میخوایم در مورد بلاگرها حرف بزنیم، بلاگر کیه؟ چیکار میکنه؟ آیا مفیده؟ اگه مفیده چرا؟ و آیا یک اینفلوئنسر بلاگر هست یا نیست؟ و کلا بلاگرها سر و کلهشون از کجا پیدا شد؟

اینستاگرام/ عطیه همتی: دوران وبلاگ یکی از طلاییترین دورانها برای کاربران اینترنت بود. کاربران خیلی ساده یک وبلاگ ثبت میکردند و در وبلاگشون از شیر مرغ تا جون آدمیزاد مینوشتند. یک عده دلنوشته و قطعات ادبی مینوشتند. یک عده وبلاگ هواداری داشتند، یک عده داستان و خاطراتشون رو مینوشتند. اما یک عده هم وجود داشتند که خوره یک موضوع خاص بودند و به طور تخصصی درباره اون مینوشتند. و این عده دقیقا محل بحث ما هستند که به اسم بلاگرها مشهور شدند و نوشتن اون سبکی هم مشهور شد به "بلاگ کردن" اما مگه اونها چیکار میکردند که بقیه انجام نمیدادند؟ یا خوره چی بودند؟ اونا خوره چیزهای مختلفی بودند، چیزهایی مثل: گیم، لوازم آرایش، کتاب، موبایل، موسیقی، انواع و اقسام وسایل تکنولوژی و هر چیز دیگهای که اقلام متنوعی داشت 🎮💄📚📱🎶🎧🖥💻🖱📽🎥 اونها همه وقتشون رو میگذاشتن و پیرامون اون چیزی که خوره اون بودن محتوا تولید میکردند و برای مخاطبهاشون از زیر و بم اون موضوع میگفتند. یک بلاگر گیم وقتی یک بازی تازه وارد بازار میشد. اولین نفر اونو تهیه میکرد و اونقدر بازی میکرد تا به تمام زیر و بمش مسلط شه و بعد نقدهای مثبت و منفیش رو برای مخاطباش توضیح میداد، گاهی به بازی نمره میداد و گاهی هم باگهای بازی رو لو میداد، گاهی مخاطب رو تشویق به خریدن میکرد و گاهی هم به مخاطب میگفت که با خریدن اون بازی پولش رو دور نریزه! یکی از مهمترین رقابتهای گیم در دنیا رقابت بین PES و FIFA بود که باید گفت که برنده این رقابت رو بلاگرها تعیین میکردند اونها هر دو بازی رو تهیه میکردند و انقدر بازی میکردند که تمام سوراخ ثمبههاشو کشف میکردند و گاهی ستایشش میکردند و گاهی هم با خاک یکسانش میکردند! بلاگرهای آرایشی هم سبک و سیاق خودشونو داشتند. اونها مثل یک تستر لوازم آرایشهای تازه برندهای آرایشی رو تست میکردند و نظرشون رو اعلام میکردند و توصیههاشون رو مینوشتند. مثلا اگر پوست تیرهای دارید از برند ایکس بهتره استفاده کنید و یا اگر پوست روشنتر دارید کرم برند ایگرگ بهتر به کار شما میاد. اونها مثل یک دفترچه راهنمای در دسترس حضور داشتند و مخاطب حتی میتونست سوالهاش رو بپرسه و ازشون راهنمایی بگیره. یک کاتالوگ زنده! هر کلیک مخاطب روی تبلیغات چشمکزن گوشه و کنار وبلاگ یا سایت براشون آورده مالی داشت بدین ترتیب بلاگرها روز به روز قویتر و پربازدیدتر شدند. مخاطبهایی که حوزه علاقمندیشون با اونها یکی بود بیشتر پیگیرشون شدند. بیشتر دنبالشون کردند. اونها هم با توجه به آمار بازدیدهایی که داشتند از تبلیغات فلش استفاده کردند و گوشه کنار سایتهاشون گذاشتند. بلاگرها وقتی قوی شدند به مرور تونستند اعتماد مخاطبانشونو بدست بیارند. چون مخاطب میتونست به راحتی با اونها گفتگو و مشورت کنه و بدون اینکه سرش کلاه بره یا محصولی رو اشتباهی بخره محصولی که مطابقت زیادی با خواستهش داره رو به کمک بلاگر خریداری کنه.
اونها روز به روز محبوب شدند، چون میتونستند اطلاعاتی رو به ما بدن که توی هیچ کاتالوگی نیست و به زبون خودمون باهامون حرف میزدند.
به مرور گوشی دست بسیاری از برندهای تجاری اومد که چقدر بلاگرها میتونند براشون مفید باشند. برای همین بعد تولید یک ردیف جدید از محصولاتشون ابتدا اون رو به عنوان هدیه برای بلاگر متخصص اون حوزه فرستادند تا امتحان کنه و هم مخاطباشو با خبر کنه که چنین محصولی وارد بازار شده. این کار برای برندهای نوپا و تولید کنندههای جدید خیلی مفید بود. همین که بلاگر اسم اونها رو میگفت اونها به عنوان یک برند تازه معرفی میشدند ولو اینکه بلاگر نقدی هم داشته باشه و اینجای ماجرا به نفع هر دو طرف بود! بلاگرها با هم رقابت شدیدی پیدا کردند. هر کدوم هوادارای خودشونو داشتند و هرکس که بهتر و موشکافانهتر حوزه تخصصیش رو دنبال میکرد و بهتر و بامزهتر و جذابتر مینوشت هوادارای بیشتری داشت و میتونست رغبت برندهای تجاری برای مراجعه به خودشو بیشتر کنه. اونها تونسته بودند به طور مستقیم روی فروش یک محصول تاثیر بگذارند پس هیچ عجیب نیست که فضا کمی غبارآلود هم بشه! برندهای تجاری حالا سر بلاگرها رقابت داشتند و هرکدوم سعی میکردند با اون بلاگر خوبه کار کنند و پیشنهادهای پولی و هرکی پول بهتر بده برنده است شروع شد. اما این شامل همه نمیشه و این یک بخشی از دنیای بلاگرهاست، بلاگرها کلا یکی از ابزارهای کسب درآمدشون همینه که اسم یک محصول رو بیارن و یا طرز استفادهش رو یاد بدن، همین کافیه! با پیدا شدن شبکههای اجتماعی دنیای بلاگری تغییرات جدی کرد پای بلاگرها به فیسبوک هم باز شد و اونجا رو هم تصرف کردند. چون دیگه پای وبلاگ و سایت نوشتن فایده نداشت و باید حضورشون رو در اونجا هم اعلام میکردند. اما به نظر من بلاگری در دنیا و به ویژه در ایران با اومدن اینستاگرام دچار یک تحول اساسی شد. اما چرا؟ 🤔 چون کار با اینستاگرام به مراتب راحتتراز فیسبوک و وبلاگ بود افراد زیادی به سرعت جذب شدند و جمعیت و تعداد برای یک بلاگر حکم طلا رو داره. هرچی بیشتر بهتر اینستاگرام چون عکس محور بود برای همه نوع مخاطبی جذاب بود و اون بیشتر حوصله میکرد عکس ببینه تا اینکه متن بخونه و کسایی عضو اینستاگرام شدند که اون مخاطبهای تربیت شده از وبلاگ و فیسبوک نبودند. اونها عکسها رو میدیدند و شدیدا تحت تاثیر قرار میگرفتند. جدای موارد بالا که مربوط به مخاطب بلاگرها بود یک بلاگر مجبور بود برای هر پست عکس جذاب و گویایی بگیره و و برای یک عکس ساده حتی مجبور شه از عکاس حرفهای کمک بگیره🤦♀️ اصلا بدون عکس توی این شبکه نمیشه چیزی منتشر کرد، پس باید خیلی روی عکس فکر میکرد. مخاطب حاضر نبود متن عکس غیر جذاب رو بخونه! به مرور آدمهایی هم که خوشگل عکس میگرفتند وارد گود شدند خیلی از اینها همونایین که اصلا زمان وبلاگ و فیسبوک رو تجربه نکرده بودند. فقط دیدند عکسهای خوشگلشون چه خوب لایک میخوره اونها نه تخصصی داشتند نه مطالعه مشخصی رو انجام میدادند! عکسهاشونم عین همونایی بود که مشابهشو تو آلبوم خانوادگی داشتند مثل عروسی و ازدواج و تولد، ولی به تقلید از بلاگرها شروع کردند به معرفی دار و ندارشون و از زار و زندگیشون تا تونستند عکس و فیلم منتشر کردند. اونا هیچ لحظهای رو از دست نمیدادند و لحظه به لحظهشونو گزارش میدادند! چون هیچ چیز دیگهای بلد نبودند که دربارش بگن. حرف زدن از هر موضوعی نیاز به مطالعه و دنبال کردن داشت تازه ممکن بود مخاطب هم به اون موضوع خاص علاقه نداشته باشه، پس چی جذابتر از روزمرگی؟! از جایی به بعد اکثر بلاگرها خودشون اومدن جلوی دوربین و با قوت گرفتن اینستاگرام و اضافه شدن امکانات بیشتر تصمیم گرفتند چیزهایی که مینویسند رو جلوی دوربین مستقیم و بیواسطه بگن! اون آدمای جدید هم از اون امکانات نهایت استفاده رو کردند و فیلمهای عروسی و سورپرایزهای زن و شوهریشونو دونه به دونه آپلود کردند! ... ادامه داره ...