نحوه برخورد علی علیه السلام با قاتلش
به اسیر کن مدارا
بعد از ساعتی که از ضربت خوردن علی علیه السلام میگذشت، حضرت امیرالمومنین علیه السلام چشم گشود میگفت: ای ملائکه پروردگار من! رفق و مدارا کنید با من. پس حضرت امام حسن علیهالسلام فرمود: این دشمن خدا و رسول و دشمن تو ابن ملجم است، حق تعالی تو را بر او قدرت داده است و نزد تو حاضر کردهاند او را. چون حضرت را نظر بر آن ملعون افتاد. به صدای ضعیفی گفت: ای بدبخت بر امر عظیمی اقدام نمودی، آیا بد امامی بودم من برای تو که این چنین مرا جزا دادی؟ آیا مهربان نبودم بر تو؟ آیا تو را بر دیگران اختیار نکردم؟ آیا به تو نیکی نکردم و عطای تو را بیشتر از دیگران ندادم؟ آیا نمیگفتند مردم که تو را به قتل رسانم و من به تو آسیبی نرسانیدم و در عطای تو افزودم با آن که میدانستم که تو مرا خواهی کشت، لیکن میخواستم حجت خدای تعالی بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد، خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی، پس گمراهی بر تو غالب شد مرا کشتی، ای بدبختترین بدبختان.
پس آن معلون گریست و گفت: یا امیرالمومنین آیا تو میتوانی کسی را که بر در جهنم است نجات دهی؟ پس امیرالمومنین برای آن ملعون به امام حسن علیه السلام سفارش کرد فرمود: او را طعام و آب بده و دست و پای او را در زنجیر مکن، و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری، که حضرت رسول اكرم فرمود که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد، و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آن که او را عفو کنم زیرا که ما اهلبیت کرم و عفو و رحمتیم. (1)
قصاصی همانند قصاص قاتل پیامبر
در نقل دیگر آمده آن سه نفر (ابن ملجم، شبیب و وردان) در مقابل آن دری که علی علیه السلام از آن جا برای نماز میرفت در کمین نشستند، وقتی که امام به آن جا آمد، این سه نفر حمله کردند، شمشیر شبیب به طاق مسجد خورد، ولی شمشیر ابن ملجم بر فرق همایون آن حضرت اصابت کرد، این سه نفر فرار کردند، شبیب به خانه خود رفت، پسرعموی او دید او پارچه حریری را که به سینهاش دوخته بود در میآورد (2) از او پرسید: این چیست؟ گویا تو علی را کشتی.
شبیب میخواست بگوید: نه، از روی شتاب زدگی گفت: آری، همان دم پسرعمویش با شمشیر به او حمله کرد و او را کشت. ابن ملجم از سوی دیگر گریخت، شخصی به نام ابوذر که از قبیله همدان بود او را دنبال کرد و چادر شبی که در دست داشت به روی او انداخت و او را به زمین کوبید و شمشیرش را گرفت، و او را نزد امیرمومنان آورد. وردان تروریست سوم، گریخت و ناپدید گردید. بعد معلوم شد که کشته شده است.
امیرمومنان در مورد ابن ملجم فرمود: اگر من از این ضربت از دنیا رفتم، او را به عنوان قصاص بکشید، و اگر جان سالمی به در بروم، آنگاه رای خودم را خواهم گفت، و به نقل دیگر فرمود: «اگر از دنیا رفتم با او همانند قاتل پیامبران (که قصاصشان کشتن است) رفتار کنید.»
ابن ملجم گفت: والله لقد ابتعته بالف و سمّمته بالف فان خاننی فابعده الله؛ «سوگند به خدا این شمشیر را به هزار درهم خریدهام و با هزار درهم زهر، آن را مسموم نمودهام، اگر آن شمشیر به من خیانت کند نفرین بر او باد.» (3)
سفارشهای علی علیه السلام درباره قاتلش
در قرب الاسناد به سند معتبر از حضرت امام محمدباقر علیه السلام روایت کرده است که حضرت امیرالمومنین در شبی که شربت شهادت چشید، از خانه به مسجد آمد و مردم را برای نماز صبح بیدار میکرد، ناگاه ابن ملجم ضربتی به سرش زد که به زانو درافتاد، پس آن ملعون را گرفت و نگاه داشت تا مردم رسیدند و آن ملعون را گرفتند و حضرت را به خانه آوردند، پس حضرت علی، حسن و حسین (علیهم السلام) را گفت که: اسیر را حبس کنید و او را طعام و آب بدهید و او را نیکو رعایت کنید، اگر من زنده بمانم در صورتی که بخواهم قصاص میکنم و اگر بخواهم عفو خواهم کرد، و اگر از دنیا بروم اختیار با شماست، و اگر عزم کشتن او نمایید بیش از یک ضربه به او نزنید، و گوشی و بینی و اعضای او را مبرید. (4)
قصاص عادلانه
چون ابن ملجم را حضور اقدس علی علیه السلام آوردند نگاهی به او کرده فرمود: النفس بالنفس یعنی اگر من از دنیا رحلت کردم او را بکشید چنان چه مرا کشته و اگر زنده ماندم خودم درباره او فکری خواهم کرد.
پسر مرادی گفت: چه خیال میکنی این شمشیر را به هزار درهم خریده و با هزار درهم زهرآلود کردهام، اگر کارگر نیاید خدا او را دور گرداند و از بها بیندازد.
ام کلثوم که از قتل پدربزرگوارش اطلاع یافت به پسر مرادی گفت: ای دشمن خدا، امیرالمومنین را کشتی.
گفت: نه بلکه پدر تو را کشتم.
فرمود: ای دشمن خدا آرزومندم پدرم آسیبی نبیند.
آن بیحیا پاسخ داد: پس چنان میبینم که گریه به حال من میکنی؟ به خدا سوگند چنان ضربتی بر او زدهام که اگر میان اهل زمین پخش کنند همه را هلاک میسازد.
او را از برابر امیرالمومنین بیرون بردند مردم مانند درندگان، گوشتهای بدن او را با دندانهای خود میکندند و میگفتند: ای دشمن خدا چه کردی، امت محمد را به خاک هلاکت نشاندی و بهترین مردم را از پای درآوردی و او همه این سخنان و ناراحتیها را میدید و میشنید و سخنی نمیگفت با این حال وی را به زندان بردند.
مردم پس از دستگیری وی حضور علی علیه السلام رسیده عرض کردند: هرچه اراده درباره او داری به ما امر کن که او امت پیغمبر را هلاک کرد و ملت اسلام را رو سیاه ساخت.
علی علیه السلام فرمود: اگر زنده ماندم خودم میدانم با او چگونه معامله کنم و اگر درگذشتم با قاتل من چنان کنید که با کشنده پیغمبران مینمودند یعنی او را بکشید سپس بدن او را بسوزانید. (5)
مروت بر قاتل
امیرالمومنین به جانب آن ملعون (ابن ملجم لعنة الله) نگریست و به صدای ضعیفی فرمود: یابن ملجم امری بزرگ آوردی و مرتکب کار عظیم گشتی آیا من از بهر تو بد امامی بودم؟ که مرا چنین جزا دادی آیا من تو را مورد مرحمت قرار ندادم؟ و از دیگران برنگزیدم؟ آیا به تو احسان نکردم؟ و عطای تو را افزون نکردم؟ با آن که میدانستم که تو مرا خواهی کشت.
لکن خواستم حجت بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد و نیز خواستم که از این عقیدهات برگردی و شاید از طریق ضلالت و گمراهی روی بتابی پس شقاوت بر تو غالب شد تا مرا بکشتی ای شقیترین اشقیاء.
ابن ملجم در این وقت بگریست و گفت: آیا تو میتوانی کسی را که در جهنم است و خاص آتش است را نجات دهی.
آنگاه حضرت سفارش او را به امام حسن علیه السلام کرد و فرمود: ای پسر به اسیر خود مدارا کن و طریق شفقت و رحمت پیشدار آیا نمیبینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش میکند و دلش چگونه مضطرب میباشد.
امام حسن علیه السلام عرض کرد: ابن ملعون تو را کشته است و دلها را به درد آورده است، امر میکنی که با او مدارا کنیم.
فرمود: ای فرزند، ما اهلبیت رحمت و مغفرتیم پس به او از آنچه خود میخوری بخوران و از آنچه خود میآشامی به او بیاشام، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و او را مثله مکن یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضا او را قطع مکن که من از جد تو رسول خدا شنیدم که فرمود: مثله مکنید اگر چه سگ گزنده باشد و اگر زنده ماندم، من خودم داناترم که با او چه کار کنم و من اولی میباشم به عفو کردن چه ما اهلبیتی میباشیم که با گناهکار در حق ما، جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم. (6)
ترحم بر قاتل خود
نقل شده است كه امام حسن علیه السلام ظرف شیری نزدیک آورد و به پدر شیر داد، آن حضرت کمی از آن را خورد، و فرمود: بقیه آن را برای اسیرتان (ابن ملجم) ببرید، و به امام حسن علیه السلام فرمود: به آن حقی که برگردن تو دارم، در لباس و غذا، آن چه میپوشید و میخورید به ابن ملجم نیز بپوشانید و بخورانید. (7)
پینوشتها:
1- تاریخ 14 معصوم، ص 346- 340.
2- این پارچه حریر را قطام به سینه او بسته بود.
3- اعلام الوری، ص 202- 201/ بحارالانوار، ج 42، ص 239.
4- تاریخ 14 معصوم، ص 325.
5- الارشاد، ص 26 – 23.
6- منتهی الامال، ج 1، ص 187.
7- بحارالانوار، ج 42، ص 289.
منبع:
سوگنامه امام علی علیه السلام، عباس عزیزی