اقتباسهای متفاوت و بهیادماندنی
سکوتی که ماندگار شد
شاید در نگاه اول ساخت فیلم اقتباسی آسان باشد، چون کارگردان از مجموعه ادبی بهرهوری میکند که امکان دارد 70 درصد مخاطبان فیلماش، آن را از قبل خواندهاند و با موضوع داستان آشنایی دارد اما باید بگوییم که اتفاقا اثر سینمایی اقتباسی ساخت و پرداختش در هنر هفتم بسیار سختتر از چیزی است که به نظر میرسد.
فکر کنید کتابی را 70 درصد مخاطبان خواندهاند و حالا شما باید آن را به شکلی در پرده سینما نشان دهید که مخاطب آن را تمام و کمال بپسندد و از آن یک اثر بینقص یاد کند.
برخی از آثار اینگونه بودهاند و کارگردان بهحدی آن اثر اقتباسی را خوش ساخت و شگفتانگیز درآورده که مخاطبان حتی آن اثر سینمایی را از کتاب بیشتر پسندیدهاند.
سکوت برهها یک فیلم روانشناختی ترسناک است که در سال ۱۹۹۱ به کارگردانی جاناتان دم، تد تالی فیلمنامهنویس و بازی جودی فاستر براساس رمانی از توماس هریس ساخته و اکران شد.
کلاریس استارلینگ که در حال گذراندن سالهای آموزشی و عضوی از یگان علوم رفتاری در دایره رسیدگی به جرایم است، برای انجام وظیفه در یکی از خونینترین و عجیبترین پروندههای تاریخ اف بی آی، شرکت میکند.
در این پرونده از استارلینک خواسته میشود تا با هانیبال لکتر مکالمهای داشته باشد، حالا هانیبال لکتر چه کسی است؟ او کسی است که که سابقا روانشناس بوده و اکنون در یک آسایشگاه روانی فوق امنیتی وجود دارد چون به دلیل شخصیت آدمخوارانهاش در تیمارستان به حبس ابد محکوم شده است.
حالا در این میان استارلینک و هانیبال قرار است در یک همکاری دو جانبه حرکات و افکار یک بیمار روانی تبهکار و زیرک را زیر نظر داشته باشند اما با فاش شدن برخی از اسرار همکاری این دو شخص به حاشیه میرود در اثر ادبی سکوت برهها با دو شخصیت منفی روبهرو هستیم که هر کدام درخشش خاصی در شخصیتهایشان دارند.
تمامی کارهای او به فیلم تبدیل شدهاند. از جمله آنها میتوان به سکوت برهها اشاره کرد که اقتباس سینمایی آن سومین فیلم در تاریخ جایزه اسکار است.
شاید برای خیلیها این اتفاق عجیب باشد که هریس هیچوقت اثر سینمایی سکوت برهها را تماشا نکرد و خیلیها میگویند که حتی برای یکبار هم ترغیب نشده که بخواهد اثر سینمایی کتابش را ببیند.
از جاناتان دمی نقل شده است، دلیل اصلی این امر در مورد داستانیست که هریس در مورد سرنوشت «جان لوکار» شنیده، گویا نویسنده معروف آثار مهیج جاسوسی که با تماشای قسمتی از اقتباس سینمایی شخصیت جورج اسمایلی از حضور «سر الک گینس» بهعنوان هنرپیشه اصلی دچار نوعی دوگانگی شد. چونکه لوکار به حدی از اجرای نقشش تحت تأثیر قرار گرفته که احساساش بهجای آنکه از شخصیت خلق شده باشد، متعلق به این بازیگر شده است.
هریس هم میترسید که دیدن هنرنمایی هاپکینز در نقش دکتر لکتر همین تأثیر را روی او داشته و نگاه و درک او از شخصیتی که خالقش است را تغییر دهد.
این نشان میدهد که دو اثر سینمایی و ادبی تاثیرپذیرفته از هم تا چه اندازه توانستند میان مخاطب جا باز کنند اثری که حتی نویسنده کتاب «سکوت برهها» آن را تماشا نکرده به ترس از دست دادن شخصیتی که او خلق کرده اما بازیگر آن را پرورش داده و برای خود کرده است.
برخی از آثار اینگونه بودهاند و کارگردان بهحدی آن اثر اقتباسی را خوش ساخت و شگفتانگیز درآورده که مخاطبان حتی آن اثر سینمایی را از کتاب بیشتر پسندیدهاند.
شخصیت هانیبال لکتر منفی اما درخشان
فیلم «سکوت برهها» یکی از همان آثار سینمایی است که با اقتباس در ذهنها ماندگار شده است، اثری که حتی نسبت به مولفه ادبیاش بیشتر در خاطرهها ماند.سکوت برهها یک فیلم روانشناختی ترسناک است که در سال ۱۹۹۱ به کارگردانی جاناتان دم، تد تالی فیلمنامهنویس و بازی جودی فاستر براساس رمانی از توماس هریس ساخته و اکران شد.
کلاریس استارلینگ که در حال گذراندن سالهای آموزشی و عضوی از یگان علوم رفتاری در دایره رسیدگی به جرایم است، برای انجام وظیفه در یکی از خونینترین و عجیبترین پروندههای تاریخ اف بی آی، شرکت میکند.
در این پرونده از استارلینک خواسته میشود تا با هانیبال لکتر مکالمهای داشته باشد، حالا هانیبال لکتر چه کسی است؟ او کسی است که که سابقا روانشناس بوده و اکنون در یک آسایشگاه روانی فوق امنیتی وجود دارد چون به دلیل شخصیت آدمخوارانهاش در تیمارستان به حبس ابد محکوم شده است.
حالا در این میان استارلینک و هانیبال قرار است در یک همکاری دو جانبه حرکات و افکار یک بیمار روانی تبهکار و زیرک را زیر نظر داشته باشند اما با فاش شدن برخی از اسرار همکاری این دو شخص به حاشیه میرود در اثر ادبی سکوت برهها با دو شخصیت منفی روبهرو هستیم که هر کدام درخشش خاصی در شخصیتهایشان دارند.
فیلم «سکوت برهها» یکی از آثار سینمایی است که با اقتباس در ذهنها ماندگار شده است، اثری که حتی نسبت به مولفه ادبیاش بیشتر در خاطرهها ماند
نویسندهای که اثر سینمایی کتابش را ندید
توماس هریس نویسنده و فیلمنامهنویس آمریکایی است که بیشتر برای سری رمانهایش در مورد شخصیت هانیبال لکتر شناخته میشود.تمامی کارهای او به فیلم تبدیل شدهاند. از جمله آنها میتوان به سکوت برهها اشاره کرد که اقتباس سینمایی آن سومین فیلم در تاریخ جایزه اسکار است.
شاید برای خیلیها این اتفاق عجیب باشد که هریس هیچوقت اثر سینمایی سکوت برهها را تماشا نکرد و خیلیها میگویند که حتی برای یکبار هم ترغیب نشده که بخواهد اثر سینمایی کتابش را ببیند.
از جاناتان دمی نقل شده است، دلیل اصلی این امر در مورد داستانیست که هریس در مورد سرنوشت «جان لوکار» شنیده، گویا نویسنده معروف آثار مهیج جاسوسی که با تماشای قسمتی از اقتباس سینمایی شخصیت جورج اسمایلی از حضور «سر الک گینس» بهعنوان هنرپیشه اصلی دچار نوعی دوگانگی شد. چونکه لوکار به حدی از اجرای نقشش تحت تأثیر قرار گرفته که احساساش بهجای آنکه از شخصیت خلق شده باشد، متعلق به این بازیگر شده است.
هریس هم میترسید که دیدن هنرنمایی هاپکینز در نقش دکتر لکتر همین تأثیر را روی او داشته و نگاه و درک او از شخصیتی که خالقش است را تغییر دهد.
صحنهای که در فیلمنامه نبود اما بازیگر آن را به یادماندنی کرد
تد لواین بازیگری که نقش بوفالو را بازی کرده است با اجرای فیالبداهه صحنهای باعث شد به یادماندنیترین لحظهای که در فیلمنامه نبود را خلق کند، این صحنه از طریق یک جفت چشم بسیار متفاوت به بیننده نشان داده میشود، اما یک لحظه بعد ما از چشمان بوفالو به اطرافمان خیره شدهایم. او را درحال آرایش در اطراف رختکن میبینیم که این در فیلمنامه نبود.این نشان میدهد که دو اثر سینمایی و ادبی تاثیرپذیرفته از هم تا چه اندازه توانستند میان مخاطب جا باز کنند اثری که حتی نویسنده کتاب «سکوت برهها» آن را تماشا نکرده به ترس از دست دادن شخصیتی که او خلق کرده اما بازیگر آن را پرورش داده و برای خود کرده است.