مغزهای کوچک خسته
گفتوگو با دکتر مجتبی شکوری درباره شبکههای اجتماعی
با شکوری همصحبت شدم تا درباره هیاهویی برایمان بگوید که ریشه در اینترنت دارد، دنیایی که آنقدر بزرگ است و آنقدر برایش برنامهریزی کردهاند که بیقرارمان کرده بدون اینکه چارهای برایش داشته باشیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1399/07/28 ساعت 14:09
مدتی است به برنامه کتابباز میآید، خوشصحبت است و حرفهایش بوی تازگی دارد. همین نگاه از زاویه جدید به موضوعات روزمره زندگی دلیلی شد تا به مجتبی شکوری تلفن کنم. ویدئویش درباره سکوت، میان هیاهوی این روزها در برنامه کتابباز در شبکههای اجتماعی دست به دست و هزاران بار دیده شده. همانطور که گفتههایش درباره تنهایی را مردم زیادی برای هم میفرستند از ویدئوهایش که دست به دست میشود، میتوان فهمید مردم این زمانه به چه چیزهایی نیاز دارند، همین دوتای اخیر؛ تنهایی و سکوت. دو چالش انسان معاصر.
از هیاهو و تنهایی خستهایم، اما باز هم مانند موجوداتی که اختیاری از خودمان نداریم به دامنشان پناه میبریم. با شکوری همصحبت شدم تا درباره هیاهویی برایمان بگوید که ریشه در اینترنت دارد، دنیایی که آنقدر بزرگ است و آنقدر برایش برنامهریزی کردهاند که بیقرارمان کرده بدون اینکه چارهای برایش داشته باشیم.
از دکتر شکوری میپرسم، چقدر میتوان به شبکههای اجتماعی و محتوایی که در آنها منتشر میشود، اعتماد یا باور کرد؟
میگوید: برای جواب دادن به این پرسش اول باید درباره این صحبت کنیم که اینترنت از نظر علمی چه بر سر ذهن و مغز ما میآورد. این را هم بگویم که ما آخرین نسلی هستیم که دنیای بدون اینترنت و شبکههای اجتماعی را به یاد میآوریم.
نسل در آشیانه (نوجوانان) از وقتی چشم باز کردهاند در کنار شبکههای اجتماعی به زیست خود ادامه داده و میدهند. شبکههای اجتماعی محاسن زیادی دارند؛ باعث شفافیت میشوند، برخی جاها مسؤولان مختلف را وادار به پاسخگویی میکنند، ضعفها را نشان میدهند و... اما برای فردیت آدمها، معایب زیادی دارند که مهمترین آنها مرگ عمق است.
ما به دلیل حضور زیاد در شبکهها، امکان تفکر را از دست دادهایم. مطالعات نشان میدهد انسان امروزی بیشترین زمانی که میتواند بدون سرزدن به تلفنهمراه تحمل کند 23دقیقه است. انسانی را تصور کنید که در 10سال قبل متمرکز میشد و مثلا دو ساعت کتاب میخواند یا فیلم میدید یا به یک موضوع فکر میکرد، اما الان توجهش قطعه قطعه شده به زمانهای 23دقیقهای. در این شرایط دیگر نمیتواند متمرکز شود و عمق و تحلیل را تجربه کند.
در شبکههای اجتماعی اخبار زیادی منتشر میشود، اما ما الان به اخبار نیاز نداریم. نیازمند تحلیل هستیم. خبری میآید که در فلان منطقه پلی خراب شد. این خبر هزاران بار منتشر میشود، اما هیچکس نمینویسد و نمیگوید آن پل چه ایرادی داشت که خراب شد، چه باید کرد که پل خراب نشود. یادتان هست زمانی که اتفاق آدمکشی به نام بیجه در روزنامهها منتشر شد، بعد از آن روزنامهها و مجلات چقدر مطلب تحلیلی درباره آن نوشتند و آن آدم و حادثه را کالبد شکافی و از همه زوایا به آن نگاه کردند.
اما با حضور شبکههای اجتماعی این تحلیلها از بین رفت و همه چیز در سطح حرکت میکند. برای همین است که ما از اتفاقات و جریانات تحلیل نداریم، ریشه درد و درمان را پیدا نمیکنیم و در دنیایی از اطلاعات شنا میکنیم بدون اینکه دستاویزی داشته باشیم که ما را به ساحل امنی برساند. ساحل امن، همان تحلیل و تفکر است که الان دیگر موجود نیست.
درباره بیولوژی مغز این را بگویم که کار مغز محافظت و نگهداری از ماست. وقتی در معرض اخبار ناگوار قرار میگیرد، سیمکشیاش طوری برنامهریزی میشود که انسان را در برابر اخبار بد، منفعل میکند و بیخیال.
شما هم حتما شنیدهاید که میگویند مردم چرا در برابر گرانی دلار و سکه دیگر واکنش نشان نمیدهند و فقط ارقام را به یکدیگر میگویند. از نظر علمی این روش مغز ثابت شده است. مغز ما آنقدر در برابر این خبر بد و پرتنش قرار گرفته که به حالت خواب رفته و برای حفاظت از بدن ما تصمیم گرفته به این حجم از خبر بد واکنش نشان ندهد و خنثی عمل کند.
درباره کرونا هم همین اتفاق افتاد. اوایل مغز آماده بود که به ما راهکار نشان بدهد و از دستورها فرمان ببرد تا از جسم مراقبت کند. یادتان هست چقدر ترسیده بودیم و مراقبت میکردیم. بیشتر مردم در خانه نان میپختند و حواسشان بود که درگیر این ویروس نشوند. اما به مرور آنقدر درباره کرونا صحبت شد، آنقدر همه ابراز اطلاعات کردند و اخبار ضد و نقیض منتشر شد که الان بیشتر مردم دیگر در برابر کرونا و توصیههای بهداشتی منفعل شدهاند.
دریافتی مغز ما از اخبار بد کرونا آنقدر زیاد بوده که اشباع و بیتفاوت شده است. این را به همه اتفاقات زندگی میتوان تعمیم داد. باید نگران مغزمان باشیم، نگران این که دیگر بین بد و خوب واکنش نشان ندهد.
به شکوری میگویم برخی بر این باورند که همین سیستم مغز باعث میشود به مرور مردم از شبکههای اجتماعی هم دلزده شوند و حضورشان را محدود کنند، میگوید: نه! من این حرف را قبول ندارم. طراحان شبکههای اجتماعی خیلی آگاه و با هوشاند و آنقدر در شبکههای اجتماعی امکانات درگیری ذهن به وجود میآورند که خیلی دور از ذهن است که انسانها از شبکههای اجتماعی دوری کنند.
فقط برای این کار باید به مردم یاد داد قدرت انتخاب داشته باشند. این کار دولت است، اما راستش را بخواهید دولت، تنها کاری که بلد نیست، ارائه درست مطالب به درد بخور درباره اینترنت و شبکههای اجتماعی به مردم. ما مسلمانیم. در دین ما برای همه چیز بهترین راهکارها وجود دارد، اما بهندرت در بستهبندی و فرم زیبا و جذابی به مردم ارائه میشود.
تمدن ایران و فرهنگ غنی ایرانی پر از مطالبی است که سبک زندگی و تفکر درست و انتخابهای بجا و کارآمد را به مردم آموزش میدهد، اما برای اینها هم بستهبندی و فرم تازهای در نظر گرفته نمیشود. قبول کنیم که مردم تشنه تازگیاند. اما بیشتر محتوایی که به آنها ارائه میشود، بوی کهنگی میدهد. درباره شبکههای اجتماعی و اینترنت باید به مردم آموزش، اما باید از روش خود این شبکهها استفاده کرد.
هر روز امکان و فرم تازهای به مردم ارائه داد تا آنها مشتاق به یادگیری شوند. اگر با همین فرمان، مردم را در شبکههای اجتماعی که گریزی از آن نیست، رها کنیم بهزودی با مردمی خسته و بدون تفکر مواجه میشویم که برای زندگی روزمره خود برنامهای ندارند چه برسد برای اتفاقات کلان کشور.
طراحان و صاحبان شبکههای اجتماعی کاملا میدانند چه میکنند. ساختار ذهن انسان را میشناسند و الگوریتمها را بر اساس ذهن و مغز انسان طراحی میکنند. آنها دقیقا میدانند چگونه باید مثلا با اینستاگرام یا توییتر مردم را معتاد به این شبکهها کرد.
هر لایکی که ما میزنیم یا با هر هشتگی به گردانندگان این شبکهها، علاقهمندی و دغدغههای ما را نشان میدهد. برای همین است که ما تا سری به اینستاگرام میزنیم، کلی ویدئو و عکس و عکسنوشته به ما پیشنهاد میکند که جزو علاقهمندی ماست و یکباره به خودمان میآییم و میبینیم ساعتهاست داریم در اینستاگرام میچرخیم بدون اینکه کار مفیدی انجام داده باشیم. زمان را کشتهایم و با این اعتیادمان کلی پول به جیب صاحبان اینستاگرام سرازیر کردهایم و چیزی که برایمان باقی مانده یک مغز خسته و منفعل است که کارایی چندانی نداشته و علاقهای به فکر کردن ندارد.
منبع: روزنامه جام جم
از هیاهو و تنهایی خستهایم، اما باز هم مانند موجوداتی که اختیاری از خودمان نداریم به دامنشان پناه میبریم. با شکوری همصحبت شدم تا درباره هیاهویی برایمان بگوید که ریشه در اینترنت دارد، دنیایی که آنقدر بزرگ است و آنقدر برایش برنامهریزی کردهاند که بیقرارمان کرده بدون اینکه چارهای برایش داشته باشیم.
مرگ عمق
از دکتر شکوری میپرسم، چقدر میتوان به شبکههای اجتماعی و محتوایی که در آنها منتشر میشود، اعتماد یا باور کرد؟میگوید: برای جواب دادن به این پرسش اول باید درباره این صحبت کنیم که اینترنت از نظر علمی چه بر سر ذهن و مغز ما میآورد. این را هم بگویم که ما آخرین نسلی هستیم که دنیای بدون اینترنت و شبکههای اجتماعی را به یاد میآوریم.
نسل در آشیانه (نوجوانان) از وقتی چشم باز کردهاند در کنار شبکههای اجتماعی به زیست خود ادامه داده و میدهند. شبکههای اجتماعی محاسن زیادی دارند؛ باعث شفافیت میشوند، برخی جاها مسؤولان مختلف را وادار به پاسخگویی میکنند، ضعفها را نشان میدهند و... اما برای فردیت آدمها، معایب زیادی دارند که مهمترین آنها مرگ عمق است.
ما به دلیل حضور زیاد در شبکهها، امکان تفکر را از دست دادهایم. مطالعات نشان میدهد انسان امروزی بیشترین زمانی که میتواند بدون سرزدن به تلفنهمراه تحمل کند 23دقیقه است. انسانی را تصور کنید که در 10سال قبل متمرکز میشد و مثلا دو ساعت کتاب میخواند یا فیلم میدید یا به یک موضوع فکر میکرد، اما الان توجهش قطعه قطعه شده به زمانهای 23دقیقهای. در این شرایط دیگر نمیتواند متمرکز شود و عمق و تحلیل را تجربه کند.
در شبکههای اجتماعی اخبار زیادی منتشر میشود، اما ما الان به اخبار نیاز نداریم. نیازمند تحلیل هستیم. خبری میآید که در فلان منطقه پلی خراب شد. این خبر هزاران بار منتشر میشود، اما هیچکس نمینویسد و نمیگوید آن پل چه ایرادی داشت که خراب شد، چه باید کرد که پل خراب نشود. یادتان هست زمانی که اتفاق آدمکشی به نام بیجه در روزنامهها منتشر شد، بعد از آن روزنامهها و مجلات چقدر مطلب تحلیلی درباره آن نوشتند و آن آدم و حادثه را کالبد شکافی و از همه زوایا به آن نگاه کردند.
اما با حضور شبکههای اجتماعی این تحلیلها از بین رفت و همه چیز در سطح حرکت میکند. برای همین است که ما از اتفاقات و جریانات تحلیل نداریم، ریشه درد و درمان را پیدا نمیکنیم و در دنیایی از اطلاعات شنا میکنیم بدون اینکه دستاویزی داشته باشیم که ما را به ساحل امنی برساند. ساحل امن، همان تحلیل و تفکر است که الان دیگر موجود نیست.
در شبکههای اجتماعی اخبار زیادی منتشر میشود، اما ما الان به اخبار نیاز نداریم. نیازمند تحلیل هستیم
مغز منفعل
درباره بیولوژی مغز این را بگویم که کار مغز محافظت و نگهداری از ماست. وقتی در معرض اخبار ناگوار قرار میگیرد، سیمکشیاش طوری برنامهریزی میشود که انسان را در برابر اخبار بد، منفعل میکند و بیخیال.شما هم حتما شنیدهاید که میگویند مردم چرا در برابر گرانی دلار و سکه دیگر واکنش نشان نمیدهند و فقط ارقام را به یکدیگر میگویند. از نظر علمی این روش مغز ثابت شده است. مغز ما آنقدر در برابر این خبر بد و پرتنش قرار گرفته که به حالت خواب رفته و برای حفاظت از بدن ما تصمیم گرفته به این حجم از خبر بد واکنش نشان ندهد و خنثی عمل کند.
درباره کرونا هم همین اتفاق افتاد. اوایل مغز آماده بود که به ما راهکار نشان بدهد و از دستورها فرمان ببرد تا از جسم مراقبت کند. یادتان هست چقدر ترسیده بودیم و مراقبت میکردیم. بیشتر مردم در خانه نان میپختند و حواسشان بود که درگیر این ویروس نشوند. اما به مرور آنقدر درباره کرونا صحبت شد، آنقدر همه ابراز اطلاعات کردند و اخبار ضد و نقیض منتشر شد که الان بیشتر مردم دیگر در برابر کرونا و توصیههای بهداشتی منفعل شدهاند.
دریافتی مغز ما از اخبار بد کرونا آنقدر زیاد بوده که اشباع و بیتفاوت شده است. این را به همه اتفاقات زندگی میتوان تعمیم داد. باید نگران مغزمان باشیم، نگران این که دیگر بین بد و خوب واکنش نشان ندهد.
مردم دنبالکننده تازگیاند
به شکوری میگویم برخی بر این باورند که همین سیستم مغز باعث میشود به مرور مردم از شبکههای اجتماعی هم دلزده شوند و حضورشان را محدود کنند، میگوید: نه! من این حرف را قبول ندارم. طراحان شبکههای اجتماعی خیلی آگاه و با هوشاند و آنقدر در شبکههای اجتماعی امکانات درگیری ذهن به وجود میآورند که خیلی دور از ذهن است که انسانها از شبکههای اجتماعی دوری کنند.فقط برای این کار باید به مردم یاد داد قدرت انتخاب داشته باشند. این کار دولت است، اما راستش را بخواهید دولت، تنها کاری که بلد نیست، ارائه درست مطالب به درد بخور درباره اینترنت و شبکههای اجتماعی به مردم. ما مسلمانیم. در دین ما برای همه چیز بهترین راهکارها وجود دارد، اما بهندرت در بستهبندی و فرم زیبا و جذابی به مردم ارائه میشود.
تمدن ایران و فرهنگ غنی ایرانی پر از مطالبی است که سبک زندگی و تفکر درست و انتخابهای بجا و کارآمد را به مردم آموزش میدهد، اما برای اینها هم بستهبندی و فرم تازهای در نظر گرفته نمیشود. قبول کنیم که مردم تشنه تازگیاند. اما بیشتر محتوایی که به آنها ارائه میشود، بوی کهنگی میدهد. درباره شبکههای اجتماعی و اینترنت باید به مردم آموزش، اما باید از روش خود این شبکهها استفاده کرد.
هر روز امکان و فرم تازهای به مردم ارائه داد تا آنها مشتاق به یادگیری شوند. اگر با همین فرمان، مردم را در شبکههای اجتماعی که گریزی از آن نیست، رها کنیم بهزودی با مردمی خسته و بدون تفکر مواجه میشویم که برای زندگی روزمره خود برنامهای ندارند چه برسد برای اتفاقات کلان کشور.
تمدن ایران و فرهنگ غنی ایرانی پر از مطالبی است که سبک زندگی و تفکر درست و انتخابهای بجا و کارآمد را به مردم آموزش میدهد، اما برای اینها هم بستهبندی و فرم تازهای در نظر گرفته نمیشود.
یک مغز خسته
طراحان و صاحبان شبکههای اجتماعی کاملا میدانند چه میکنند. ساختار ذهن انسان را میشناسند و الگوریتمها را بر اساس ذهن و مغز انسان طراحی میکنند. آنها دقیقا میدانند چگونه باید مثلا با اینستاگرام یا توییتر مردم را معتاد به این شبکهها کرد.هر لایکی که ما میزنیم یا با هر هشتگی به گردانندگان این شبکهها، علاقهمندی و دغدغههای ما را نشان میدهد. برای همین است که ما تا سری به اینستاگرام میزنیم، کلی ویدئو و عکس و عکسنوشته به ما پیشنهاد میکند که جزو علاقهمندی ماست و یکباره به خودمان میآییم و میبینیم ساعتهاست داریم در اینستاگرام میچرخیم بدون اینکه کار مفیدی انجام داده باشیم. زمان را کشتهایم و با این اعتیادمان کلی پول به جیب صاحبان اینستاگرام سرازیر کردهایم و چیزی که برایمان باقی مانده یک مغز خسته و منفعل است که کارایی چندانی نداشته و علاقهای به فکر کردن ندارد.
منبع: روزنامه جام جم
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .