لطفا فیلم «بابک خرمدین» رو نسازید!
سینمای ایران قبلا هم درباره جنایات معروف؛ آثاری را تولید کرده است. مثلا شبهای تهران و خفاش اما آیا رسانهها باید حوادثی مثل قتل رو پوشش بدهند؟
حدود 10 روزی میشود که خبر یک جنایت هولناک افکار عمومی ایران را حسابی درگیر کرده است؛ تا جایی که در دو روز اول، علی رغم همزمانی این جنایت با اخبار داغ انتخابات کلید واژه «بابک خرمدین» با یک اختلاف کاملا جدی تبدیل به اولین ترند سرچ گوگل در ایران شد.
در این ماجرا آن چیزی که خیلی مهم بود و به گسترش خبر کمک میکرد کنجکاوی ذاتی مخاطب و رفتار غیرحرفهای رسانهها در انتشار اخبار مربوطه بود. انتشار جزئیات هولناک این جنایت و تمرکز روی نسبتی که قاتل با مقتول دارد طبق پروتکلهای جهانی رسانهها رویه کاملا غلط و خطرناکی است.
حالا دیگر تقریباً همه جزئیات مربوط به این جنایت در رسانهها منتشر شده و با فروکش کردن هیجانات اولیه هیچ بعید نیست که کم کم با موجی از محصولات هنری درباره این ماجرا مواجهه شویم.
سینمای ایران قبلا هم درباره جنایات معروف؛ آثاری را تولید کرده است. مثلا شبهای تهران و خفاش دو فیلمی بودن که با اقتباس از ماجرای «خفاش شب» ساخته شدند. خشم و هیاهو را با اشاره به داستان قتل همسر یک فوتبالیست مشهور روی پرده بردند و اخیراً هم عنکبوت درباره یک قاتل زنجیرهای معروف دیگه ساخته شد.
اگر بخواهیم صریحتر درباره غلط بودن این کار صحبت کنیم باید بگوییم که انتشار جزئیات یک جنایت حتی اگر زاییده تخیلات یک نویسنده باشد هم میتواند باعث تکرار آن جنایت شود! بنابراین ساخت آثاری که بر اساس واقعیت ساخته نشده هم به همین اندازه میتوانند خطرناک باشند! مثلاً در فیلم خانه پدری، مخاطب خشونت عریان کشته شدن یک دختر به دست پدر و برادرش را به وضوح میبیند. در فیلم ماهی و گربه هم مضمون خشن مثله شدن انسانها و مصرف گوشت بدنشان واقعا خشونت عجیب و خطرناکی دارد.
برخی از فیلمسازها معتقدند ساخت آثاری از این قبیل قدرت فرهنگسازی و بازدارندگی دارد در حالی که مخاطب فیلمهای سینمایی مسئولین یا روانشناسها نیستند! و این آثار برای مردم عادی میتواند واقعا مخرب باشند.
جیک ایوانز که احتمالاً اسم آشنایی برای شما نیست یک نوجوان 17 ساله است که در سال 2013 تحت تأثیر تماشای یک فیلم خشن؛ دقیقاً رفتار قاتل سریالی فیلم را تقلید میکند و اعضای خانواده خودش را به قتل میرساند! جیک از نظر روانی سالم تشخیص داده شده بود!
در دهه 1980 میلادی بعد از پخش یک فیلم روانشناسانه درباره یک قاتل سریالی؛ موارد متعددی مشابه همان قتلها اتفاق افتاد که یکی از معروفترینهایش مربوط به دو مرد به نامهای لئوناردلیک و چارلز ان جی بود که منجر به مرگ چند دختر نوجوان شد.
اگر یک کم از این ژانرها فاصله بگیریم میرسیم به موضوع محبوب خونآشام که در موارد متعددی نوجوانهایی تحت تأثیر این ژانر دوستانشان را به قتل رساندند تا با نوشیدن خونشان جاودانه بشوند! معروفترینشان مربوط به آلن منزیس در سال 2013 بوده و ترس عجیبی هم ایجاد کرد.
فیلمهای سینمایی معروفی مثل اره و جیغ هم بارها الهامبخش افراد مختلف برای ارتکاب قتل بودن که فقط یکی از موارد مربوط به همکاری دو نوجوان 14 ساله در قتل مادرشان به تقلید از رفتارهای کاراکتر فیلم جیغ بوده است!
حالا همه اینها یعنی چی؟ یعنی تجربه جهانی نشان داده قرار گرفتن در معرض اخبار، کتابها و فیلمهایی در این ژانر که علی الظاهر برای اهداف اجتماعی یا گذران وقت تولید شدند میتواند تا همین میزانی که گفته شد ترسناک و البته خطرناک باشد!