تبیان، دستیار زندگی

شعرهای عاشورایی کودکانه

والدین اگر می خواهند کودک خود را با امام حسین (ع) و خاندانش آشنا کنند؛ برایش شعرهای مذهبی کودکانه زیبا بخوانند؛زیرا آنها عاشق شعرهای کودکانه هستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کودک حسینی
با خواندن شعرهای کودکانه عاشورایی، کودکان با فرهنگ عاشورا، قیام امام حسین (ع) ؛واقعه کربلا آشنا می شوند. شعرهای عاشورایی زیبایی برای بچه ها در مضامین پر محتوا و دلنشین سروده شده است و با توجه به اینکه در ماه محرم هستیم و حال و هوای عاشورایی در همه جا حکمفرماست می توانید با خواندن شعر محرم برای کودکان آن ها را با حماسه های کربلا و امام حسین و یارانش آشنا سازید. در ادامه این مطلب تعدادی از آنها را می گذاریم تا برای نوگلان خود بخوانید.

صدای طبل و زنجیر

می‌آید از خیابان


غمی نشسته امشب

به قلب پیر و جوان


صدای واحسینا

پیچیده در هر کجا

 
زنده شده دوباره

خاطره کربلا

 
گردیده یک عالمی

در سوگ او سیه پوش


مردم همه عزادار

با اشک و غم هم آغوش


آمد محرمُ باز

صدای اشک و ناله


روئیده در کربلا

گل های سرخ لاله

 اکرم خیبری
*********
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

حالا بشید مهیا می خوایم بریم کربلا


شهر امام حسینه امام سوم ما

کربلا شهر ماتم شهر مصیبت و غم


دوستان من گوش کنید تا ماجراشو بگم

حدود سال شصتم از شهر کوفه مردم

نامه زیاد نوشتن گفتن امام سوم

ما مرد کارزاریم اما امام نداریم

اگر بیای به کوفه اطاعت از تو داریم

وقتی امام قبول کرد رو سوی کوفه آورد

تنها گذاشتن اونو دروغگوهای نامرد
******

یا حسین شهید
خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میاد
غم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد

وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخواد
وقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد

بهش میگن امام حسین امام خوب و مهربون
امامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون

کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم
تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم

امامی که گفته روی حق کسی پا نذارید
رفیق نیمه راه نشیم هیچ کسو تنها نذاریم

وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو داد
بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد

بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم

تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم

امیر پیرنهان
**********
پیچیده توی کوچه

بوی گلاب و اسفند

خشکیده بر لب مـا

گل‌های سرخ لبخند

ماه محرم آمد

دل‌ها چـه سوگوار اسـت

خورشید هم از این داغ

غمگین و داغدار اسـت
***
سربند یا حسین
دیروز مادرم 

پیشانی مرا

با «یا حسین» بست

یک دفعه بغض من

با دسته های اشک

در کوچه ها شکست

وقت اذان ظهر

من سجده می روم

بر خاک کربلا

این یا حسین سبز

کرده ست سربلند

پیشانی مرا
*******
 
صبح تا شب یک سره
دوک می ریسد ننه

می‌گذارد زیر فرش
پول‌هایش را همه

می‌شمارد وقت خواب
دست رنجش را مدام

کاروان کربلا
می‌نماید ثبت نام

یک دو هفته دیگر او
می‌شود حاجت روا

چون کبوتر می‌کشد
پر به سوی کربلا

بیژن شهرامی
****

نقاشی کودکانه
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

کنار نهر آبی لبای تشنه دیدم

یه باغبون خسته بایک دل شکسته

کنار باغ تشنه زانو زده نشسته

حسین حسین حسین جان

کوچولوی شش ماهه که پاک و بی گناهه

اگر طاقت بیاره عمو جونش تو راهه

حسین حسین حسین جان

آهای آهای ستاره یه دختر سه ساله

خواب بابا شو دیده اشک میریزه می باره

حسین حسین حسین جان
*****
 
دسته‌ی ما كوچیكه

فقط یه پرچم داره

بابا جونم برامون

شربت و شیر می‌آره

نذر علی اصغره

شربت و شیر شیرین

باهم می‌گیم یا حسین «ع»

بابام می گه : آفرین !

شاعر : مهری ماهوتی
*****

دیشب یه سربند سبز

بابام رو پیشونیم بست

که روش نوشته بودند

آقای من حسین است

بابام منو با خودش

به مجلس روضه بُرد

خرما که دادن بهش

با ذکر زیر لب خورد

تو روضه خوندن دیدم

گریه می‌کردن همه

حسین حسین می‌گفتن

با صدای زمزمه

بلند شدیم وایسادیم

تا بزنیم به سینه

سینه‌زنی قشنگه

ولی خیلی غمگینه

وقتی تموم شد عزا

غذای نذری دادن

از بس که خوشمزه بود

همه ،غذا رو خوردن

از اون موقع تا حالا

همش دارم می‌خونم

حسین حسین حسین جان

آقای مهربونم
***
 
واقعه عاشورا
مردهای آن طرف
دست های سردشان از سنگ بود

آن سپاه سنگ دل
با صف آیینه ها در جنگ بود

مردهای این طرف
توی سینه آسمانی داشتند

خشمگین بودند و باز
خنده های مهربانی داشتند

ناگهان در این طرف
سینه یک آسمان پر نور شد

چشم شور دشمنان
لحظه ای از تابش آن کور شد 
***
 
ای حسین ای کشته دین و نماز
بنده پاک خدای بی نیاز

ای حسین ای سرو آزاد جهان
دشمن ستم همه ی غارتگران

ای حسین ای بنده پاک خدا
بهر قرآن کرده ای جان را فدا

تو حسینی، جدّ تو پیغمبر است
بر قلوب مؤمنان او رهبر است

خواستی تا دین حق یاری کنی
بهر حفظ دین حق کاری کنی

ظالمان گفتند با ما یارشو
با یزید و کافران همکارشو

دست رد بر سینه آنان زدی
دوربودی از گناهان و بدی

در نبردی نابرابر با سپاه کافران
جان خود کردی فدا ای جانِ جان

تو شهیدی زنده ای پاینده ای
تا ابد در خاطر ما زنده ای

مهری طهماسبی دهکردی
******
 
سینه میزند بابا
توی کوچه مان امشب

بسته روی پیشانی
یک نوارِ «یا زینب»

فرشِ کوچکی را هم
او به کوچه آورده

شمع و شربت و پرچم
نذرِ بچه ها کرده

سینه می‌زنم من هم
با شعار یا «زهرا»

اسم دسته ما هست:
دخترانِ عاشورا

مهری ماهوتی
***
واقعه عاشورا
کودکی که پر کشید و رفت
خالی است جای کوچکش

خاک کربلا همیشه ماند
تشنه‌ی صدای کوچکش

داشت غربتی همیشگی
چشم آشنای کوچکش

توی ذهن کربلا هنوز
مانده ردّپای کوچکش

حرف‌های‌ او بزرگ بود
مثل دست‌های‌ کوچکش

ناخدای قلب‌های‌ ماست
قلب با خدای کوچکش

یحیی علوی فرد
********
یارِ امام برادرش
حُر و علی‌اکبرش

برای ما مسلمونا
برای قرآن و خدا

تا باقی باشه دین ما
دین پیامبر خدا

حالا امامِ خوب ما
تنها میون دشمنا

کشته شدن دور و برش
حتی علی اصغرش

آخر شهید شد اون آقا
رفت آسمون پیش خدا

دشمنای دین خدا
اون آدمای بی‌حیا

بچه‌ها رو، زدن کتک
هیچکی نیومد به کمک

کردن اسیر زود اونا رو
همه زن و بچه‌ها رو

شهید شدن برای کی؟
اسیر شدن برای چی؟

شهید شدن مسلمونا
تشنه تو دشت کربلا

تا قدر دین رو بدونیم
همه مسلمون بمونیم

علی عباسی
*******
 
  تیرها! ای تیرها!
نرم و بازیگوش از من بگذرید
مثل باران، مثل آه
از گلو و سینه و تن بگذرید
ناگهان تیری وزید
خون گرمی در هوا فواره زد
یک سوال سرخ بود
آمد و خود را به قلبی پاره زد
ظهر بود و آسمان
طرحی از داغ و دریغ و درد بود
توی آن، خورشید نیز
مثل یک مُرده کبود و سرد بود
****
زینب (س) در صحرای کربلا
زینب که بوده ؟

دختر زهرا

بوده پرستار

در دشتُ صحرا

زینب که بوده ؟

یار یتیمان

اُسوه ی صبرُ

مظهر ایمان

زینب که بوده ؟

معنای یک زن

آتش زده او

بر قلب دشمن

زینب که بوده ؟

برای جهان

نوری خدائی

نوری زیزدان
************
یک لحظه ببند چشم خود را
تا قصه‌ای آشنا ببینی

پایان قشنگ کربلا را
از دختر کربلا ببینی

پس خوب ببین که دختر آنجاست
بالای سر پدر نشسته

از لرزش شانه‌هاش پیداست
بغضی که به حنجرش شکسته

گقتی که چقدر کوچک است او
افتاده به خاک از غم و درد

ای کاش کسی می‌آمد او را
از روی زمین بلند می‌کرد

حالا تو ببین ادامه‌اش را
پایان قشنگ قصه اینجاست

او نیز ادامه حسین است
دیدی که خودش چگونه برخاست

برخاست به جنگ دشمنان رفت
این بار خودش بدون بابا

برخاست به دیگران بگوید
فریاد بلند کربلا را
********
امروز توی کلاس درس
خاله ی خوب خوش کلام
برای ما یه قصه گفت
قصه ی سومین امام

قصه ی اون امامی که
با بچه ها مهربونه
امید زهرا و علی
عزیز پیغمبرمونه

امامی که تو کربلا
جنگ می کنه با دشمنا
شهید می شه با افتخار
فقط به خاطر خدا

امامی که دختر اون
خوب و قشنگ و باحیاست
رقیه خیلی کوچیکه
اما مثل بزرگتراست

عباس برادر امام
ساقی بچه ها شده
می خواست بره آب بیاره
دستاش ولی جدا شده

کاش که می شد یه روز بریم
باهم دیگه به کربلا
سلام کنیم با همدیگه
به اون امام باصفا

بهش بگیم امام حسین
امام خوب مهربون
خیلی شما رو دوست داریم
ما رو دعا کن آقا جون
********
کودک حسینی
غربت و غم می باره از آسمون

قد تموم دونه‌های بارون

تو کوچه‌ها بوی محرم می‌یاد

ا دور دورا حضرت آدم می‌یاد

یکی یکی میان به دنبال هم

فرشته‌ها برای سوگ و ماتم

نشسته غم رو سینه‌های مردم

آتیش گرفته خوشه‌های گندم

پرچمای سیاه هوایی شدن

عشقای ساده هم خدایی شدن

هرکی می بینی یا حسین می‌خونه

امام حسین و از خودش می‌دونه

نام حسین هنوز چقد غریبه

هرچی بگی امام حسین نجیبه

غریبی امام حسین ساده نیس

هرکی با او نباشه آزاده نیس

کربلا رو با آب و تاب شناختیم

با گریه و قحطی آب شناختیم

امام حسین تشنه دریا نبود

عباس او فقط یه سقا نبود

دس بزنه به هرچی دریا می‌شه

تموم درهای خدا وامیشه
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .