حکایتهایی درسآموز از زندگی معصومان درباره آئین دوستی
آداب دوستی در سیره معصومان
در آئین اسلام، برای هر کاری، آدابی وجود دارد. دوستی و دوستیابی نیز از این قاعده مستثنا نیست.
در نوشتار حاضر، با سیری در سیرۀ معصومان، به معرفی مهمترین آداب دوستی پرداختهایم.
یکی از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است: روزی در حالی که نگاهم را به اطراف میچرخاندم، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دیدم. پرسید: چرا اینقدر به این طرف و آن طرف مینگری؟ عرض کردم: با مردی دوست شدم و با او قراری گذاشتهام. اما اکنون، او را اینجا نمیبینم.
حضرت فرمود:
وقتی با کسی دوست میشوید، نام خود و پدرش را سوال کن تا در نبودش، او را حفظ كنی و اگر مریض شد به عیادتش بروی و اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازهاش بشتابی. (کنزالعمال، ج9، ص 24)
بعد از مدتی، به یک دو راهی رسیدند که باید از هم جدا میشدند. امیرالمؤمنین علیهالسلام اما به جای این که به سمت کوفه برود، همچنان با او همراه شد. مرد یهودی با تعجب پرسید:
- مگر به کوفه نمیروید؟
- آری.
- راه کوفه از آن سو است.
- میدانم اما ما در این مسیر با هم دوست شدهایم. ادب دوستی حکم میکند که انسان، رفیق راهش را هنگام جدایی چند قدم همراهی و بدرقه کند. این سفارش پیامبر ماست.
- آیا واقعا پیامبرتان اینگونه سفارش کرده است؟
- آری اینگونه است.
- حال که چنین است من همان آئینی را برمیگزینم که پیامبر شما آورده است. (اصول کافی، ج2، ص670)
امام با چهرهای گشاده به او تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود برمیگزینم اما چند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشد میپذیرم».
امام فرمود: «اگر میخواهی با من دوست باشی نباید مرا مدح نمایی زیرا من خود را بهتر از تو میشناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی زیرا دروغ را ارزش و اعتباری نیست؛ و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی».
مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را در خود نمیدید به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا بازگردم».
امام با لبخندی فرمود: «اگر این گونه میخواهی اشکالی ندارد.» (مجلۀ شمیم یاس، شمارۀ 36)
امام با او احوالپرسی کرد و برای خشنودی او سه بار به حارث فرمود: «ای حارث! در آن دنیا هر کس با آن کسی که دوست است خواهد بود و او را همراهی خواهد کرد».
حارث که بسیار دوستدار امام بود از این جمله خوشحال شد و برای لحظهای حالش بهبود یافت و نشست و گفت: « بعد از این هیچ باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا او به سوی من آید.» و اندکی بعد از دنیا رفت. ( بحارالانوار، ج ۶ ، ص ۱۷۹)
1. لزوم شناخت کلی از دوست و خانوادهاش
قبل از اینکه رابطه دوستی شکل بگیرد، شناخت اجمالی از خصوصیات فردی و خانوادگی افراد، ضروری است.یکی از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است: روزی در حالی که نگاهم را به اطراف میچرخاندم، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دیدم. پرسید: چرا اینقدر به این طرف و آن طرف مینگری؟ عرض کردم: با مردی دوست شدم و با او قراری گذاشتهام. اما اکنون، او را اینجا نمیبینم.
حضرت فرمود:
وقتی با کسی دوست میشوید، نام خود و پدرش را سوال کن تا در نبودش، او را حفظ كنی و اگر مریض شد به عیادتش بروی و اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازهاش بشتابی. (کنزالعمال، ج9، ص 24)
2. بدرقۀ دوستان قبل از جدایی
روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام از مسافرت به سمت کوفه بازمیگشت. در بین راه، مردی یهودی را دید که هممسیر با حضرت، حرکت میکرد. با او گرم گفت و گو شد.بعد از مدتی، به یک دو راهی رسیدند که باید از هم جدا میشدند. امیرالمؤمنین علیهالسلام اما به جای این که به سمت کوفه برود، همچنان با او همراه شد. مرد یهودی با تعجب پرسید:
امام فرمود: ما در این مسیر با هم دوست شدهایم. ادب دوستی حکم میکند که انسان، رفیق راهش را هنگام جدایی چند قدم همراهی و بدرقه کند. این سفارش پیامبر ماست.
- مگر به کوفه نمیروید؟
- آری.
- راه کوفه از آن سو است.
- میدانم اما ما در این مسیر با هم دوست شدهایم. ادب دوستی حکم میکند که انسان، رفیق راهش را هنگام جدایی چند قدم همراهی و بدرقه کند. این سفارش پیامبر ماست.
- آیا واقعا پیامبرتان اینگونه سفارش کرده است؟
- آری اینگونه است.
- حال که چنین است من همان آئینی را برمیگزینم که پیامبر شما آورده است. (اصول کافی، ج2، ص670)
3. صداقت، شرط دوستی
درباره امام مجتبی علیه السلام نوشتهاند: مردی بسیار به ایشان علاقه مند بود. خدمت امام آمد و از او خواست که دوست و همنشین او باشد.امام با چهرهای گشاده به او تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود برمیگزینم اما چند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشد میپذیرم».
امام فرمود: «اگر میخواهی با من دوست باشی نباید مرا مدح نمایی زیرا من خود را بهتر از تو میشناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی زیرا دروغ را ارزش و اعتباری نیست؛ و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی».
مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را در خود نمیدید به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا بازگردم».
امام با لبخندی فرمود: «اگر این گونه میخواهی اشکالی ندارد.» (مجلۀ شمیم یاس، شمارۀ 36)
4. سرکشی و عیادت از رفیق بیمار
در سیرۀ امیرالمومین علیهالسلام آمده: «وقتی شنید دوستش «حارث هَمدانی» بیمار است و در حال احتضار به سر میبرد، تصمیم گرفت به عیادت او برود. وارد خانه شد و کنار بالین حارث نشست. حارث چشمان خود را گشود و دید امیرالمؤمنین علیهالسلام در کنار بستر او نشسته است.امام با او احوالپرسی کرد و برای خشنودی او سه بار به حارث فرمود: «ای حارث! در آن دنیا هر کس با آن کسی که دوست است خواهد بود و او را همراهی خواهد کرد».
حارث که بسیار دوستدار امام بود از این جمله خوشحال شد و برای لحظهای حالش بهبود یافت و نشست و گفت: « بعد از این هیچ باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا او به سوی من آید.» و اندکی بعد از دنیا رفت. ( بحارالانوار، ج ۶ ، ص ۱۷۹)