است که ماندگار شده و بازیهایی که توانستند نقش را به خوبی ایفا کنند.
استاد ادبیات (ایفای نقش مهدی احمدی) لحنی سرد دارد اما شعری عاشقانه را میخواند این روند در داستان میتواند به مخاطب این مفهوم را برساند که با هر شعری میتوان احساسات و عواطف مخاطب را درنظر گرفت و ادبیات و هنر هفتم به خوبی توانستهاند این تعامل را داشته باشند.
در مسئله اقتباسهای سینمایی همیشه یک سوی ماجرا که بیشتر هم نویسندگان هستند ناراضیاند چون تمایل دارند با بازنویسی آسیبی به متن داستان وارد نشود و خب این موضوع مسئلهای دور از ذهن هم نیست، با فیلمهای اقتباسی حتی در سینمای جهان و هالیوود میبینیم که بیشتر نویسندگان یا اصلا خودشان فیلم را نمیبینند یا اجازه دستکاری و تغییر را به متن نمیدهند.
چقدر از خود کتاب میدانیم
داستان شبهای روشن داستایوفسکی اینگونه است که مردی ادبیاتخوان با دختری ملاقات میکند و انگار او زخمی کهنه را در دل دارد که در داستان آن را پنهان میکند اما بالاخره همهچیز روشن میشود، شبها روز میشوند و از پس آن رازها از تاریکی بیرون میآیند! مشکل داشتن در برقراری ارتباط با آدمهای پیراموناش بزرگترین اتفاقی است که در درون آن آدم وجود دارد، خیالپردازیها، حقایق تلخ، بالهای پروازی که چیده شدند، همه اینها میتواند داستانی را تصور کند که گاه بغضها را به لبخندی تبدیل میکند. حال شما تصور کنید در خیالتان اینها به تصویر هنر هفتم درآیند.همیشه یک سوی ماجرا ناراضی است
در مسئله اقتباسهای سینمایی همیشه یک سوی ماجرا که بیشتر هم نویسندگان هستند ناراضیاند چون تمایل دارند با بازنویسی آسیبی به متن داستان وارد نشود و خب این موضوع مسئلهای دور از ذهن هم نیست، با فیلمهای اقتباسی حتی در سینمای جهان و هالیوود میبینیم که بیشتر نویسندگان یا اصلا خودشان فیلم را نمیبینند یا اجازه دستکاری و تغییر را به متن نمیدهند.اما باید قبول کرد که در اقتباس همهچیز متفاوت است و باید بگوییم که به قول سهراب سپهری به یک درخت میتوان هزاران نوع نگاه و دیدگاه داشت پس وقتی کارگردان کتاب را میخواند یک نوع طرح و نگاه در ذهناش دارد که دوست دارد آن را اجرا کند، فیلمنامهنویس هم روندی برای نوشتن فیلمنامه دارد که باز از زاویه خودش است این میتواند همهچیز را متفاوت و نو کند که اتفاقی بدیع و جالبی است اما وفادار بودن به متن هم ماجرایی مجزا نسبت به همه اینها است.