تبیان، دستیار زندگی

خانه‌‌ امید در دل پایتخت

چند روز پیش در محله دزاشیب که قدم می‌زدم به کوچه ای برخوردم که کنجکاوی‌ام را قلقلک داد، دارالشفاء قائم!
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه ناجی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
  
خانه امید

چند روزپیش در محله دزاشیب که قدم می‌زدم به کوچه ای برخوردم که کنجکاوی‌ام را قلقلک داد، دارالشفاء قائم! در این کوچه بن بست، با در قدیمی مواجهه شدم که پراز نوشته بود، نوشته‌ها در مغزم با صدا و لحن‌های مختلف پخش می‌شد، برخی نوشته‌ها هم قلدری می کردند و در نگاه اول خودشان را به نمایش می گذاشتند و از صاحب‌خانه که او را حاج آقا نباتی می نامیدند التماس دعا داشتند، از شفای مریض های لاعلاج تا درخواست‌های مادی و دنیوی اما همه‌شان از یک چیز صحبت می‌کردند و آن هم امید بود، امید به زندگی بهتر، امید به معجزه و بقا.. «حاج آقا دعاکن دیگه مستاجر نباشیم» یا نوشته‌ای کم‌رنگ و بی‌جان که از حاج‌آقا برای دخترش شفا می خواهد.
کوچه
حالا من با کلی سوال در مقابل خانه‌ای که درش بسته شده ایستاده بودم و به این فکر می کردم که چقدر در و دیوار این خانه قصه و روایت به خود دیده و حیاط و پله‌ها، قدم‌های مردمانی را تجربه کرده که با نورامیدی در قلب به این خانه پناه آورده بودند.

برای برطرف کردن حس کنجکاوی تصمیم گرفتم پرس وجویی از قدیمی‌های محل داشته باشم از کوچه که بیرون آمدم دو پسر بچه با تفنگ آب‌پاش مشغول بازی بودند با نگاهم بازی آن‌ها را دنبال کردم تا به مردی با مو‌های جو گندمی که پدربزرگ آن دو بچه بود، رسیدم. از او درباره ماجرای کوچه بن بست پرسیدم فکر کرد مراجعه کننده‌ام:« حاج آقا نباتی کهولت داره و موقع کرونا از این جا رفتن اما مردم هنوز از جاهای مختلف میان و رو درِخونه مشکلاتشونو می‌نویسن. »
کوچه

دعایی به شیرینی نبات

بعد از این که توضیح دادم قصه از چه قرار است  پدربزرگ محله که از قدیمی‌های آن‌جا بود ماجرای خانه را این طور تعریف کرد،قصه  مردی که حالا مدتی است از خانه‌اش به جایی دیگر کوچ کرده :« در واقع اسم اصلی ایشون حاج حسین قنبریه ، از شاگردان حاج آقا واعظی و حاج آقا نخودکی و به واسطه دعاهایی که رو نبات می‌خونه مردم ایشون رو به حاج آقا نباتی می‌شناسن. یک انسان به شدت معتقد و مومن با محاسن سفید بلند.در هفته دو روز رو برای  پرداختن به مشکلات مردم قرار می‌داد اون هم بدون دریافت هیچ هزینه‌ای.»
کوچه

رعایت همسایه‌داری

ازصحبت های یک همسایه دیگر متوجه شدیم که ایشان به شدت مردم‌دار بوده و رفاه همسایه‌ها برایش اهمیت داشته مثلا در روز‌هایی که مردم به دیدنشان می‌آمدند و صف های 100 تا 300 نفری تشکیل می‌‌دادند،افرادی مسئول نظم و امنیت در کوچه می‌شدند تا مشکلی برای پارک کردن ماشین و ناراحتی همسایه‌ها پیش نیاید.
کوچه

آشتی با خدا

آقای خیاط که از قدیمی‌های محله است حرف قشنگی می‌زد او می‌گفت:« حاج آقا نباتی یک کاری را خوب بلد بود، می دانست آدم هایی که پیشش می روند در زندگی اشتباهاتی داشته اند، خلاف کرده اند، موفق نبوده‌اند یا راه را بی‌راهه رفته اند. حاج آقا واسطه ای برای آشتی آدم‌ها با خدا می‌شد و کسانی دست پر از آن خانه بیرون می‌رفتند که ایمان و اعتقاد بالایی داشتند»
کوچه

هنوز که هنوزاست خیلی ها از شهر‌های دوری مثل یزد و اهواز و مشهد به محله دزاشیب می آیند  و سراغ حاج آقا نباتی را می گیرند و هر روز بر نوشته های در اضافه می‌شود، دری که شاید دیگری کسی آن را به روی آدم‌هایش باز کند ولی نوری است به دل آنهایی که منتظرند تا درامیدواری به واسطه دعا برایشان باز شود.