جایگاه معمم بودن در جریان یک مکاشفه
اهمیت لباس روحانیت از زبان علامه طباطبایی
این روزها برخی از عناصر فریبخورده تحت تأثیر تبلیغات مسموم، با رفتار زشت عمامهپرانی به هتک حرمت لباس روحانیت دامن میزنند. همین امر باعث شده برخی از طلاب ترجیح دهند بدون لباس در جامعه ظاهر شوند تا اولاً کمتر در معرض آزار و اذیت واقع شوند؛ و ثانیاً: حرمت این لباس مقدس حفظ شود.
نویسنده : ابوالقاسم شکوری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1401/08/29 ساعت 11:08

نقل این خاطره دست کم دو فایده دارد:
یکی آگاهسازی برخی بیخبران نسبت به نگاه اولیای دین به لباس روحانیت و دیگر پشتگرمی و ایجاد انگیزه برای آن دسته از طلابی که احیاناً مورد بیمهری واقع شدند.
این خاطره را مرحوم موسوى همدانى، مترجم تفسیر المیزان از قول مرحوم علامه طباطبایى نقل کرده که با اندکی تلخیص بیان میکنیم:
«زمانى كه من در نجف بودم مبلغى به صورت ماهیانه از تبریز ارسال مى شد و چون با مراجع نجف ارتباطى نداشتم، درآمدى غیر از همین مبلغ كه از تبریز مى آمد، نداشتم. یكى، دو ماه این مبلغ از تبریز نرسید و من هر چه پول داشتم، مصرف كردم و روزى در منزل كه پشت میز كوچكم به مطالعه نشسته بودم و مطلبى بسیار دقیق و حساس را بررسى مى كردم، به ناگاه فكر بى پولى حواسم را پرت كرد و رشتة افكارم گسسته شد، هنوز لحظاتى بیش نگذشته بود كه صداى در را شنیدم، برخاستم و درب منزل را باز كردم. شخص بلند قدى با محاسن حنایى و لباس بلند و عمامه در مقابل در ایستاده بود و به محض باز كردن در سلام كرد. گفتم علیكم السلام.
جملۀ استاد مطهری هم قابل تأمل است که میگفت: «من در تمام عمرم یك افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست
گفت: «من شاه حسین ولى هستم، خداوند عزّ و جل مرا فرستاده تا به تو بگویم كه این هیجده سال كى تو را گرسنه گذاشتم كه حالا به فكر بى پولى و گرسنگى افتادهاى؟ مطالعهات را رها كرده و به فكر فرو رفتهاى؟» این گفت و خداحافظى كرد و رفت. در را بستم و به پشت میز بازگشتم. در همین لحظه بود كه سرم را از روى دستم برداشتم و نفهمیدم كه چگونه در حالى كه من نشسته بودم و سرم روى دستم بود به حیاط رفتم و در را باز كردم و با او صحبت كردم. فهمیدم این صحنه را پشت همین میز به من نشان دادند.
«من بارها تجربه كرده ام هرگاه عمامه بر سر دارم مشمول عنایات ویژهی امام عصر هستم چند سئوال برایم مطرح شد. اول اینكه من خواب رفتم یا بیدارم. دوم اینكه خداوند فرموده است در این هیجده سال، منظور از هیجده سال چیست؟ آیا مدت اقامت در نجف است كه این زمان بیش از ده سال نیست، آیا مدت زمان تحصیل من است؟ كه بیش از سىوپنج سال است كه من تحصیل مى كنم. پس قضیه چیست؟ پس از اندكى تأمل متوجه شدم كه هیجده سال قبل ملبس به لباس روحانیت شدم.
سوال سوم كه این شخص خود را معرفى كرد ولى من فردى با این نام را نمى شناختم. لذا این سئوال بى جواب ماند و آن را فراموش كرده بودم تا آنكه به حسب عادتم در نجف كه به قبرستان وادى السلام مى رفتم، در تبریز نیز به قبرستان رفته و قرآن مى خواندم. یك روز به قبرى برخورد كردم كه با قبرهاى دیگر تفاوت داشت و نشان مى داد كه قبر شخصیت بزرگى است و وقتى كه نوشته هاى سنگ قبر را خواندم نام شاه حسین ولى را مشاهده كردم و نام آن شخص را به یاد آوردم. تاریخ وفاتش سیصد سال قبل از تاریخى بود كه در نجف به منزل ما آمده بود. (1)
واعظ مشهور، حجت الاسلام سید حسین حائرى نیز مىگوید:
«من بارها تجربه كرده ام هرگاه عمامه بر سر دارم مشمول عنایات ویژهی امام عصر هستم و در پاسخگویى به سئوالات، آمادگى بیشتر دارم لذا اگر در منزل باشم و كسى از نزدیكان سئوالى بپرسد یا تلفنى، از من درخواست مشاوره شود اول عمامه بر سر مى گذارم سپس پاسخ نهایى را مى دهم.»
این جملۀ استاد مطهری هم قابل تامل است که میگفت: «من در تمام عمرم یك افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست.» (2)
پینوشتها:
1. به نقل از: آینۀ عرفان، ص9.
2. حماسه حسینى، ج 2، ص 289.