تبیان، دستیار زندگی

همجنس‌بازی؛ از گناه تا گرایش طبیعی!

روایت یک تحریف جنسی!

نگاه به نیاز جنسی در غرب همیشه با یک افراط و تفریطی همراه بوده است. این گزارش به موضوع می‌پردازد که چگونه همجنس‌بازی از یک گناه و درواقع حرام به یک گرایش طبیعی تبدیل شده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

در دوره سلطه کلیسا، نگاه به رابطه جنسی و به طورکلی انسان منفی بود؛ چون انسان را به خاطر خوردن از میوه درخت ممنوعه و رانده شدن از بهشت، خطاکار می‌دانست و همین باعث شده بود رابطه جنسی را هم مذموم قلمداد کند؛ چون‌که باعث زیاد شدن نسل همین انسان خطارکار می‌شد؛ اصلا یکی از دلایل مجرد ماندن پدران روحانی یا راهبه‌ها همین بود.

شورش علیه کلیسا!

بعد از عصر روشنگری این نگاه افراطی، با رویکردهای اومانیستی و انسان‌محور به چالش کشیده شد. این انسانِ خطاکار، علیه تحقیر کلیسا شورش کرد. کلیسایی که دایره حلال و حرامش خیلی گسترده بود، حالا با آدم‌هایی طرف بود که افراطی به دنبال حذف حدود حلال و حرام بودند؛ یکی از همین حرام‌ها، حدود رابطه جنسی بود.اتفاقی که نه یک شبه بلکه سال‌ها گذشته تا غرب این ناهنجاری را نهادینه‌سازی کند.

همجنس‌باز مجرم نیست؛ بیمار است!

حلال و حرامها یا باید و نبایدها یکی پس از دیگری زیر پا گذاشته می‌شدند. در مکتب اومانیستی همه چیز به سمت مباح می‌رفت و تنها مانع برطرف کردن این غرایز مباح، نیازها یا امی بقیه آدم‌ها بود‌. رابطه جنسی هم از این قضیه مستثنا نبود. کم‌کم این رابطه جنسی از چهارچوب ازدواج خارج شد. ناهنجاری‌های جنسی مثل همجنس‌بازی بیشتر و علنی‌تر شد. در گام اول، این مدل رابطه که قبلا به عنوان شهوت‌طلبی شناخته می‌شد، تبدیل شد به اختلالی که در حوزه روانشناسی مطالعه می‌شد؛ یعنی این قضیه دیگر یک حرام نبود؛ بلکه یک بیماری بود که باید از اون جلوگیری می‌شد یا تحت مداوا قرار می‌گرفت. این یعنی آدم‌ها به خاطر گرایش‌های جنسیشان نباید خجالت‌زده باشند.

بگویید هم‌جنس‌گرایی نه همجنس‌بازی!

گام بعدی که حدودا 50 سال از آن می‌گذرد، تبدیل شدن این اختلال به گرایش طبیعی است. اتفاقی که نه یک شبه بلکه سال‌ها گذشته تا غرب این ناهنجاری را نهادینه‌سازی کند. اینجا دیگر همجنس‌بازی نه گناه است و نه حتی اختلال. بلکه گرایشی طبیعی است و باید به این گرایش احترام گذاشت و حتی شرایط برای ازدواح آن‌ها را باید فراهم کرد! روانکاوان و روانشناسان مهم‌ترین نقش را در عادی‌سازی این مقوله داشتند.

در نتیجه انسانی که کلیسا مدعی بود در ذات خطاکار است، باید و نبایدهای افراطی داشت و مدام تحقیر می‌شد، تبدیل به موجودی شده که هیچ بکن نکنی برایش وجود ندارد.