تبیان، دستیار زندگی
لیتزر 2003 سامانتا پاور (1) با كتاب « مسئله ای از جهنم: امریكا و عصر نسل كشی»(2) برنده جایزه پولیتزر(3) 2003 در بخش ادبیات غیر داستانی است. پاور این اثر را در بیست و دو سالگی به رشته تحریر در آورد؛  كتابی كه حاصل  ت...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مصاحبه با سامانتا پاور، خبرنگار و برنده ی جایزه ی پولیتزر 2003

سامانتا پاور (1) با كتاب « مسئله ای از جهنم: امریكا و عصر نسل كشی»(2) برنده جایزه پولیتزر(3) 2003 در بخش ادبیات غیر داستانی است. پاور این اثر را در بیست و دو سالگی به رشته تحریر در آورد؛  كتابی كه حاصل  تأملات،  پژوهش های تاریخی و فعالیت های  خبرنگاری او در جنگ بوسنی است.  پاور به بی توجهی به  قتل عام  مسلمانان بوسنی  اشاره می كند  و این  گفته كلینتون را به یاد می آورد كه « دخالت در جنگ بوسنی در جهت  منافع  امریكا نیست». او  تلاش های دیپلماتیك در زمینه ی حقوق بشر در طول قرن بیستم را بی تأثیر می داند.

 سامانتا پاور روزنامه نگار، حقوقدان و مدیر اجرایی مركز  حقوق بشر در دانشگاه  هاروارد است. او در این مصاحبه از زندگی شخصی، علاقه اش به روزنامه نگاری، تجربه هایش در نوشتن و موضوع كتابش كه «نقد سیاست خارجی امریكا » است ، سخن می گوید.

§

از خودتان بگویید: كجا به دنیا آمده اید و والدینتان چه تأثیراتی بر شما گذاشته اند؟ ○   من ایرلندی هستم  و تا  نُه سالگی آن جا  بودم. وقتی  مادرم از پدرم جدا  شد ، در ایرلند  قانون طلاق وجود  نداشت. او پدرم را ترك كرد و ما با هم به امریكا آمدیم.  سال های نوجوانی ام در سفر گذشت. مادرم دوست داشت كه من  دنیا را بگردم. او در این مسافرت ها به من آموخت كه هر كجای  دنیا  هستم  مثل یك حامی و انسان درست، مراقب رفتارهایم باشم و به  كسی آسیب نرسانم. فكر می كنم او اولین كسی بود كه توجه مرا به حقوق بشر معطوف كرد.

§

در نوجوانی چه قدر مطالعه می كردید؟ ○   خیلی زیاد! شیفته مطالعه بودم. صفحات ورزشی روزنامه ها و شعر و داستان بسیار می خواندم و به خصوص به مقالاتی كه درباره سرقت های ادبی نوشته می شد، علاقه خاصی داشتم. فكر می كنم از همان جا، به حقوق بشر و مسائل حقوقی علاقه مند شدم.

و شما به یك هدف جدید رسیدید؟

○      بله؛ چیزی در من اتفاق افتاد.

به چه شغلی علاقه داشتید؟

○      به حرفه ی شما علاقه مند بودم؛ خبرنگاری و مصاحبه گری.

كارنامه تحصیلی شما بسیار پربار است، از دوران تحصیل بگویید.

○   در كالج یل(4) در رشته تاریخ حقوق بشر تحصیل كردم. استادان جالبی داشتم. البته آنها به طور خاص درباره سیاست خارجی امریكا مرا راهنمایی نكردند. اما دوباره، مطالعه كردن را به یادم آوردند. تشویقم كردند كه بنویسم و به من نوشتن را آموختند. من تا آن موقع برای مجلات ورزشی می نوشتم. ولی بعد به نوشتن درباره سیاست رو آوردم.

اجازه دهید درباره نوشتن حرف بزنیم؛ مهم ترین چیزی كه در این زمینه آموختید چه بود؟ یكی از مهم ترین ویژگی های كتاب شما نظم و ترتیب آن است. قدرت روایت، توصیف كامل حقوق بشر برای خواننده و هوشیاری در سراسر كتاب دیده می شود.

○   پس از هفت سال نوشتن در دوران تحصیل و در روزنامه ها، نگارش كتاب تجربه ای تازه بود. آن چه در این كتاب به آن رسیدم  این بود كه از حملات طولانی پرهیز كنم؛ وقتی جمله های كوتاه منظورم  را می رساندند دیگر از جمله های طولانی استفاده نمی كردم و وقتی لغت های  ساده وجود داشتند از لغت های سخت پرهیز می كردم. بعد فكر می كردم با هر كلمه، چه چیزی در ذهن مخاطبم زنده می شود. در پایان، كتاب را ویرایش كردم و برای ویرایش آن، به همان اندازه كه برای نوشتنش وقت گذاشته بودم زمان صرف كردم. همچنین سعی كردم به یك نحوه جدید از روایت برسم؛ و امیدوارم این كتاب، متفاوت، ساده و قابل استفاده باشد.

نكته دیگری كه در نویسندگی مهم است فكر كردن روی كلمات كنایه آمیز و به اوج رساندن جملات از طریق وزن و آهنگ است. به نظرم هر نویسنده بهتر از هر كسی به مفهوم و هسته اصلی اثر نزدیك است؛ پس می تواند آن را تكمیل و تصحیح كند.

اصولاً روش نویسندگی شما چیست؛ و این كتاب را چگونه نوشتید؟

○   ابتدا از موضوع اصلی دور می شوم و بعد در عمق آن فرو می روم؛ مثل كسی كه زمینی را حفر می كند. بعد، در بین انبوه بی نظم و بزرگ كلمات، اطلاعات را جمع آوری و سرانجام نكته اصلی را اثبات می كنم.

برای روایت حوادث بوسنی، به مكان هایی كه كشتار جمعی اتفاق افتاد سفر كردم و با مردم آن نواحی مصاحبه های زیادی انجام دادم. البته به نویسندگان جوان توصیه  نمی كنم از این مرحله شروع كنند؛  گو این  كه  پرده  سفیدی  در اختیار دارند  كه  تحت تأثیر یك حادثه  كوچك، بر آن آشوبی را به  تصویر می كشند. نكته دیگر این كه من بدترین منتقد آثار خودم هستم؛ و وقتی ایرادی در كارم ببینم، كار را متوقف می كنم تا بالاخره بر طرفش كنم.

چگونه این توانایی را به دست آورید؟

○   شاید از مادرم آموخته ام. او یك قهرمان شكست ناپذیر ایرلندی است. در ورزش تنیس قهرمان بود و در رشته بیوشمی، دكترا گرفت. مادرم زن فوق العاده ای است.

§

چطور شد درباره جنگ  بوسنی نوشتید: ○   ابتدا هیچ تجسمی از جنگ نداشتم؛ یا حداقل جنگی مثل آن را ندیده بودم. وقتی تصمیم گرفتم حقایق مربوط به این حادثه را كشف كنم ، تنها كاری كه كردم این بود كه مانع حقایق نشوم. گاهی فرد در موقعیتی قرار می گیرد كه ناچار است حقایقی تلخ را مشاهده كند و پشت سر بگذارد. من ناچار بودم تحمل كنم و تنها چیزی كه به دست آوردم این بود كه در كنار كشف حقیقت ، توانایی نوشتن را بیابم و خبرنگار شوم.

در آن زمان شما اطلاعاتی را به دست آوردید كه به راحتی در دسترس مردم نبود.

○   بله؛ البته پیش از رفتن به بوسنی این اطلاعات را نداشتم. دانش و اطلاعات خبری مثل یك زنجیره به دست می آیند. من ابتدا به مفهومی مجرد رسیدم. سپس به سبكی شخصی دست یافتم و بالاخره به موضوع كشتار غیر نظامیان پرداختم.

كتاب « مسئله ای از جهنم: امریكا و عصر نسل كشی» چه چیز را مطرح می كند؟

○   سخت ترین قسمت كار برای من این بود كه پرسشی را به زبان ساده و جذاب برای خوانندگان مطرح كنم. منظورم این است كه خود سؤال به طور طبیعی سخت نبود؛ بلكه خیلی آشكار بود؛ من می بایست آن را برجسته می كردم. سؤال این بود كه چه كسی اجازه داد مسلمانان بوسنی كشته شوند؟ در این كتاب همچنین به این مسئله پرداختم كه در امریكا بناهای یادبودی در رابطه با كشتار جمعی ساخته می شود؛ اما به راستی چه ارتباطی بین این بناهای یادبود و فجایع بوسنی وجود دارد؟

پرسش های دیگر من این بود كه چرا مسلمانان بوسنی از حقوق بین الملل محروم شده اند؟ دیگر قربانیان كشتارهای جمعی با قربانیان بوسنی چه تفاوتی دارند؛ و بالاخره این كه چگونه می توانیم به این خواسته مسلمانان بوسنی كه می گویند «جنگ دوباره هرگز» جامه ی عمل بپوشانیم؟

با بازگویی این حقایق چه نتیجه ای گرفتید؟

○   به این نتیجه رسیدم كه این فجایع به این علت اتفاق می افتند كه امریكا مشكل كشتار جمعی را هرگز در اولویت سیاست خارجی خود قرار نداده و به این طریق به آن دامن زده است. به این ترتیب در تمام دوره های تاریخ، چرایی بزرگ وجود دارد.

پس این كتاب در قالب پرسش هایی بزرگ طراحی شده است.

○   دقیقاً؛ من به عنوان یك روزنامه نگار آموختم ، بسیاری از چیزهایی را  كه ما در این كشور به عنوان ناهنجاری می شناسیم باید شخصاً تجربه كرد. چگونه می توانیم درباره ناهنجار ی حرف بزنیم، وقتی آن را تجربه نكرده ایم. نوشتن مثل پازل درست كردن است. وقتی روزنامه نگاران امریكایی واقعیت ها را انكار می كنند باید از خود بپرسند چه تعداد از قربانیان را نفی كرده اند.

زمانی كه این كتاب را  می نوشتم فهمیدم كه جهان بسیار تغییر كرده است. فكر می كنم بهتر است به جای ساختن بناهای یادبود برای قربانیان و جنگ ها، حداقل با كشف واقعیات و بازگویی آنها یادشان را گرامی بداریم.

پی نوشت:

. Samantha Power  1

2. A Problem from Hell: America and the Age of Genocide

3. پولیتزر (Pulitzer) جایزه ای است كه بهار هر سال به نویسندگان مختلف در رشته های روزنامه نگاری، ادبیات داستان، ادبیات غیر داستانی و نمایشنامه اهدا می شود.

Yale Callege.4

منبع:http:/ www. globetrotter.   Berkeley.edu

http:/ www. Identitytheory.com