آشنایی با کتاب های دوران دفاع مقدس
عصرهای کریسکان
یکی از کتاب های مربوط به دوران دفاع مقدس، کتاب عصرهای کریسکان می باشد. این کتاب به قلم کیانوش گلزار راغب، خاطرات امیر سعیدزاده از رزمندگان جنگ ایران و عراق را به تصویر میکشد. در این اثر با سرنوشت غمناک و حزنآلود او همراه می شوید تا به عمق فجایع ضد انقلاب دموکرات و کومله پی ببرید.کتاب «عصرهای کریسکان»، خاطرات آقای امیر سعیدزاده (سعید سردشتی) از فعالیتهای دوران پیش از انقلاب و مجاهدتهای دفاع مقدس تا رنجهای اسارت در زندانهای کومله و دموکرات است.
راوی این کتاب یکی از خاصترین رزمندگان نیروهای دفاع مقدس است؛ زیرا در هیچ سازمانی عضویت ندارد. نیرویی آزاد محسوب میشود، با این حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی حضور پیدا میکند و همچنین به مأموریتهای خارج از کشور برای شناسایی نیز میرود. بعد از آن وراد سپاه میشود.
سعیدزاده قبل از انقلاب، توسط ساواک، مورد مواخذه قرار گرفته و فرار میکند. اسیر کومله میشود و از آنجا هم میگریزد. 4 سال بعد از جنگ، او به وسیلۀ حزب دموکرات کردستان عراق به اسارت درمیآید. این دوران از روزهای آغازین انقلاب تا سال 74، یعنی یک دوره 15 ساله به درازا میکشد.
کریسکان نام محدودهای در کوه سنجاق در کردستان عراق است که پایگاه اصلی حزب دموکرات ایران به شمار میرفت. امیر سعیدزاده نزدیک به شش سال در زندانهای گروه کومله و دموکرات مورد شکنجه قرار گرفت. او تقریباً تنها نجاتیافته از زندان هولناک کریسکان است
امیر سعید زاده با سبکی جدید،خاطرات را مطرح می کند. او وارد یک تنش و ناآرامی میشود. در یک فصل واکنش خانوادهاش نسبت به این موضوع نشان داده میشود و از زبان همسرش همان خاطرات کامل می شود، حوادثی که برای خانواده روی میدهد یعنی راوی اصلی خود اطلاع ندارد، اما خانواده کاملاً به تمامی جنبهها تسلط دارند. در یک بخش همسر او وارد روایت میشود و نقاط ابهامآمیز را کامل میکند. دوباره در فصلی دیگر راوی اصلی به بیان ماجرا میپردازد و همسر راوی وارد قصه میشود و ادامۀ خاطرات را شرح میدهد. راوی دوم رویدادهای جانبی که برای خانواده اتفاق میافتد همچون شهادت دیگر برادران، اسارت پدر، بمبارانهایی که در شهر رخ میدهد را بازگو میکند. در واقع وظیفۀ راوی دوم تکمیل روایتهای اصلی است.
کریسکان نام محدودهای در کوه سنجاق در کردستان عراق است که پایگاه اصلی حزب دموکرات ایران به شمار میرفت. امیر سعیدزاده نزدیک به شش سال در زندانهای گروه کومله و دموکرات مورد شکنجه قرار گرفت. او تقریباً تنها نجاتیافته از زندان هولناک کریسکان است و دیگر همبندیهای او همگی بدون محاکمه اعدام شدهاند. به این دلیل که اغلب اتفاقات در آن منطقه روی داده، این نام برای این کتاب انتخاب شده است.
کتاب "عصرهای کریسکان" مورد تقریظ رهبری قرار گرفت. متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بسیار جذّاب تهیّه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزادهی کُرد جذّاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بیحاشیهی کتاب. با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرفدار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناختهام، آنچه از فداکاریهای آنان در این کتاب آمده، برایم کاملاً جدید و اعجابآور است. نقش مادر و همسر هم حقّاً برجسته است. دلاوری و شجاعتِ راوی و خانوادهاش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگیها، رفتار قساوتآمیز و شریرانهی کسان دیگری که بدروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن میگفتند نیز بخوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقهی کردی در اوایل انقلاب...
در آذر ۹۹ مطالعه شد.
بخشی از کتاب عصرهای کریسکان:
با پررویی وارد خانه شد. کلت سعید را گذاشته بودم لای متکای بچه. همین که وارد خانه شد متکا را از پنجره اتاق انداختم توی حیاط پدرشوهرم و او متوجه نشد. تمام اثاثیه منزل را بهم ریخت و آلبوم عکس شوهرم را ورق زد. عکس سعید و بچههای سپاه را درآورد و خواست با خودش ببرد که جلویش را گرفتم و نگذاشتم. گفتم: «اگه تو نظامی هستی چطور بدون مجوز وارد منزل من شدی؟ لعنت به اون دولت و نظامی که مأمورانش بدون مجوز وارد خونه مردم بشن. الان زنگ میزنم سپاه تا ببینم با چه مجوزی وارد خونه یه زن نامحرم شدی.»
کلی به نظام و سپاه و ارتش و مملکت بد و بیراه گفتم. باورش شد طرفدار نظام نیستم. خندهاش گرفت و گفت: «بابا شما که از خودمانین. ضد انقلابین!»
افرادی که به خواندن خاطرات دوران انقلاب و جنگ علاقهمند هستند، پیشنهاد می کنیم این کتاب زیبا را در لیست مطالعات خود قرار دهند.
دلیل
کتاب دلیل،یکی دیگر از کتاب های دفاع مقدس می باشد. این کتاب روایت حماسه نابغه اطلاعات - عملیات سردار شهید علی چیت سازیان می باشد. دلیل، نوشته حمید حسام، خاطرات این شهید دفاع مقدس را از زبان نزدیکان، دوستان و همرزمانش روایت میکند.کتاب دلیل از جمله آثاری است که درباره ایران و سرداران جنگ در استان همدان نوشته شده است. این اثر خاطراتی را از زبان خانواده و همرزمان درباره شهید علی چیتسازیان بیان میکند که از دوره کودکی تا زمان شهادت او در سال 1366 را شامل میشود.
کتاب دلیل از جمله آثاری است که درباره ایران و سرداران جنگ در استان همدان نوشته شده است. این اثر خاطراتی را از زبان خانواده و همرزمان درباره شهید علی چیتسازیان بیان میکند که از دوره کودکی تا زمان شهادت او در سال 1366 را شامل میشود.
شهید چیت سازیان در سال 1343 در یک خانواده مذهبی در همدان متولد شد. او فردی جسور، شجاع و مدیر بود طوری که در سن 18سالگی مربی آموزش های نظامی (تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات عملیات) در پادگان قدس سپاه همدان شد. در شناسایی دشمن و رخنه در سال 1361 همه را شگفت زده و او را به عنوان شخصی مخلص و شجاع به فرماندهان معرفی کرد که توانست مواضع دشمن را بخوبی شناسایی کند و توانست با مهارت شجاعت در عملیات مسلم ابن عقیل تا شهر مندلی عراق نفوذ کند و پس از آن توانست در مقام فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ انصارالحسین رشادت های بی نظیری از خود به جا بگذارد.
حمید حسام نویسنده ی کتاب دلیل، درباره کتابش می گوید: مجموعه خاطرات طبعا راویان متعددی دارد یعنی برخلاف تاریخ شفاهی که با شخص و راوی طرف هستیم در این مقطع شهید را در آینه خاطرات افرادی که او را می شناسند می بینیم از خانواده تا همرزمان و همسر که دوره کوتاه یک سال و نیم پس از ازدواج را تا شهادت شامل می شود.
کتاب هایی از خاطرات پیاده روی اربعین را بشناسیدکودکان چه کتاب هایی را باید بخوانند؟داستانهای طنز ایرانی را بشناسید
داشتیم برمیگشتیم. کار تموم شده بود که خوردیم به کمین عراقی. هم ما اونا رو دیدیم هم اونا ما رو.
تاریکی شب مجال فکر کردن رو از آدم میگرفت. علی آقا هم توی آموزش اینجوری بهمون یاد داده بود که تو کار شناسایی نباید با عراقیا درگیر بشین. مبادا اسیر بشین و عملیات لو بره!
اما ایندفعه خودش هم باهامون بود. گفت: «میریم تو میدون مین.»
گفتم: «شوخی میکنی؟»
خندید و افتاد جلو.
پاک قاطی کرده بودم. توی فکر بودم که پاهام گرفت به یه سیم تله. گفتم: «علی آقا، گیر کردهم، پام رو بردارم مین منفجر میشه!»
بازم خندید و گفت: «چیزی نیست، سریع بیا به سمت من.»
ده متر دور نشده بودم که دو تا مین منوّر روشن شد و یه مین گوشتکوبی منفجر. هنوز نفهمیدهم از کجا دونست که مینها بلافاصله عمل نمیکنن.
روزگار بوسه و خون
از دیگر کتاب های مربوط به دوران دفاع مقدس، کتاب روزگار بوسه و خون می باشد. این کتاب نوشتهی حسن کی قبادی می باشد. او در این کتاب سرگذشت جوانی سبزواری را به تصویر میکشد که در زمان جنگ تحمیلی به شدت زخمی میشود و در همان زمان خاطرات گذشته و کودکیاش را مرور میکند. این اثر در ۱۷۲ صفحه به همت نشر صاد منتشر شده است.خواننده روزگار بوسه و خون ،در این کتاب با زندگی جوانی به نام الیاس آشنا میشود که اتفاقات زندگیاش در دو زمان حال و گذشته را تصویر کشیده است. داستان از اینجا آغاز میشود که الیاس در حین عملیاتی در جنگ تحمیلی به شدت زخمی شده و بین سه جنازه قرار گرفته است. در این زمان او به یاد گذشتههایش میافتد؛ گذشتههایی که او یک پسربچهای بازیگوش بود و فقط به بازی کردن با دوستانش فکر می کرد.
نگارش این رمان نتیجهی سالها تحقیق و پژوهش دربارهی انقلاب بومی شهرستان سبزوار است. نویسنده در روایت این داستان سعی کرده تا وجوه دیگری از انقلاب را که در شهرستانها رخ داده و هرگز دیده نشده است را به تصویر بکشد؛ انقلابی که اگرچه همانند انقلاب شهرهای بزرگ بوده، اما تفاوتهایی در رخدادها و نحوهی مشارکت انسانها وجود داشته است.
حسن کی قبادی با روزگار بوسه و خون، خواننده را به سفری در سالهای پیش از انقلاب ایران میبرد و با جوانانی آشنا میکند که با شجاعت و جسارت، دغدغه ایجاد تغییرات را در مملکتشان داشتند.
حسن کیقبادی از هنرمندان سبزواری است که در حوزه داستان و فیلم کوتاه و مستند تا کنون تولیدات بسیاری در سبزوار داشته است. او اولین مجموعه داستانی خود را با نام «۴۲ روز کچل» در سال ۸۹ به چاپ رسانده است.
حسن کی قبادی با روزگار بوسه و خون، خواننده را به سفری در سالهای پیش از انقلاب ایران میبرد و با جوانانی آشنا میکند که با شجاعت و جسارت، دغدغه ایجاد تغییرات را در مملکتشان داشتند.
بخشی از کتاب روزگار بوسه و خون میخوانیم:
نشسته روبهروی خانهی جوادشان تا مدرسه تعطیل شود و او سر برسد. انگار که زمینوزمان دارد بر مدار او میچرخد که چنان داغ و بیتاب شده است. بیتوجه به این گردش، دعادعا میکند جواد هرچه زودتر بیاید. بالاخره میآید و جهان از گردش به دور او میماند. بلند میشود و بیمقدّمهچینی روبهروی جواد میایستد:
«چرخت رو بده.»
جواد مِنّومِنّی میکند و میخواهد بهانهای بتراشد؛ اما حرف الیاس چنان قاطع بوده که او راهی پیدا نمیکند. با دودلی میرود میان خانه و با دوچرخه برمیگردد. الیاس دوچرخه را میگیرد و میپرد روی آن. جواد با التماس پشتسرش میدود:
«خودمم باید بیام. اگه مادرم بفهمه پوستم میکنه.»
اما الیاس هرچه زور داشته به پاهایش داده و رکابزده و دور شده. رکاب میزند و بهسمت پایین شهر میتازد.
کتاب زندگینامه خلبان شهید عباس بابایی
کتاب زندگینامه خلبان شهید عباس بابایی نوشته علیرضا امجدیان و علیرضا سماواتی، به روایت زندگی پر فراز و نشیب این خلبان شجاع و دلیر دفاع مقدس میپردازد.شهید عباس بابایی در آبان سال 1329 در قزوین به دنیا آمد. او دوره ابتدایی و متوسطه خود را در همان شهر گذراند و در سال 1348 به دانشکده خلبانی نیروی هوایی رفت و بعد از سپری کردن آموزش مقدماتی جهت تکمیل دوره راهی آمریکا شد. بعد از بازگشت از آمریکا با ورود هواپیماهای پیشرفته اف-14 به نیروی هوایی، او که یکی از خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف-5 به شمار میرفت، به همراه تعدادی دیگر برای پرواز با هواپیمای اف-14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان وارد شد.
شهید بابایی با داشتن تعهد، ایمان و تخصص در سال 1360 به فرماندهی پایگاه هشتم هوایی و ارتقا درجه ارشدیت دست یافت. او در سال 1362 به درجه سرهنگی ارتقا پیدا کرد و در جایگاه معاونت عملیات نیروی هوایی قرار گرفت و به تهران منتقل شد.
عباس بابایی در 15 مرداد 1366 همزمان با عید قربان به همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی برای شناسایی منطقه و مشخص کردن راهکارهایی برای اجرای عملیات، به وسیله یک فروند هواپیمای اف-5 از پایگاه هوایی تبریز پرواز کرد و وارد عراق شد.
او بعد از انجام مأموریت، زمان برگشت در آسمان خطوط مرزی، مورد هدف گلولههای ضد هوایی قرار گرفت و با برخورد تیر به سر و گردن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید بابایی با داشتن تعهد، ایمان و تخصص در سال 1360 به فرماندهی پایگاه هشتم هوایی و ارتقا درجه ارشدیت دست یافت. او در سال 1362 به درجه سرهنگی ارتقا پیدا کرد و در جایگاه معاونت عملیات نیروی هوایی قرار گرفت و به تهران منتقل شد.
سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی، بزرگمردی است که در مکتب شهادت پرورش یافته؛ مجاهدی که زهد و تقوایش همچون دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موجهایی داشت. مرد وارستهای که سراسر وجودش را عشق، از خودگذشتگی و کرامت فراگرفته بود. رزمندهای که دلاور میدان جنگ و مبارزی سترگ با نفس امارهی خویش محسوب میشد. از زمانی که خود را شناخت، تلاش کرد تا جز در جهت خشنودی حق تعالی قدم برندارد. به راستی او گمنام، اما آشنای همه است.
سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی در هنگام شهادت 37 سال داشت، او اسوهای بود که از کودکی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان، به آروزی بزرگ خود که مقام شهادت بود نائل گردید و نام پرآوازهاش در تاریخ پر افتخار ایران جاودانه شد.
بخشی از کتاب زندگینامه خلبان شهید عباس بابایی:
سال 61 شهید بابایى را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکارى اصفهان. درجه این جوان حزباللهى سرگردى بود، که او را
به سرهنگ تمامى ارتقاء دادیم.
آن وقت آخرین درجه ما سرهنگ تمامى بود. مرحوم بابایى سرش را مىتراشید و ریش مىگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختى بود. دل همه مىلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، مىلرزید، که آیا مىتواند؟ اما توانست.
وقتى بنىصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادى بودند که دل صافى نداشتند و ناسازگارى و اذیت مىکردند؛ حرف مىزدند، اما کار نمىکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند.
خط مقدم
خط مقدم ،نوشته فائضه غفار حدادی،برشی از میانه زندگی دانشمند برجسته و پارسای بی ادعا سردار شهید حسن طهرانی مقدم می باشد،که به دور از تخیل و رویاپردازی های نویسندگی به نگارش درآمده و از مرداد سال 63 تا دی سال 65 را شامل می شود. این کتاب روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم است.در این کتاب که نگارش آن بیش از یک سال طول کشیده است، مراحل تشکیل یگان موشکی ایران را از نقطه مبدا تا تشکیل خطهای متعدد آن در جایجای ایران و منطقه بیان کرده است.
در این کتاب فائضه حداد مجموعهای از مصاحبهها و اسناد مختلف را جمعآوری کرده تا برشی از زندگی شهید طهرانی مقدم را روایت کند.
در این کتاب که نگارش آن بیش از یک سال طول کشیده است، مراحل تشکیل یگان موشکی ایران را از نقطه مبدا تا تشکیل خطهای متعدد آن در جایجای ایران و منطقه بیان کرده است.
پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشكیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران، شهید مقدم در سال 1364 به سِمت فرماندهی موشكی نیروی هوایی سپاه منصوب شد. او یکی از فرماندهان سپاه پاسداران بود که در جنگ ایران و عراق وظایف مهمی را بر عهده داشت . در این روایت مجموعه اقدامات حسن طهرانی مقدم در سالهای ۶۳ تا ۶۵ برای تشکیل یگان موشکی بیان شده است.
او تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر بنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود و در پادگان امیرالمومنین علیه السلام شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشكی، آماده میشد، در سال 1390بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یاران شهیدش(احمد كاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی و...) پیوست.
بخشی از کتاب خط مقدم:
جمعه جشن تشرین بود. داخل چمن زردشدهٔ زمین فوتبال یک زمین والیبال درست کرده بودند و صندلیهایی که در چندین ردیف دورش چیده بودند، از افراد گروهانها و گردآانهای تیپ ۱۵۵ و ۱۵۶ موشکی سوریه پر شده بود. جایگاه عریض و طویلی هم در قسمت بالای زمین برای سخنرانی درست کرده بودند که با گلهای مصنوعی و عکس حافظ اسد و پرچم سوریه تزیین شده بود. پشت تریبون سخنران، یک ردیف مبل چیده شده بود که جایگاه فرماندهان بود. یک ردیف صندلی هم در پشت ردیف مبل گذاشته بودند که مخصوص مهمانان ویژه بود. حسنآقا بر روی یکی از مبلهای ردیف اول مابین سرتیپ ترکی و سرلشکر عبدالقادر نشسته بود. بچهها هم روی صندلیهای ردیف دوم بودند. فرمانده یکی از گردانهای موشکی پشت تریبون گزارش میداد.
برسد به دست خانم ف
"کتاب برسد به دست خانم ف" خاطرات سید احمد نبوی، داستان دوران جنگ یکی از جانبازان دفاع مقدس و یکی از اعضای گردان انصارالرسول را روایت میکند که توسط راحله صبوری گردآوری شده است؛ خاطراتی که در بهبوههی عملیات کربلای یک و مجروح شدنها شکل میگیرد.سید احمد نبوی در «برسد به دست خانم ف»، ماجرای رفتوآمد جسم و قلب خود را میان جبهۀ جنگ و آغوش خانواده روایت میکند؛ از دوران جوانی و قبل از انقلاب تا پایان جنگ هشتسالۀ تحمیلی که از شور و شیطنت جوانی تا وظایف و مسئولیتهای سنگین همسری و پدری را در بر میگیرد.
سید احمد نبوی دوران دفاع مقدس را تماماً درگیر حضور و فعالیت در جبههها بوده است؛ جز زمانهای مجروحیت و مرخصیهای کوتاهی که آنها را هم عموماً به خاطر خانواده و مسائل خانوادگی خود استفاده میکرده است. این رزمنده خاطرات عملیاتهای خود، فداکاریها و شهادت دوستان و عزیزانش و حالوهوای رزمندهها را در جبههها به شیوایی روایت میکند. یکی از نکات مهم این کتاب، اشارۀ او به دوگانههای سرنوشتسازی است که در طول این مدت باید میان انتخابهای مختلف و مهم خود، یکی را برگزیند؛ انتخابهایی که هر کدام سرنوشت او را تغییری اساسی میدادند.
برخی فکر میکنند ادبیات جنگ شکل و شمایل مردانه دارد، اما این اثر نشان میدهد که این تفکر اشتباه است. کتاب برسد به دست خانم ف، ادبیاتش را به جای توصیف جنگ به سمت پشت جبههها و در دل خانواده برده است. این کتاب به شکلی عاشقانه به خاطرات مشترک سید احمد نبوی و همسرش و نامههایی میپردازد که بین این دو در طول دوران هشت سال دفاع مقدس رد و بدل میشد.
سید احمد نبوی در «برسد به دست خانم ف»، ماجرای رفتوآمد جسم و قلب خود را میان جبهۀ جنگ و آغوش خانواده روایت میکند؛ از دوران جوانی و قبل از انقلاب تا پایان جنگ هشتسالۀ تحمیلی که از شور و شیطنت جوانی تا وظایف و مسئولیتهای سنگین همسری و پدری را در بر میگیرد.
نویسنده کتاب "برسد به دست ف"، ابتدا با چند نوار کاست قدیمی با نبوی آشنا می شود. او در سال 1392 از طریق چند نوار کاست قدیمی که از سال 1367 باقی مانده بود، با صحبتها و خاطرات سید احمد نبوی آشنا شد. مدتی بعد اسناد و نامههای بیشماری از این جانباز به دست او رسید که او را مجاب کرد تا به تدوین و گردآوری این کتاب مشغول شود.راحله صبوری با پیاده کردن خاطرات سید احمد نبوی از این کاستها و تکمیل کردنشان با نامههای زیادی که از این رزمنده به دستش رسید، کتاب "برسد به دست خانم ف" را برای علاقه مندان به خاطرات و ناگفتههای دوران جنگ ایران و عراق آماده کرده است.
صبوری معتقد است نامهها، زشتی جنگ را در نظر انسانها، به سمت زیبایی زندگی میکشاند و پیامی که برای مردم دارد این است که جنگ نه تنها زندگی را از آنها نگرفته بلکه با وجود آن به حقیقت زندگی دست یافته و از نو متولد شدند.
کتاب" برسد به دست خانم ف" به صورت خاطره نویسی تدوین شده است و در پایان هر فصل هم تعدادی سند و عکس که اطلاعات ضروری را در اختیار خواننده قرار میدهد ارائه شده است.
احمد نبوی در مورد چاپ خاطراتش میگوید: "من روایت جنگ را گفتم و راجع به نامهها نوشتم. خانم صبوری ایده کتاب را به من داد، وقتی گفتند که چه مدارکی از نامهها و خاطرات دفاع مقدس وجود دارد، من نامهها را دادم که در نهایت به نظرم فضای کتاب به سمت درام رفت."
بخشی از کتاب برسد به دست خانم ف:
آن پوتینها را بچهها از خط مقدم آورده بودند و وقتی دیدند پوتین خودم برایم تنگ شده و پایم را زخمی کرده، آن را به من دادند. حالا بلای جانم شده بود پوتین عراقی. کمی پایم را جابهجا کردم بلکه از دستش رها شوم؛ اما او با تمام توانش پایم را چسبیده بود و قصد رها کردنش را نداشت. برای همین محکم ایستادم و تمام وزنم را انداختم روی دو پا که نیفتم. وقتی تعادلم را به دست آوردم، با پای چپم ضربهای محکم به صورتش زدم. ضربه آنقدر کاری بود که صدای شکستن استخوانهای صورتش به وضوح آمد و متعاقب آن دستش شل شد و مچ پایم را رها کرد. پایم را که رها دیدم، دنبال دو پای قرضی بودم که تندتر بدوم و تا میتوانم از آن جا دور شوم. چند دقیقهای بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم، دویدم و محکم به نفر جلوییام در ستون خوردم. کمی سر و صدا شد و نظم ستون به هم ریخت. شاهمرادی گفت: «ساکت، ساکت! چه خبر است؟!»
شهربانو
کتاب شهربانو نوشته مریم قربان زاده، برش هایی است از 20 سال زندگی یک مادر 80 ساله که از همه ی سال های جوانی اش، می گوید.کتاب از دید یک مادر به دفاع مقدس نوشته شده است؛ مادری که ابراهیم خود را راهی جبهه میکند. ابراهیم این داستان، نوجوانی است پرجنب و جوش که عاشق کفتربازی است. پسری که نه اهل مسجد است و نه از نوجوانان فعال در مبارزات قبل از انقلاب. پسری که همیشه با برادر و خواهرانش دعوا میکند و کار به کتککاری میرسد؛ اما همین نوجوان وقتی در بحران جنگ قرار میگیرد، احساس مسئولیت میکند و با اصرار، رضایت پدر و مادر را برای حضور در جبهه جلب میکند.
در کتاب احساسهای مادرانه به زیبایی ترسیم شده است. عشق به فرزند و دل کندن از آن برای اهداف ارزشمندتر به درستی در کتاب تصویر شده است. نثر اثر بسیار روان است و شخصیتپردازی خوب کتاب باعث شده خواننده تا انتها کتاب را زمین نگذارد. این کتاب حاصل تلاشهای یک نویسنده نوقلم است که در هیچ کلاس نویسندگی شرکت نکرده است.
«شهربانو» جزء معدود آثار دفاع مقدس است که بهخوبی توانسته از زاویه نگاه مادران بهجنگ بپردازد، در این رمان احساسات مادرانه بهزیبایی بهتصویر کشیده شده و دلبستگی مادر بهفرزند خود را روایت میکند.
کتاب از دید یک مادر به دفاع مقدس نوشته شده است؛ مادری که ابراهیم خود را راهی جبهه میکند. ابراهیم این داستان، نوجوانی است پرجنب و جوش که عاشق کفتربازی است. پسری که نه اهل مسجد است و نه از نوجوانان فعال در مبارزات قبل از انقلاب
مریم قربانزاده درباره کتابش در مقدمه اینگونه نوشتهاست:
هرچه این جا میخوانید برگرفته از متن یک زندگی است. برشهایی است از ۲۰ سال زندگی یک مادر ۸۰ ساله که از همهٔ سالهای جوانیاش، همین برشها را غنیمت نگه داشتهاست تا برای من و امسال من بگوید... نوشتن برای من اصلاً کار راحتی نبود. برای مادرجان هم گفتناش اصلاً راحت نبود. بارها در حین مرور خاطراتاش بیحال میشد و کارش به سرم قندی- نمکی میرسید.
من؛ پیر شدناش را در این چند ماه جلوتر انداختم و این مایه عذاب وجدانم شد اما چارهای نبود. باید این حرفها را از زبان خودش میشنیدم. باید همه چیز را آن طور که خودش گذرانده بود مینوشتم .
در بخشی از کتاب شهربانو میخوانید:
وقتی مادر شدی این دلشورهها میشوند مثل نفس کشیدنت. اول فکر میکنی همین 5 ماه و 6 ماه و 2 سال و 4 سال و 7 سال که بگذرد راحت میشوی اما راحتی ندارد. خوشی دارد اما راحتی نه. دلشوره اول که برای آروق و تب و گرمی و سردی بچه است با خود بچه بزرگ و بزرگتر میشود. راحتت کنم مادر بودن، بدون دلشورهی بچهها اصلا صفایی ندارد. البته عبدالله هم چشم انتظار برگشت ابراهیم بود اما مثل من بروز نمیداد. نمیدانم شاید حس میکرد پشتاش کمی خالی شده شاید هم مثل کسی شده بود که عصایش ترک برداشته. نمیدانم ولی هر چه بود او هم بیتاب برگشتن ابراهیم بود. یک بار توی جمعمان گفت: خدا نگهدار ابراهیم باشد کار خوبی کرد همین سیمهای برق را با لوله خرطومی پوشاند وگرنه توی باران امسال حتما میپوسیدند.
این کتاب به قلم خانم مریم قربانزاده توسط نشر ستارهها به چاپ رسیده است.
راهی برای رفتن
«راهی برای رفتن» نوشته مریم عرفانیان، قصه بتول خورشاهی پرستاری است که با طاغوت مبارزه می کند و بعد از شهادت برادرش راهی جبهه های نبرد می شود.این کتاب با موضوع مبارزات پرستاری انقلابی است که در افشاگری رژیم طاغوت نقش بسزایی داشته است. برادر ایشان مرتضی خورشاهی شهید میشوند و این پرستار مبارز در راه برادر و برای مداوای مجروحین به مناطق جنگی میرود. در آن جا جانباز میشود و به منزل باز میگردد. اما نقطه قوت کار حضور ایشان در برائت از مشرکین 1366 است که بتول به دست نیروهای آل سعود زندانی و در نهایت فرار میکند.
«راهی برای رفتن» نوشته مریم عرفانیان، قصه بتول خورشاهی پرستاری است که با طاغوت مبارزه می کند و بعد از شهادت برادرش راهی جبهه های نبرد می شود.
کتاب «راهی برای رفتن»،حاصل تلاش نویسنده است از مصاحبههایی که با راوی انجام داده است؛ تلاشی که با توجه به شرایط نامساعد جسمی راوی، چندین سال به طول انجامیده است. در این کتاب با لحظات نابی از زندگی خانم خورشاهی همراه میشویم. قصه زندگی او که یک پرستار پرتلاش و انقلابی بوده است، دارای فراز و فرودهای بسیاری است. برخورد شجاعانه و معتقدانۀ وی را در صحنهصحنۀ کتاب میتوان دید. این خاطرات، در چند دورۀ تاریخی و تأثیرگذار در ایران رخ داده است: دوران رژیم شاهنشاهی، حوادث انقلاب، دوران دفاع مقدس و اتفاقات بسیار عجیب و کمتر شنیدهشده از جنایتی که در سال 1366 توسط آلسعود بر سر حاجیان ایرانی آمده است.
در تمام این دوران، خانم خورشاهی بهعنوان یک شخصیت زنِ تأثیرگذار و نقشآفرین، در بطن ماجراها حضور دارد .او که دختری روستایی بوده، بهرغم اتفاقات پیاپیِ سر راهش، به آرزویش میرسد و پرستار میشود. در همین هنگام، شجاعانه و با سری نترس، با رژیم شاهنشاهی مبارزه میکند. در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق نیز جزو اولین زنانی است که عازم خط مقدم جبهه میشود. او در فاجعۀ حمله به حجاج در سال 1366 به اسارت آلسعود در میآید و با زیرکی منحصربه فردی فرار میکند.
وقتی مهتاب گم شد
کتاب وقتی مهتاب گم شد تالیف حمید حسام شرح زندگی سردار شهید علی خوشلفظ و روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.سردار شهید علی خوش لفظ از نیروهای اطلاعات و عملیات لشکر 32 انصار الحسین (ع) استان همدان هشتم آبان ماه سال 1343 در محله کمال آباد همدان و در خانواده ای مذهبی و انقلابی به دنیا آمد. پدرش آقا اسدالله راننده کامیون بود و از این طریق روزی حلال کسب می کرد. سال های کودکی را در کنار بازی های کودکانه، در جلسات قرآن و هیات های مذهبی سپری کرد تا از همان کودکی روح و جانش با مکتب اهل بیت جلایی دوچندان گیرد.
با آغاز جنگ تحمیلی و پس از سال ها خدمت به محرومین و مستضعفین در گروه های جهادی و مردمی، با وجود اینکه به دلیل سن کم، بارها از حضورش در جبهه ممانعت شده بود، درس و مدرسه را رها کرد و به عنوان نیروی داوطلب بسیجی روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در مناطق عملیاتی حضور یافت. در اولین اعزام، روانه جبهه های غرب شد و در مناطق عملیاتی مریوان خدمت کرد.
برای اولین بار در مناطق عملیاتی سر پل ذهاب به نیروهای اطلاعات و عملیات و شناسایی پیوست و پس از مدت کوتاهی به یکی از نیروهای زبده این واحد تبدیل شد به طوری که در عملیات قراویز و در کنار سردار شهید حبیب مظاهری، مسئولیت هدایت نیروهای همدانی را به عهده داشت.
علی خوش لفظ در جنگ تحمیلی حدود یازده مرتبه مجروح شده، اما مصمم تر از قبل حتی پیش از اینکه زخم هایش التیام یابد دوباره در جبهه ها حاضر می شد. حتی برادرش نیز در این جنگ شهید می شود.
کتاب" وقتی مهتاب گم شد"،زندگی نامه این زمنده شجاع دفاع مقدس می باشد. این کتاب مورد توجه و عنایت ویژه مقام معظم رهبری قرار گرفت.
حمید حسام، نویسندهی کتاب که خود از ایثارگران و رزمندگان استان همدان است، به زیبایی توانسته خاطرات و لحظههای ناب زندگی پرفراز و نشیب علی خوش لفظ را با قلمی شیوا و روان و در عین حال با صداقت به نگارش درآورد. خاطراتی که در دل جنگ اتفاق میافتد اما سرشار از احساس است
کتاب به خوبی نشان میدهد که جوانان و نوجوانان یک شهر چگونه به واسطهی انقلاب تغییر مسیر دادند و این تحول نه امری فردی و محدود، که انقلابی همهگیر بود، تا آنجا که حتی خلافکاران و بزهکاران شهر را شامل شد. کتاب به خوبی نشان میدهد که در وهلهی اول این انقلاب بود که باعث شد خوش لفظ و خوش لفظها بیدار شوند و روی به سوی هدفی والاتر و بالاتر از این زندگی مادی داشته باشند. وقتی مهتاب گم شد در حقیقت داستان همین انقلاب درونی است.
حمید حسام، نویسندهی کتاب که خود از ایثارگران و رزمندگان استان همدان است، به زیبایی توانسته خاطرات و لحظههای ناب زندگی پرفراز و نشیب علی خوش لفظ را با قلمی شیوا و روان و در عین حال با صداقت به نگارش درآورد. خاطراتی که در دل جنگ اتفاق میافتد اما سرشار از احساس است. احساس جوانی که برادرانش را از دست میدهد اما همچنان خود را مکلف به انجام وظیفهی دفاع از کشور و انقلاب میداند و در این راه هرچه پیش میرود بیشتر به انقطاع از خود و دنیای مادی میرسد.
بخشهایی از این کتاب :
رفیقی داشتم که میگفت: «اینجا ـ جزیرۀ مجنون ـ جای دیوانههاست. دیوانههایی که عاشقاند. عاشقانی که میخواهند از راه میانبُر به خدا برسند.»
تابستان سال ۱۳۶۵ بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در جزیرۀ مجنون؛ وقتی که از خط برمیگشتیم. همان دمدمای صبح. گرما بالای سی درجه بود و رطوبت هوا بالای هفتاد درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی، بالاپوشمان، فقط یک زیرپیراهن سفید و خیس بود.
آنجا، کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و به رفیقم گفتم: «راست گفتی که مجنون جای دیوانههاست.»