چرا هشتم آبان به عنوان روز نوجوان نامگذاری شده است؟
محمد حسین فهمیده ؛نوجوان ایرانی، مسلمان، دیندار ؛ دین باور و دانشآموزی رزمنده و بسیجی که سیزده ساله بیشتر نداشت و با درک و فهم و درایت انقلابی خود ؛وارد جنگ تحمیلی ایران و عراق شد و در جبهه های حق علیه باطل و در دفاع از میهن مقدس خود به شهادت رسید. نام فهمیده در تاریخ، به همراه نام همه قهرمانان مبارز و خستگی ناپذیر میان ملت ها و در شمار شهیدان نام آشنا، چون شهیدان والامقام دشت خونین کربلا ثبت شد.روز شهادت این نوجوان قهرمان؛روز نوجوان و بسیج دانش آموزی نامگذاری شد.
محمد حسین فهمیده ؛نوجوان ایرانی، مسلمان، دیندار ؛ دین باور و دانشآموزی رزمنده و بسیجی که سیزده ساله بیشتر نداشت و با درک و فهم و درایت انقلابی خود ؛وارد جنگ تحمیلی ایران و عراق شد و در جبهه های حق علیه باطل و در دفاع از میهن مقدس خود به شهادت رسید.
زندگی نامه محمد حسین فهمیده
محمد حسین فهمیده در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ در محله پامنار؛محله مذهبی شهر قم متولد شد. او دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که ایشان هم سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد.پدرش محمدتقی و مادرش فاطمه کریمی نام داشتند. فرشته فهمیده خواهر محمد حسین فهمیده روایت میکند: برادرم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۶ و همزمان با ماه محرم به دنیا آمد و پدرم به دلیل ارادتی که به امام حسین(ع) داشت، تصمیم گرفت تا نام پسرش را حسین انتخاب کند تا ادامه دهنده راه شهدای کربلا باشد.
محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر قم ادامه داد. سپس به همراه خانوادهاش به کرج مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد.
در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او میگفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم. از این رو تصمیم گرفت با هدف اجرای دستورات امام به جبهه رفته و با دشمن بعثی بجنگد.
در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ اعلامیههای رهبر کبیر انقلاب را پخش می کرد و حتی چند بار از طرف نیروهای رژیم کتک خورد تا دست از این کارها بر دارد اما او منصرف نشده بود. در زمستان سال ۱۳۵۷ خورشیدی نیز در تظاهرات انقلاب اسلامی شرکت کرد
حضور در کردستان
حسین فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل سن کمی که داشت، برادران کمیته او را بر میگردانند وتلاش می کردند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم.خواهر این شهید نوجوان در خصوص همین ماجرا می گوید: زمان درگیری کردستان او یک هفته به خانه نیامده بود و روزی نیروهای کمیته کردستان او را به منزل آوردند و خواستند از مادرم تعهد بگیرند که دیگر اجازه ندهد، محمدحسین با این سن کم به کردستان برود، ولی او در جوابشان گفت: مادرم سواد ندارد، برگه تعهد امضا کند. من خودم برگه را امضاء میکنم با این شرط که هر کجا که امام دستور بدهند، من میروم.
حسین فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل سن کمی که داشت، برادران کمیته او را بر میگردانند وتلاش می کردند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم.
حضور در جبهه های جنگ
در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم میگیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد. او زمزمه رفتن خود به جبهه را در خانواده و بین دوستانش به وجود می آورد. در یکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، میرساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند. یک روز که به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ ۵۰ تومان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از او میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع کند. در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با او صحبت و سعی میکند، او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود.او به جبهه های جنگ می رود و با وجود اینکه سن و سال کمی دارد اما لیاقت و شهامت حضور در جبهه های جنگ را به فرماندهان خود ثابت می کند. او در همان مدت کوتاه رشادتهای فراوانی از خود نشان داد. مدتی بعد او و دوستش محمدرضا شمس زخمی شدند و آنها را به بیمارستان ماهشهر بردند. حسین و محمدرضا تا حالشان خوب شد، دوباره به جبهه برگشتند اما این بار فرمانده اجازه نمیداد، حسین به «خط مقدم» برود اما چند روز بعد به دلیلی لیاقتی که از خود نشان داد، نظر فرمانده را جلب کرد.
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحهای از عراقی ها به دست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود، میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد واطمینان پیدا میکند، به او اجازه ماندن درجبهه را میدهد.
بالاخره روز هشتم آبان سال 1359 فرا می رسد. حسین فهمیده به اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس که در یک سنگر بودند در هجوم عراقیها، محاصره میشوند. محمدرضا شمس، زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط میرساند، وقتی به سنگر بر میگردد، میبیند که پنج تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنها هستند. حسین در حالیکه تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانکها حرکت میکند. تیری به پای او میخورد اما در اراده پولادین او خللی وارد نمیشود و در همان حال موفق میشود که خود را به تانک پیش رو برساند و خود را به زیر تانک میاندازد و تانک منفجر میشود. دشمنان متجاوز در این حال تصور میکنند که حملهای صورت گرفته و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته میشود و پس از مدتی نیروهای کمکی میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاکسازی میکنند.
با شهادت این نوجوان سیزده ساله؛ صدای جمهوری اسلامی برنامه خود را قطع کرد و خبر فداکاری این نوجوان که به خود نارنجک بسته و به زیر تانک عراقی رفته و به شهادت رسیده را داد.
پس از شهادت بقایای پیکر شهید حسین فهمیده در بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۴۴، شماره ۱۱ به خاک سپرده شد.
این دانشآموز رزمنده بسیجی، با ایمان و و بینش عمیق و استوار در جنگ با دشمن پیش قدم و با رسیدن به شهادت، درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزبالله آموخت، امام خمینی(ره) این نوجوان ۱۲ ساله را رهبر قلمداد فرمودند.
سخن امام خمینی و آیت الله خامنه ای درباره شهید
امام خمینی (ره) در دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در مورد شهید محمدحسین فهمیده فرمودند: «رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید».این دانشآموز رزمنده بسیجی، با ایمان و و بینش عمیق و استوار در جنگ با دشمن پیش قدم و با رسیدن به شهادت، درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزبالله آموخت، امام خمینی(ره) این نوجوان ۱۲ ساله را رهبر قلمداد فرمودند. زیرا نام و یاد او منشأ حماسههای سترگ شد و تحولی شگرف در شیوه دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام با کفر فراهم کرد و راه پیروزی و سرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت.
آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرمودند: زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی، شهید فهمیده، از اصالتهای دفاع مقدس است. از اینرو، هشتم آبان، سالروز شهادت این فرزند انقلاب، بهعنوان «روز نوجوان و جوان و بسیج دانشآموزی» نام گرفته است تا ضمن یادآوری حماسه این قهرمان کوچک، بهعنوان سرمشقی مناسب به همسالانش مطرح شده و راهش همچون الگویی ماندگار بر تارک تاریخ پر افتخار ایران بدرخشد.
روز نوجوان و بسیج دانش آموزی
پس از شهادت محمد حسین فهمیده، ۸ آبان هر سال به عنوان روز نوجوان و بسیج دانش آموزی گرامی داشته میشود. دوران نوجوانی، یکی از بحرانیترین دورانهای زندگی هر فرد است و انتخابهای بزرگ و مهم زندگی در آن به وقوع میپیوندند. در این دوران است که فرد مسیر زندگی خود را تا حدودی مشخص میکند و تصمیم میگیرد که راه خوب را پیش گیرد یا راه بد.من میروم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمیتواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند.
وصیت نامه شهید حسین فهمیده
متن وصیتنامه شهید محمدحسین فهمیده به شرح زیر است:""بسم الله الرحمن الرحیم"
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه
هرکس من را طلب میکند مییابد مرا، و کسی که مرا یافت میشناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من میشود و کسی که عاشق من میشود، من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را میکشم و کسی که من او را بکشم، خون بهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفهای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من میروم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمیتواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه میروم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کردهام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما میرویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار میکنند پاداش عظیم میبخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله".