تبیان، دستیار زندگی

چرا رضا خودکشی کرد؟ کودک کاری که آرزو نداشت!

آیا رسانه در نسبت با آسیب دیدگان و...جای درستی ایستاده؟ آیا ما حق داریم از رضا سوژه ای بسازیم که فقط دور روز صدر اخبار بماند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 


یادداشت اینستاگرامی هدی محمدی: چرا خودش را کشت؟ نمیدانم! در تمام این سالها چه رنجی را تحمل کرد؟ نمیدانم! مقصر کیست؟ نمیدانم! هیچکدام از این سوالها در تخصصم نیست و گمان نکنم متخصصی در زمان اندک به این سوالات جواب درخوری دهد!

نقطه بحث من جای دیگری است!
یکی از شب‌های ماه رمضان پسرکی مهمان پرمخاطب‌ترین برنامه تلویزیون شد، چه گفت؟ گلایه کرد، شغلش سخت بود، گمانم با پِرِس کار می‌کرد، مجری پرسید: چه آرزویی داری؟ پسر گفت: هیچ آرزویی ندارم، وقت نکردم بهش فکر کنم!

فردای آن روز همه صفحات مجازی، روزنامه‌ها و اخبار و...پر شد از خبر آن برنامه! از بی آرزو بودن یک کودک؟ از وضعیت کودکان کار؟ از لزوم ایجاد قوانین حمایتی؟ نه! اکثر رسانه‌ها به یک موضوع پرداختند: «احسان علیخانی این جمله را به این بچه یاد داده! او میخواهد احساسات مخاطب را جریحه دار کند! علیخانی کودکان کار را ابزار قرار میدهد!»

فردای آن روز کسی برای باقی کودکان کار، کاری نکرد، فردای آن روز مشکلات رضا حل نشد! فردای آن روز علیخانی متهم زیستِ درحاشیه رسانه‌چی‌ها شد و یکی دو روز بعد دعوا خوابید!

این نتیجه مواجهه ما با اکثر محتواهای رسانه‌ایست! ما در حاشیه نفس میکشیم! حاشیه میسازیم! حاشیه پیدا میکنیم! حاشیه‌ها را بزرگ میکنیم و در این گوشه کنارها رضاها تصمیم میگیرند که به زندگیشان پایان دهند، میفهمند دنیا جای مناسبی برای زندگی نیست و ما؟

ما برای ارضای حس نوع دوستیمان اشکی می‌ریزیم، شمعی روشن می‌کنیم، به کودکان کار گل می‌دهیم، استوری می‌گذاریم، فحش به حقی به سیاستمداران می‌دهیم و دست آخر می‌گردیم در آرشیو حواشیمان یک ویدیو پیدا می‌کنیم که آن کودک وقت نداشت به آرزوهایش فکر کند! به روی مبارکمان هم نمی‌آوریم که همین ما بودیم که آن روزها همین جمله را حاصل بی‌اخلاقی رسانه‌ای دانستیم و اصلی که کودکان کار بود را کنار زدیم و حاشیه‌ای که یک دیالوگ کمتر از 20 ثانیه بود را اصل جلوه داده بودیم!

واکنش ما محدود به «رضا» نیست. ما مدتهاست برای ارضای حس نوع دوستی جهادی میرویم، کار داوطلبانه میکنیم، در فلان سمن غذای گرم میپزیم، اما در عمل آنچه زدوده میشود فقر نیست، فقیر است!

اینها را نگفتم که علیخانی را تطهیر کنم! نگفتم که به دل سوخته‌تان برای خودکشی او ناخن بکشم! خواستم بگویم، امروز فردای خودکشی است، اگر زمان به اصل پرداختن باشد امروز است!

پ.ن: من نمیدانم آن جمله چقدر واقعی بود! اما کاش تو آخرین رضایی باشی که رفتن را به ماندن ترجیح داد.
_