تبیان، دستیار زندگی

چرا روز تاسوعا را به نام حضرت ابوالفضل العباس نام گذاری کرده اند؟

در روز شمار واقعه کربلا،روز نهم محرم، تاسوعای حسینی به نام حضرت ابوالفضل (ع) نامگذاری شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یا ساقی عطشان کربلا
اگرچه همه شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیدند، اما هر روز از دهه اول این ماه را به نام شهدای کربلا نامگذاری کرده اند.روز نهم محرم ؛روز تاسوعای حسینی به نام قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس ناگذاری شده است.

شب و روز تاسوعای حسینی متعلق به افسر رشید کربلا برادر گرانقدر امام حسین(علیه السلام)، حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) است. گرچه حضرت ابالفضل(علیه السلام) جزء آخرین شهدای کربلا در روز عاشورا است، بعد از همه بنی هاشم و قبل از امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسیده اما یک روز را به او اختصاص داده اند؛ به واسطه علو و عظمت مقام آن شهید بزرگوار که هم قبرش جداگانه واقع شده است، هم زیارتنامه اش مستقل از زیارت امام حسین(علیه السلام) است و هم یک روز به او اختصاص داده شده است.

 مادر حضرت، اجازه نمی‌داد که او را فاطمه صدا کنند و می‌گفت: مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) با شنیدن این نام، به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى‌شوند.از این رو فاطمه بنت حزام را «امُّ البنین» به معنای «مادر پسران» نامیدند


عباس بن علی که بود

عباس بن علی بی ابی‌طالب مشهور به ابوالفضل پنجمین پسر امام علی(ع) و اولین فرزند ام‌البنین است. آن حضرت  در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری متولد شد.عباس بن علی  ملقب به قمر بنی هاشم و سقای کربلا است.

مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب بود که نیاکانش همه از دلیرمردان عرب، و در شجاعت و دلیری مشهور بودند. امام علی (ع)، ۱۰ سال پس از وفات حضرت فاطمه زهرا (س) با امّ البنین ازدواج کرد. این بانوی مکرمه، سرپرستى فرزندان حضرت زهرا (س) را بر عهده گرفت و آنان را حتی بیشتر از فرزندان خود دوست مى داشت.

مادر حضرت، اجازه نمی‌داد که او را فاطمه صدا کنند و می‌گفت: مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) با شنیدن این نام، به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى‌شوند.از این رو فاطمه بنت حزام را «امُّ البنین» به معنای «مادر پسران» نامیدند و به این نام شهرت یافت چرا که ثمره ازدواج امام علی (ع) با ایشان، چهار پسر به نام‌های عباس، عون، جعفر و عثمان بود که هر 4 نفر آنها در روز عاشورا در رکاب برادر و سرور خود حضرت سیدالشهداء (ع) در کربلا، به شهادت نائل شدند.

آن حضرت در خانه على (ع)، تحت تربیت خاص آن حضرت (ع) و در دامان مادری با ایمان، وفادار و فداکار، و در کنار برادرانش امام حسن و امام حسین (ع) و خواهر بزرگوارش زینب کبری (س) رشد کرد و درس هاى بزرگ ایمان، انسانیت، ایثار، صداقت، اخلاق و کمال را از این خاندان پاک فرا گرفت و از مقام والای علمی برخوردار شد. عباس بن علی (ع)در روز‌های کودکی و نوجوانی، از دانش و بینش، گفتار الهی و رفتار آسمانی پدر گرانقدرش امام علی (ع) بهره می‌گرفت و به تکامل و پویایی می‌رسید.
یا قمر بنی هاشم
امام علی(ع) وقتی که حضرت ابوالفضل(ع) کوچک بود با او مشق شمشیر می‌کرد لذا شیوه جنگ حضرت ابوالفضل(ع) مثال‌زدنی بود و مردم کوفه هنگامی‌که حضرت ابوالفضل(ع) در کنار پدر مشق شمشیر و جنگ می‌کرد به نظاره می‌نشستند و از آن لذت می‌بردند. آن حضرت همواره به حضرت عباس می‌فرمود: قدرت بازوانت را برای کربلا برای حمایت از حسین بگذار و این در ذهن ابوالفضل(ع) ماند.

حضرت ابوالفضل العباس (ع) جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود ؛ در قامت رشید بود و توانمند، قوای جسمی بالایی داشت ؛وقتی‌‌که سوار اسب می‌شد، پاهایش به زمین می‌رسید. آن حضرت در جنگ‌‌های صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. آن حضرت علاوه بر اینکه قامتی رشید داشت،چهره‌ای زیبا و شجاعتی کم‌نظیر داشت و به‌خاطر سیمای جذاب و نورایش، او را «قمر بنی‌هاشم‌» می‌‌ گفتند و به‌خاطر آوردن آب به خیمه‌‌ها، «سقا» لقب یافت.

پس از مرگ معاویه، هنگامی که حاکم مدینه امام حسین (ع) رابه دارالإماره دعوت کرد تا پیام یزید برای گرفتن بیعت را به ایشان برساند، حضرت عباس (ع) به همراه تعدای از جوانان بنی هاشم در بیرون از دارالإماره حاضر بودند و ترس از حضور آنان باعث شد که در آن روز، خطری امام (ع) را تهدید نکند.

 حضرت ابوالفضل العباس (ع) جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود ؛ در قامت رشید بود و توانمند، قوای جسمی بالایی داشت ؛وقتی‌‌که سوار اسب می‌شد، پاهایش به زمین می‌رسید. آن حضرت در جنگ‌‌های صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. 


بردن امان نامه برای حضرت عباس و برادانش


وفاداری عباس(ع) به امام حسین(ع) بر کسی پوشیده نبود و همه می دانستند که عباس کسی نیست که پشت برادر را خالی کند. اما با همه این توصیفات اتفاقی دل عباس را به درد آورد. آنجا که برای قمر بنی هاشم امان نامه آوردند.

همانطور که گفتیم دلاوری، تعهد، غیرت،تقوای آن حضرت زبانزد بود و حضور ایشان در سپاه امام حسین (ع)، برای دشمنان اهل بیت (ع) بسیار سنگین و زجرآور بود. دشمن در صدد برآمد، تا آن حضرت  و برادرانش را از جبهه توحیدی امام حسین (ع) گسسته و به جبهه باطل اموی ملحق کنند. به همین خاطر، شمربن ذی الجوشن کلابی که از قبیله‌ ام البنین (س) بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد.
در برخی روایات آمده است دو امان نامه برای حضرت عباس و برادرانش فرستاده شد. در روز نهم محرم (تاسوعا) عبیدالله بن زیاد نامه شدیداللحنی برای عمر بن سعد فرستاد و او را به جنگ با حسین(ع) تشویق و ترغیب کرد و نامه را به شمر بن ذی الجوشن سپرد. شمر بن ذی الجوشن نامه را گرفت با عبدالله بن ابی المحل به عبیدالله گفت؛ خدا کار امیر را سامان دهد، خواهرزاده های ما با حسین هستند، اگر صلاح می دانی برای ایشان امان نامه بده.

ام البنین دختر حزام همسر علی بن ابی طالب(ع) بود که عباس، عبدالله، جعفر و عثمان را برای او به دنیا آورده بود. ام البنین عمه عبدالله بن ابی المحل بن حزام بن ربیعه بن الوحید بن لعب بن عامر بن کلاب بود. عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود کزمان فرستاد. وقتی او رسید آنها را فرا خواند. او گفت؛ این امان نامه را دایی شما برایتان فرستاده است. آنان با دیدن امان نامه گفتند: «لا حاجَهَ لَنا فی اَمانِکم، اَمانُ اللهِ خَیرٌ مِن اَمانِ ابنِ مرجانه»؛ ما را به امان شما نیازی نیست، امان خدا از امانی که عبیدالله فرزند مرجانه می‌دهد بهتر است، ما به آن امان احتیاج نداریم.
امان نامه
سپس شمر بن ذی الجوشن با نامه عبیدالله بن زیاد نزد عمر بن سعد آمد. هنگامی که عمر بن سعد نامه را خواند، گفت؛ وای بر تو، خدا خانه ات را خراب کرده و این نامه را نابود کند، سوگند به خدا مطمئن هستم تو مانع پذیرش پیشنهادهای من به او شده و کاری را که امید اصلاح داشتیم، خراب کردی. به خدا قسم حسین هرگز تسلیم نمی شود، چون روح پدرش در اوست. شمر گفت؛ چه خواهی کرد؟ آیا دستور امیر را اجرا کرده و دشمنش را خواهی کشت؟ اگر چنین نمی کنی سپاهیان را به من واگذار. عمر بن سعد گفت؛ نه تو لیاقت نداری، خود این کار را به عهده می گیرم و تو فرمانده پیادگان باش.

شمر در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه‌گاه امام حسین (ع) رفت وقتی رسید، با صدای بلند فریاد زد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا» خواهر زادگانم کجایند؟حضرت عباس (ع) و برادرانش سکوت کردند. امام حسین (ع) که منظور شمر را دانسته بود به آن‏ها فرمود: پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است. ابوالفضل العباس (ع) به همراه برادرانش به سوی او رفتند و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟

 آن حضرت به همراه برادرانش دو امان‌نامه از طرف عبیدالله بن زیاد را رد کردند و در س‍پاه امام حسین(ع) جنگیدند. آن حضرت با پس زدن امان نامه امویان، بزرگترین درس وفاداری را در جامعه انسانی به نمایش و یادگار گذاشت.


شمر گفت: شما خواهرزادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان نامه‌ای از عمربن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر این‌که از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید. حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.‌ ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟ شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان‌ ام البنین (س)، نا امید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه‌گاه خویش برگشت.

آن حضرت به همراه برادرانش دو امان‌نامه از طرف عبیدالله بن زیاد را رد کردند و در س‍پاه امام حسین(ع) جنگیدند. آن حضرت با پس زدن امان نامه امویان، بزرگترین درس وفاداری را در جامعه انسانی به نمایش و یادگار گذاشت.
سپاه عمربن سعد از این ترفند نیز به نتیجه ای نرسید و نتوانست خللی در سپاه یکپارچه و مستحکم امام حسین (ع) به وجود آورد.
صحرای کربلا

واقعه عاشورا و حضرت عباس (ع)

مهمترین فراز زندگی او حضور در واقعه کربلا و شهادت در روز عاشورا است. او در واقعه کربلا فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین(ع) بود و برای همراهان امام حسین(ع) از فرات آب آورد.ایشان بهترین الگوی رشادت بود.

در جریان حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه تا کوفه و کربلا، ابوالفضل العباس (ع) سرپرستی و سپهسالاری کاروان آن حضرت (ع) را بر عهده داشت. او در واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در کربلا حماس‌های آفرید که تاریخ نظیر آن را ندیده است.

در روز عاشورا حضرت ابوالفضل(ع) برادرانش را یکی یکی به میدان فرستاد تا در راه حسن شهید شوند اما این‌که چرا حضرت ابوالفضل برادرانش را قبل از خود به میدان فرستاد یک برداشت این است که ابوالفضل ذره‌ای ته دلش دلهره داشت که نکند اگر من بروم و کشته شوم برادرانم از جنگ بازگردند و حسین را یاری ندهند و برداشت دیگر این است که ابوالفضل(ع) می‌خواست قبل از امام حسین(ع) داغ مرگ برادر را بچشد او می‌خواست اجر برادر شهید بودن را ببرد.

 آن حضرت زمانی که دید یاران حسین یکی یکی به شهادت می رسند، به نزد امام حسین رفته تا اذن میدان بگیرد اما با این جمله امام مواجه می‌شود که "شما اگر بتوانید برای طفلان تشنه آب بیاورید". حضرت عباس باز اطاعت امر مولای خود می‌کند و مأموریت آوردن آب را انجام می‌دهد و وقتی در این امر ناکام می‌ماند دشمن حضرت را محاصره کرده و دستان مبارکش را قطع و مشک آب را هدف قرار می‌دهد.


 حضرت عباس (ع) شجاعت حضرت امیر را به ارث برده بود و آن حضرت به فرمان امام حسین دست به شمشیر نبرد، مگر جز یک مورد که زهیر و حر در محاصره قرار گرفته بودند، و فرمان مطاع مقام ولایت را اجرا کرد. امام حسین از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد که اهل حرم وقتی نگاهشان به پرچم در دستان عباس می‌افتد قوت قلب پیدا ‌کنند و بدانند این سپاه هنوز وجود دارد. در عرف سیاسی -نظامی آن دوران افتادن پرچم برابر نابودی آن جبهه و سقوط آن سپاه بود لذا اینکه پرچم را حضرت عباس تا آخرین لحظات در اهتزاز داشت نشان آن بود که جبهه امام حسین ولو آنکه دو نفر بیشتر در آن نیست هنوز زنده است و در برابر دشمن ایستادگی می‌کند.

آن حضرت زمانی که دید یاران حسین یکی یکی به شهادت می رسند، به نزد امام حسین رفته تا اذن میدان بگیرد اما با این جمله امام مواجه می‌شود که "شما اگر بتوانید برای طفلان تشنه آب بیاورید". حضرت عباس باز اطاعت امر مولای خود می‌کند و مأموریت آوردن آب را انجام می‌دهد و وقتی در این امر ناکام می‌ماند دشمن حضرت را محاصره کرده و دستان مبارکش را قطع و مشک آب را هدف قرار می‌دهد.

 او که دیگر روی آمدن به سمت امام را ندارد در همان جا در نبرد نابرابر به شهادت می‌رسد و اینجاست که امام حسین با شهادت ایشان احساس تنهایی می‌کند و می ‌فرماید "الان انکسر ظهری و قلت حیلتی" معنای این سخن این نیست که آن حضرت اگر باقی مانده بود امام حسین بر دشمنان غلبه می‌یافت، در واقع حضرت عباس (ع) پشتوانه محکمی برای امام بود که ایشان این جمله را بیان نمودند.
ابوالفضل العباس

صفات عباس بن علی

حضرت عباس تمام وجودش اطاعت محض از امام بود. مقام تسلیم مقامی است که در زیارتنامه آن حضرت نیز که از معصوم صادر شده است، مورد اشاره قرار گرفته است. عبارت «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ.... أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» در همین زیارت نامه کوتاهی که برای حضرت ذکر شده، خصوصیات و صفات ممتازی برای حضرت بیان شده است؛ ازجمله مقام تسلیم، تصدیق، وفا، نصیحت نسبت به امام، نکول نکردن، سستی نکردن در همراهی با امام (ع) بخشی از صفات این وجود نورانی است. یکی از صفاتی که ذکر شده، صفت تسلیم است. تسلیم بودن و خود سپاریِ نسبت به معصوم در آن جایی که خدای متعال به انسان اراده و اختیار داده است.

صفت دیگری که حضرت عباس به آن متصف است و در زیارتنامه آن حضرت هم به آن اشاره شده است،موضوع وفاداری ایشان است. این مسئله در زیارتنامه ایشان اینگونه نقل شده است که «أشْهَدُ لَک بِالتِّسْلِیمِ وَالتَّصْدِیقِ وَالوَفَاءِ والنَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِی صَلَّی اللّه عَلَیهِ وَ الِهِ».

آن حضرت وفاداری به برادر را نشان داد.ابوالفضل(ع) پیمانى را که با خداوند براى حفظ بیعت خود با برادرش ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اولین مدافع حقوق مظلومان و محرومان بسته بود، به آن وفادار ماند. 


در نقلی در این باره آمده است؛ آدمی که تسلیم امام است؛ به فهمی می رسد و محاسباتش با امام همراه می شود. عقل عملش، تعلقاتش، خوب و بد کردن هایش، زشت و زیبا کردن هایش، درکش از معروف و منکر، با امامش هماهنگ شده و تابع و دنباله رو امام و نورانی به نور امام می شود. حالاست که می تواند وفا بکند و پیمانه اش را پر می کند و عهدهایی که با امامش داشته، به تمامه انجام دهد.«وافی» آن کسی است که پیمانه را پر می کند. از این لطیف تر، نصیحت است. نُصحِ برای امام؛ به معنای نصیحت کردن و موعظه کردنِ امام نیست بلکه بیش از وفا، و به معنای خیرخواهی کردن است؛ یعنی پیمانه ات را که پر کردی، آنچه را هم که از تو نخواستند، بروی انجام بدهی؛ یعنی کار را زیباتر و بیشتر از آنکه خواستند، انجام دادن.

آن حضرت وفاداری به برادر را نشان داد.ابوالفضل(ع) پیمانى را که با خداوند براى حفظ بیعت خود با برادرش ریحانه رسول خدا  صلی الله علیه و آله وسلم  و اولین مدافع حقوق مظلومان و محرومان بسته بود، به آن وفادار ماند. مردم در طول تاریخ مانند این وفادارى در حق برادر را ندیده اند و قطعاً زیباتر از این وفادارى در کارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسیده است ؛ و فاداری که هر آزاده شریفى را به خود جذب مى کند.
علمدار کربلا
یکی دیگر از صفات آن حضرت دلیرى و شجاعت می باشد، این صفت گویاترین نشان مردانگى است؛ زیرا نشانه قوت و استوارى و ایستادگى در برابر حوادث مى باشد. ابوالفضل این صفت والا را از پدرش که شجاعترین انسان هستى است و داییهایش که از دلاوران نامدار عرب بودند و درمیان سایر قبایل بدین صفت مشهور بودند، به ارث برده بود. آن حضرت روز عاشورا نیز آنچنان شجاعتى از خود نشان داد که زبانزد تاریخ گشت. ابوالفضل در این روز که از حماسى ترین روزهاى تاریخ اسلام است، در برابر انبوه دشمنان - که دشت را پر کرده بودند - آنقدر دلاورى نشان داد که شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهیان را هراسان کرد و زمین، زیر پایشان لرزید و مرگ بر آنان سایه افکند تا آنجا که به حضرتش پیشنهاد فرماندهى کل سپاه را - در صورت کناره گیرى از یارى برادرش – دادند،عباس بر آن تمسخر زد و بر ایمان و عقیده اش و دفاع از آرمان مقدسش اضافه شد.

شجاعت‌ حضرت عباس(ع) در میان اصحاب امام حسین(ع) بی‌نظیر بود، چگونگی شهادت او، و رجزهای او، و جهاد او با دست بریده، همه بیان‌گر اوج صلابت و شهامت او است، او تنها به‌سوی آب فرات رفت، و در برابر چهار هزار نفر تیرانداز قرار گرفت، صف آن‌ها را با کشتن هشتاد نفر از آن‌ها، درهم شکست و خود را به آب فرات رسانید.

 شجاعت‌ حضرت عباس(ع) در میان اصحاب امام حسین(ع) بی‌نظیر بود، چگونگی شهادت او، و رجزهای او، و جهاد او با دست بریده، همه بیان‌گر اوج صلابت و شهامت او است، او تنها به‌سوی آب فرات رفت، و در برابر چهار هزار نفر تیرانداز قرار گرفت، صف آن‌ها را با کشتن هشتاد نفر از آن‌ها، درهم شکست و خود را به آب فرات رسانید.


قوت ایمان به خدا و استوارى در آن، یکى از بارزترین و بنیادى ترین ویژگیهاى ابوالفضل بود. حضرت در دامان ایمان، مرکز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى، تربیت یافت. این ایمان ژرف و ریشه دار با ذرات وجودحضرت عباس عجین شد و او را به یکى از بزرگان تقوا و توحید بدل ساخت و بر اثر همین ایمان پایدار و عظیم بود که ایشان، خود، برادران و شمارى از فرزندانش را در راه خدا و تنها براى خدا قربانى کرد. عباس  علیه السلام  با دلاورى به دفاع از دین خدا و حمایت از عقاید اسلامى که در آستانه تحریف شدن و نابودى در زمان حکومت امویان قرار گرفته بود، برخاست و در این کار فقط خداوند و رضاى حق و جایگاه اخروى را مد نظر داشت.

یکى دیگر از صفات برجسته ابوالفضل  علیه السلام  عزت نفس و خویشتندارى بود. ابوالفضل  علیه السلام  در روز عاشورا عزت نفس و خویشتندارى را با تمام ابعاد و آفاقش مجسم ساخت. امویان او را به شرط کناره گیرى از برادرش، وعده فرماندهى کل قوا دادند، اما حضرت بر آنان تمسخر زد و فرماندهى سپاه آنان را لگدمال کرد و با شوق و اخلاص، به سوى میدان جنگ شتافت و در راه دفاع از حریت، دین و آزادگى خود، دشمنان را به خاک انداخت .

قوت اراده از دیگر ویژگی های آن حضرت بود. ابوالفضل  علیه السلام  در اراده نیرومند و عزم و جزم، در بالاترین سطح قرار داشت. به اردوگاه حق پیوست و بدون تزلزل یا تردید، پیش رفت و در عرصه تاریخ به عنوان بزرگترین فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر این صفت در او نبود، افتخار و جاودانگى در طول تاریخ برایش ثبت نمى شد.
یا ساقی عطشان کربلا

از دیگر صفات آن حضرت مهربانی و محبت به محرومان و ستمدیدگان می باشد.این صفت به زیباترین شکل خود در کربلا آشکار شد و جلوه کرد؛ سپاه امویان آب فرات را بر اهل بیت بستند تا آنان بر اثر تشنگى بمیرند یا تسلیم شوند. ابوالفضل که لبهاى خشکیده، و چهره هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر کودکان را از شدت تشنگى دید، بسیار ناراحت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت.

شیخ صدوق در کتابهای الأمالی و خصال از امام سجاد(ع) روایت کرده  است که «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمی الْعَبَّاسَ‏ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَی وَ فَدَی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»

یعنی خدا حضرت عباس را رحمت کند! حقا که امام حسین را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دست های مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس‏ علیه السّلام دو بال‏ به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب عطا کرد.

 از دیگر صفات آن حضرت مهربانی و محبت به محرومان و ستمدیدگان می باشد.این صفت به زیباترین شکل خود در کربلا آشکار شد و جلوه کرد؛ سپاه امویان آب فرات را بر اهل بیت بستند تا آنان بر اثر تشنگى بمیرند یا تسلیم شوند. ابوالفضل که لبهاى خشکیده، و چهره هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر کودکان را از شدت تشنگى دید، بسیار ناراحت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت.


امام صادق(ع) نیز در توصیف صفات حضرت عباس(ع) می ‌فرمایند: «خدا رحمت کند عموی ما عباس را، او از بصیرت و ژرف‌بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود. به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد.»

امام صادق(ع) با اشاره به نهایت وفاداری علمدار کربلا فرمود: «شهادت می‌‌دهم که در برابر جانشین رسول خدا(ص) همواره تسلیم بودی … همیشه به جهت‌ خدا وفادار ماندی و لحظه‌ای از خیرخواهی برای او کوتاهی نکرد».

تدفین حضرت ابوالفضل(ع)  توسط امام سجاد(ع)


حضرت سجاد(ع) هنگامی‌که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این‌که به بنی‌اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس(ع) به آن‌ها اجازه مشارکت نداد، وقتی پرسیدند: تو تنها چگونه می‌توانی؟ فرمود: «با من کسی هست که کمکم کند، فرشتگان عالم غیب به یاریم می‌‌آیند».

مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس (ع) هم اکنون در کربلای معلا و در نزدیکی مرقد شریف و نورانی سومین امام شیعیان و سرور و سالار شهیدان، برادر عزیزش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران باوفای ایشان، زیارتگاه و ملجاء و پناه عاشقان و عارفان و دلسوختگان، و مطاف فرشتگان و آسمانیان است.
یا ابوالفضل العباس

اشعاری در رثای حضرت ابوالفضل

 در ادامه مطلب چند قطعه شعر از شاعران آئینی برجسته و به نام کشور را با موضوع "حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) "، به محبان آل الله (علیهم السلام) تقدیم می کنیم:

آبی نبود اگر که تو دریا نمی شدی
مشکی نبود اگر که تو سقّا نمی شدی
**

حالا که  مثل نور شدی و قمر شدی
ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی شدی
**

این تیر با نگاه نظر می زند تو را
حالا نمی شد این همه زیبا نمی شدی؟!
**

می خواستی که تیر نگیرد تنِ تو را
کاری نداشت، خوش قد و بالا نمی شدی
**

تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت
ور نه در این مزار کمت جا نمی شدی
**

پیش قد حسین، تمامت شکسته بود
تقصیر تو نبود اگر پا نمی شدی
**************
 
دریای خروشان دل طوفانی توست
دریا خجل از دیده بارانی توست
مشکت شده پاره و دل تیغ هنوز
در حسرت یک بوسه زپیشانی توست
**
هر لحظه و پیوسته تو را می خوانند
لب بسته و دل خسته تو را می خوانند
لب تشنه به را ه تو نشستند عباس
طفلان زبان بسته تو را می خوانند
**
مرهم به نگاه دردمند آمده بود
بر سینه دشمنان گزند آمده بود
از هیبت چشمان خمارت عباس
آن روز نفس به سینه بند آمده بود
**
بر قله ی عشق پرچم افراخته بود
تا شط فرات یک تنه تاخته بود
دستش که بنوشید کمی آب فرات
آن را ز حیا از قلم انداخته بود
**
ای آب میان شعله آبم کردی
خاکستر خجلت وخرابم کردی
آخر ز چه روی پاگذارم به حرم
شرمنده ی طفلک ربابم کردی
محمد رضا ناصری
************

در بین این شب ها شب تو فرق دارد

چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد
**
از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد

معلوم شد که منصب تو فرق دارد
**
مثل علی مرد خدا مرد دعایی

در سجده یارب یارب تو فرق دارد
**
عباسیون را به بصیرت می شناسند

آقا اصول مکتب تو فرق دارد
**
تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی

با کل عالم مذهب تو فرق دارد
**
با دست دادن عشق را اثبات کردی

طرز بیان مطلب تو فرق دارد
**
وقتی که زانو میزنی در پای محمل

یعنی رکاب زینب تو فرق دارد
 **
در دست هایت آب بود اما نخوردی

از تشنگی زخم لب تو فرق دارد
**
وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت
در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت
(سید پوریا هاشمی)
******
افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال وپرت شکست

**
وقتی عمود آمد وشقّ القمر که شد
تیر کمان میان دو چشم ترت شکست
**
با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی
در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست
**
در لحظه ای که تا شدی و دست وپا زدی
سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست
**
بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا
بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست
**
یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت
آن لحظه عاقبت نفس آخرت شکست

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .