تبیان، دستیار زندگی

عادت‌ها تا وقتی بخشی از هویت نشوند، ماندگار نمی‌شوند

چطور عادت‌ها را در زندگی ماندگار کنیم؟

همه دوست دارند از جایی که هستند، پیشرفت کنند و بهتر شوند. بر اساس نیازهایی که می‌بینند، اهدافی برای خودشان تعیین می‌کنند و متناسب با آن سعی می‌کنند عادت‌هایی را وارد زندگی‌شان کنند. اما عادت‌ها همیشه ماندگار نیستند. چرا؟!
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : سعیده بقایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سبک زندگی، عادت و هویت در زندگی، تجربه، شخصیت فرد،

عادت؛ هویت و وجود مکرر

ممکن است تغییر عادت‌ها با یک انگیزه شروع شود؛ اما هنگامی جزئی از فرد می‌شود و پایبندی به آن دوام می‌یابد که بخشی از هویت او شود. در این معنا بهترشدن‌ها موقتی هستند مگر آن‌ها که در هویت فرد جا می‌گیرند. چون عادت‌ها تکرار مکرر چیزی هستند که وجود فرد را شکل داده است. آن‌ها «وجود مکرر» هستند.

اهمیت تجربه زیسته

سؤال این است که هویت از کجا می‌آید؟ از باورهایی که هر فرد درباره خودش دارد. باور به چاق‌بودن، باور به معتادبودن، باور به تیزهوش‌بودن، باور به زیبایی، باور به بی‌نیازی، باور به فقیربودن و... . این باورها از ابتدا وجود ندارند و به‌مرور و از طریق تجربه آموخته می‌شوند. یعنی تجربه زیسته هرکس به او می‌گوید چه کسی است.


داستان‌های خود

وقتی کسی سال‌ها چیزی را شنیده باشد یا مدام برای خودش تکرار کرده باشد، ذهنش به آن عادت کرده و همان را به‌عنوان حقیقت می‌پذیرد. دلیل واقعی اینکه بسیاری از عادت‌ها بادوام نمی‌مانند و در طولانی‌مدت حذف می‌شوند، همین است که داستان فرد مانع تغییر می‌شود. هویت در قالب عادت‌ها ظاهر می‌شود و به‌عبارتی دیگر، عادت‌ها تجسمی از هویت هستند. مثلاً خانمی که همیشه خانه را تمیز نگه می‌دارد، هویت تمیزی را به نمایش می‌گذارد، کسی که هر روز می‌نویسد، هویت فرد خلاق را بروز می‌دهد و کسی که هر روز تخت‌خوابش را مرتب می‌کند، هویت فردی را که منظم است.

زور بازوی باورها

اگر قرار است عادتی تغییر کند، نیاز دارد باور هویتی آن اصلاح شود. چون رفتار اگر هم‌راستا با شخصیت نباشد، از سوی همان هویت پس زده می‌شود. هرچه باشد زور هویتی و باورها بیشتر است تا رفتارها. افراد زیادی هستند که می‌خواهند لاغر شوند؛ افراد زیادی هستند که رژیم غذایی خاصی را انتخاب می‌کنند و نتیجه می‌بینند؛ افراد زیادی هستند که چندین بار رژیم‌های مختلف را امتحان کرده‌اند؛ اما افراد کمی هستند که از یک وزن زیاد به وزن متناسب و ایده‌آل رسیده‌اند و آن را حفظ کرده‌اند. بسیاری از کسانی که می‌خواهند لاغر شوند، زمان‌های زیادی در حال رژیم‌گرفتن و شکست‌خوردن بعد از رژیم غذایی هستند؛ چون کار از جای دیگری می‌لنگد: از باورهای عمیقی که در آن زندانی شده‌اند. برای همین، مرحله اول خوب اتفاق می‌افتد و نتایج ظاهری حاصل می‌شود. اما چرا دوباره شکست می‌خورد و به حالت و ظاهر قبلی یا حتی بدتر از آن برمی‌گردد؟ ممکن است کسی در باورش و به‌واسطه بقیه تجربه‌هایش آدمی شکست‌خورده از خودش ساخته باشد. همچنین ممکن است از بچگی همیشه پیام‌هایی دریافت کرده باشد با این مضمون که «تو خیلی چاقی».

اگر قرار است عادتی تغییر کند، نیاز دارد باور هویتی آن اصلاح شود. چون رفتار اگر هم‌راستا با شخصیت نباشد، از سوی همان هویت پس زده می‌شود. هرچه باشد زور هویتی و باورها بیشتر است تا رفتارها



هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش

او هر کار هم بکند، هر چند بار هم که لاغر شود، به اصل خودش برمی‌گردد: چاقی؛ چون باور او چاق‌بودن و شکست‌خوردن است. ماجرای ناگواری است. کسی زحمت بسیار می‌کشد برای خلق یک نتیجه و عادت جدید؛ اما به باورهای اساسی خود دست نمی‌زند و طبیعی است نتیجه چه می‌شود: هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش.

چه باید کرد؟

اگر باورها این‌قدر جاندارند که رفتار را تعیین می‌کنند، وقتی کسی می‌خواهد عادتی را وارد زندگی‌اش کند، لازم است به محتوای باورهایش راه پیدا کند و آن‌هایی را که ناکارآمد هستند، تغییر دهد. عادت‌ها قوی‌ترین اقدامی هستند که می‌توانند فرد را به آدم دیگری تبدیل کنند؛ به‌شرطی که خواهش این تغییر درونی شده باشد. مثلاً دو نفر در حال ترک سیگار هستند. کسی سیگار به آن‌ها تعارف می‌کند. اولی می‌گوید: «ممنونم. توی ترکم» و دومی می‌گوید: «ممنونم. سیگاری نیستم.» قطعاً بین این دو پاسخ تفاوت‌های جدی وجود دارد. احتمالاً اولی به سیگار برمی‌گردد و دومی، نه. به ازای هر بار تلاش برای سیگار نکشیدن، فرد دوم سیگاری نیست! مثل کسی که از نوشتن می‌ترسد و فکر می‌کند «آدم نوشتن نیست» و حالا دارد تلاش می‌کند باورش را اصلاح کند و نوینسده شود. او خود را عادت می‌دهد به روزانه نوشتن. هر بار یک صفحه می‌نویسد، برایش سندی می‌شود که نویسنده است. اگر صفحات بسیار زیادی بنویسد، این مهارت بیشتر در هویت او جاگیر می‌شود و آن داستان «من آدمش نیستم» هم با «من نویسنده‌ام» عوض می‌شود.