تبیان، دستیار زندگی

ما توانمندیم یا فکر می‌کنیم توانمندیم؟

احساس می‌کنم توانمندم، پس هستم!

می‌گویند تصور ما از توانمندی‌هایمان مهم‌تر است تا خود توانمندی. چون اگر تصور درستی از میزان توانمندی خود داشته باشیم، برای خودمان فرصت یادگیری و اقدام می‌سازیم و تصور نادرست از توانمندی‌ برایمان آسیب‌‌زا و دردسرساز خواهد بود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : سعیده بقایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تصور توانمندی
در این مطلب چهار حالت مختلفی که تصور از توانمندی و واقعیت توانمندی ایجاد می‌کند را، بررسی می‌کنیم.


حالت اول. واقعاً توانمندم و تصور هم می‌کنم می‌توانم

در این وضعیت می‌شود به‌راحتی حدس زد که فرد بلند می‌شود و کاری را که فکر می‌کند بلد است، انجام می‌دهد و خوب و درست هم انجام می‌دهد.

چون واقعاً در آن مهارت دارد. مثلاً می‌گوید: «من مهارت رانندگی را آموخته‌ام و به‌اندازه کافی تمرین کرده‌ام. می‌توانم رانندگی کنم. پس می‌روم پشت فرمان می‌نشینم و به‌درستی رانندگی می‌کنم.»

حالت دوم. واقعاً توانمندم؛ ولی فکر می‌کنم هنوز نمی‌توانم

درحالی‌که تصور کافی راه‌ساز نیست. توانستن در فارسی امروز دو معنا دارد: یکی ممکن بودن و یکی توانمندی.

در این حالت چه می‌شود؟ فرد با انباشتی از اطلاعات و دانش و مهارت است؛ اما فقط ورودی‌های خود را افزایش داده و از آن‌ها بهره‌مند نشده است.

یعنی توانمندی‌هایش دارد هدر می‌رود. مثلاً می‌گوید: «من هنوز مهارت کافی برای ورود به بازار کار را ندارم.

فعلاً باید دوره‌های بیشتری را بگذرانم تا بتوانم در این کار موفق باشم.» این فرد نمی‌داند که بخشی جدی از پیشرفت و مهارت‌یافتن در عمل به‌دست می‌آید.

این‌جور افراد ممکن است دچار تله کمال‌گرایی در عمل شده باشند و به همین‌خاطر ترس از بهترین نبودن در وجودشان رخنه کرده باشد و همین باعث شود اهمال کنند و شیرجه‌زدن را به تأخیر بیندازند. مثال رانندگی‌اش می‌شود کسی که گواهینامه رانندگی دارد؛ ولی هنوز اعتمادبه‌نفس کافی برای نشستن پشت فرمان را ندارد.

تصور توانمندی

حالت سوم: واقعاً توانمند نیستم؛ ولی فکر می‌کنم بلدم و می‌توانم

در این سال‌هایی که تبلیغات گسترده‌تری روی فضاهای استارتاپی و کارآفرینی شده است، افراد زیادی هم به این سمت‌وسو آمده‌اند تا کاری جدید راه بیندازند؛ اما همه موفق نشده‌اند. چون در انواع و اقسام کلاس‌ها و تبلیغاتی که انگیزشی رفتار می‌کنند، بیشترِ تمرکز روی ایجاد احساس مثبت است.

درحالی‌که تصور کافی راه‌ساز نیست. توانستن در فارسی امروز دو معنا دارد: یکی ممکن بودن و یکی توانمندی. در حقیقت من نیاز دارم احساس کنم می‌توانم؛ ولی وقتی واقعاً «می‌توانم» که مهارت‌های لازم را داشته باشم.

فرض کنید من فقط تصور کنم می‌توانم رانندگی کنم و با همین تصور بنشینم پشت فرمان. آیا می‌توانم؟ این تصور توانستن باید به من کمک کند تا بروم دنبال یادگیری و مهارت‌آموزی تا در گذر زمان و با تمرین بتوانم رانندگی کنم. خطری که این حالت دارد، همان است که شهید چمران درباره‌اش گفت: «کسی که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد، بی‌تقواست.» 

حالت چهارم: توانمند نیستم و می‌دانم که فعلاً از پس آن برنمی‌آیم

ممکن است اهمیت و خوبی این حالت کمتر به چشم بیاید؛ اما فرض کنید این شخص حالت سوم را انتخاب می‌کرد. چه ضرری ممکن بود به خودش و اطرافیان و جامعه و... بزند. اینجاست که درباره این فرد می‌گویند: «خدا خیرش بدهد که ما را با نادانی‌اش در چاه نینداخت.» این همان آدمی است که نمی‌داند و می‌داند که نمی‌داند.

پس از این ندانستن استفاده می‌کند تا یاد بگیرد. مثال رانندگی را به این حالت درآورید: شخصی که رانندگی بلد نیست و می‌رود در کلاس رانندگی ثبت‌نام می‌کند تا یاد بگیرد.

کدام حالت‌ها کمک می‌کند تصمیم درستی بگیریم؟

حالت اول و چهارم بهترین حالت‌هاست؛ چون به اقدام صحیح می‌انجامد و ضرری متوجه کسی نمی‌شود. اینکه ما به‌درستی  احساس کنیم کاری را می‌توانیم درست انجام بدهیم و انجام دهیم یا اینکه به‌درستی احساس کنیم در حال حاضر نمی‌توانیم و از قبول و انجامش دست بکشیم، حتماً انتخاب و تصمیم درست‌تری است تا وقتی که با احساس غلط از اینکه می‌توانیم یا نمی‌توانیم، کاری را انجام دهیم یا انجام ندهیم.