نگاهی به فیلمی که همه جامعه را «زیر نظر» میداند
ترکیب دوباره عطاران و کاهانی
فیلم «زیر نظر» هفته گذشته روی پرده سینماها آمد و البته ورود نامیمونش هم نگرانیهای زیادی را به بار آورد. با این حال تنها کمدی اولین سری از اکرانهای فصل زمستان، بدون وجود هیچ رقیب دیگری در 6روز اکران بیش از یک میلیارد و 700میلیون تومان فروش داشته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1398/10/11 ساعت 11:17
مجید صالحی، چهرهای که سالها با نقشهای کمدیاش در آثار عامهپسند طنز سینمایی که گهگداری با عنوان سخیف و مبتذل مورد انتقاد قرار میگرفتند، حالا با فیلم «زیر نظر» رسماً ورودش را به عرصه کارگردانی اعلام کرده است. اما صالحی در ساخت یکی از جنسیترین کمدیهای سینمای ایران، تنها نیست. ابوالفضل کاهانی، برادر کوچک عبدالرضا کاهانی، کارگردان ترک وطن کرده و رضا عطاران و مهران احمدی، حاشیهسازترین بازیگران با موضوعات اخلاقی و البته رامبد جوان و محمد شایسته، در حوزه تهیهکنندگی هم او را در تولید این فیلم یاری کردهاند.
در خلاصه فیلم آمده است: «خانمها! آقایان! مراقب باشید؛ همه جا «زیر نظر» است!» و این را هم در نظر بگیرید که شوخیهای غیراخلاقی «زیر نظر» از همین اسمش گرفته تا سوژه داستان و جزئیات طنزهای کلامی و موقعیت در فیلم گسترده شدهاند. به همین خاطر میتوان گفت که با نمونه نسبتاً بیسابقهای در سینمای کشور روبهرو هستیم. داستان فیلمنامه از سوراخی شروع میشود که معلوم نیست چطور در مبل خانه حامد با بازی رضا عطاران ایجاد شده است و سایر وقایع فیلم هم حولوحوش پیدا کردن راهی برای از بین بردن این سوراخ در مبل محبوب همسر حامد میگذرد. البته نهایتاً معلوم میشود که همسر حامد از وجود سوراخ اطلاع داشته و خودش مسبب آن بوده است. در واقع با یک فیلمنامه سرکاری روبهروییم که در آن نه موقعیت و کنش پیشبرندهای شکل میگیرد و نه از شخصیتپردازی به حداقلیترین معنایش در آن خبری هست.
در سکانسی که حامد به علت انگشت زخمیاش قادر نیست پس از رفتن به دستشویی، دکمه شلوارش را ببندد و این اقدام مهم را به امید میسپارد، دوربین کارگردان هم در سادهلوحانهترین شکل ممکن در موضعی میایستد که انگشت زخمی و این کنش وقیح را در کنار هم قاب بگیرد. سالن نمیخندد اما هر منتقد یا حتی هر تماشاگری به سادگی میتواند تشخیص دهد که پوزخندهای برآمده از چنین سکانسی نه محصول هنر فیلمنامه هستند و نه هنرمندی کارگردان؛ همه چیز مرهون هنجارشکنی و به تصویرکشیدن چیزهای ناگفتنی است. چرا تماشاگر از خودش نمیپرسد آیا من حتی در مبتذلترین شوخیها هم شایسته اندکی به خرج دادن ذکاوت و هنر نبودهام؟
شخصیتها و به تبع آنها تماشاگر، ماجرای ماستمالی کردن ایجاد و گسترش اندازه یک سوراخ را دنبال میکنند اما نه شخصیتی در این مسیر شکل میگیرد و نه اتفاق ویژهای میافتد. امید مدام در حال ایدهپردازی برای این ماستمالیهاست اما همه ایدههایش انگار از زبان احمقترین انسان روی کره زمین ادا میشوند. حماقت البته از عناصر مهم فیلمهای کمدی است اما در موقعیتی قرار میگیرد که با سایر عناصر چفت میشود و توجیهپذیر و باورپذیر به نظر میرسد. با این حال فیلمنامه از پس باورپذیرکردن تضادها بر نمیآید و در نتیجه خندهای هم از تماشاگر نمیگیرد. چرا فیلمنامهنویس از خودش نمیپرسد حالا که قرار است اثری با هزینه از بین بردن اخلاق جامعه تولید کنیم، لااقل میتوانیم کمی باهوشتر و خلاقتر جلوه کنیم؟
یکی از مسائل تلخ و توجیهناپذیر فیلم، رویکرد تحقیرآمیز آن به زنان است. از سوژه فیلم گرفته تا شخصیتهای زن آن، همگی در جهت تقلیل زن به نوعی رکاکت مردانه حرکت میکنند اگرچه که نگاه فیلم به مردانش هم انسانیتر از این نیست. مهشید، زن حامد با شخصیتی سرکوبگر مکمل معنایی زن همسایه با شخصیتی اغواگر و بیپرواست و همگی هم باید در ارتباط با سوژه اصلی فیلم یعنی سوراخ مبل فهمیده شوند. در دیالوگی که حتی در تیزر فیلم هم قرار داده شده، حامد به امید میگوید: «ببین! سوراخ مبل من، سوراخ تو هم هست!» البته طنز موقعیت هم از این شوخیهای کلامی باز نمیماند و در پلان پایانی فیلم، سوراخ نهایتاً زیر شخصیتی که اسمش نظر است، پنهان میشود. طبعاً در این شکل از رکاکت مردانه، جایی برای زنان نیست و شخصیت و کرامت زن از هر گوشهای گزیده میشود.
این مسأله را هم اضافه کنید که به احتمال زیاد اگر فیلم «زیر نظر» در غرب یا آمریکا ساخته و نمایش داده میشد، نه تنها واکنش زنان جامعه بلکه دغدغهمندان نسبت به موضوع نژادپرستی را هم برمیانگیخت. «نظر» سرایدار افغانستانی ساختمانی است که محل وقوع ماجراهای فیلم است. شخصیت او با شمایل سروش جمشیدی همراه میشود آن هم با گریمی که او را احمقتر از آن چیزی که هست نشان میدهد. او البته فقط احمق نیست بلکه شارلاتان، باجگیر و مثل سایر مردان ساختمان، زنباره نیز هست.
نگاه تحقیرآمیز فیلم به زنان که همواره نشانه ناموس هستند و پرداخت داستانی حول سوژه سوراخ، در کنار خلاصهای که اصرار دارد بر عنوان فیلم مانور دهد و بگوید «همه جامعه زیر «نظر» هستند» یادآوری کنایهآمیزی از نگاه نویسنده اثر به وضعیت جامعه است و اتفاقاً فیلمنامههای کاهانی بزرگ را به یاد میآورد. داستانهایی که انگار از یک فحش رکیک ایده گرفتهاند و حول آن پرداخت شدهاند. حضور رضا عطاران که در دهه اخیر جز به کمدیهای سیاه و تلخ، بله نگفته است و همکاریهای پرشماری هم با عبدالرضا کاهانی داشته، این گمان را تقویت میکند که با نوعی فحاشی و «به درک» گفتن به اوضاع جامعهای بربادرفته روبهروییم که نویسنده میخواهد تلخی آن را به زور خنده به کام مخاطب شیرین جلوه بدهد.
در وضعیت وجود دستگاه ممیزی که نمیخواهد یا در خوشبینانهترین حالت نمیتواند فیلمها را مدیریت کند، حالا تنها ابزار کنترل یعنی «ردهبندی سنی» هم به یک عدد گوشه پوستر فیلمها تقلیل پیدا کرده است. عددی که نه ضمانت اجرایی حقوقی دارد و نه فرهنگسازی برای توجه دادن خانوادهها به آن صورت گرفته است. این درحالی است که شوخی با مسائل جنسی و مواد مخدر، یعنی دقیقاً همان دو موردی که در نظامهای سینمایی غربی، فیلم را درگیر ردهبندیهای جدی میکند، در زیر نظر به سادگی در معرض تماشای کودکانونوجوانان قرار میگیرد.
حالا تعدد و تراکم این دست فیلمها بیشتر شده و فیلمی بیپرواتر و وقیحتر از نمونههای قبلی از این تاریخچه برآمده است؛ اما همچنان هم در هیچ گوشهای از آن تغییری ایجاد نشده است. هنوز سازندگان تلاش میکند روی دست اسلاف خود بلند شوند؛ مخاطب بیهیچ فیلتری به استقبال هر چیزی که تحت عنوان کمدی اکران میشود، میرود و مدیریت فرهنگی هم منفعلتر از قبل، در کنجی نشسته و این ماجرا را نظاره میکند.
منبع: روزنامه صبح نو
در خلاصه فیلم آمده است: «خانمها! آقایان! مراقب باشید؛ همه جا «زیر نظر» است!» و این را هم در نظر بگیرید که شوخیهای غیراخلاقی «زیر نظر» از همین اسمش گرفته تا سوژه داستان و جزئیات طنزهای کلامی و موقعیت در فیلم گسترده شدهاند. به همین خاطر میتوان گفت که با نمونه نسبتاً بیسابقهای در سینمای کشور روبهرو هستیم. داستان فیلمنامه از سوراخی شروع میشود که معلوم نیست چطور در مبل خانه حامد با بازی رضا عطاران ایجاد شده است و سایر وقایع فیلم هم حولوحوش پیدا کردن راهی برای از بین بردن این سوراخ در مبل محبوب همسر حامد میگذرد. البته نهایتاً معلوم میشود که همسر حامد از وجود سوراخ اطلاع داشته و خودش مسبب آن بوده است. در واقع با یک فیلمنامه سرکاری روبهروییم که در آن نه موقعیت و کنش پیشبرندهای شکل میگیرد و نه از شخصیتپردازی به حداقلیترین معنایش در آن خبری هست.
نویسنده، کارگردان، تهیهکننده، دست در یک کاسه
طبیعتاً بهعنوان اولین اثر از حیث کارگردانی از مجید صالحی نمیتوان چندان انتظاری داشت. بسیاری از قاببندیها اگرچه وقاحت کنشهای بیادبانه را منتقل میکنند اما کوچکترین تیزهوشی و دقتی در آنها دیده نمیشود. مسألهای که حالا یا به علت ممیزی و یا به واسطه شناختی که از واکنش منفی مخاطب ایرانی دارند، مورد توجه کارگردانهای کارکشته سینمای کمدی ایران قرار دارد. چرا تهیهکنندگانی مثل جوان و شایسته، از خودشان نمیپرسند آیا چنین فیلمنامهای قابل دفاع است یا نه؟شوخیهای غیراخلاقی «زیر نظر» از همین اسمش گرفته تا سوژه داستان و جزئیات طنزهای کلامی و موقعیت در فیلم گسترده شدهاند
در سکانسی که حامد به علت انگشت زخمیاش قادر نیست پس از رفتن به دستشویی، دکمه شلوارش را ببندد و این اقدام مهم را به امید میسپارد، دوربین کارگردان هم در سادهلوحانهترین شکل ممکن در موضعی میایستد که انگشت زخمی و این کنش وقیح را در کنار هم قاب بگیرد. سالن نمیخندد اما هر منتقد یا حتی هر تماشاگری به سادگی میتواند تشخیص دهد که پوزخندهای برآمده از چنین سکانسی نه محصول هنر فیلمنامه هستند و نه هنرمندی کارگردان؛ همه چیز مرهون هنجارشکنی و به تصویرکشیدن چیزهای ناگفتنی است. چرا تماشاگر از خودش نمیپرسد آیا من حتی در مبتذلترین شوخیها هم شایسته اندکی به خرج دادن ذکاوت و هنر نبودهام؟
شخصیتها و به تبع آنها تماشاگر، ماجرای ماستمالی کردن ایجاد و گسترش اندازه یک سوراخ را دنبال میکنند اما نه شخصیتی در این مسیر شکل میگیرد و نه اتفاق ویژهای میافتد. امید مدام در حال ایدهپردازی برای این ماستمالیهاست اما همه ایدههایش انگار از زبان احمقترین انسان روی کره زمین ادا میشوند. حماقت البته از عناصر مهم فیلمهای کمدی است اما در موقعیتی قرار میگیرد که با سایر عناصر چفت میشود و توجیهپذیر و باورپذیر به نظر میرسد. با این حال فیلمنامه از پس باورپذیرکردن تضادها بر نمیآید و در نتیجه خندهای هم از تماشاگر نمیگیرد. چرا فیلمنامهنویس از خودش نمیپرسد حالا که قرار است اثری با هزینه از بین بردن اخلاق جامعه تولید کنیم، لااقل میتوانیم کمی باهوشتر و خلاقتر جلوه کنیم؟
رکاکت مردانه، تحقیر زن
یکی از مسائل تلخ و توجیهناپذیر فیلم، رویکرد تحقیرآمیز آن به زنان است. از سوژه فیلم گرفته تا شخصیتهای زن آن، همگی در جهت تقلیل زن به نوعی رکاکت مردانه حرکت میکنند اگرچه که نگاه فیلم به مردانش هم انسانیتر از این نیست. مهشید، زن حامد با شخصیتی سرکوبگر مکمل معنایی زن همسایه با شخصیتی اغواگر و بیپرواست و همگی هم باید در ارتباط با سوژه اصلی فیلم یعنی سوراخ مبل فهمیده شوند. در دیالوگی که حتی در تیزر فیلم هم قرار داده شده، حامد به امید میگوید: «ببین! سوراخ مبل من، سوراخ تو هم هست!» البته طنز موقعیت هم از این شوخیهای کلامی باز نمیماند و در پلان پایانی فیلم، سوراخ نهایتاً زیر شخصیتی که اسمش نظر است، پنهان میشود. طبعاً در این شکل از رکاکت مردانه، جایی برای زنان نیست و شخصیت و کرامت زن از هر گوشهای گزیده میشود.این مسأله را هم اضافه کنید که به احتمال زیاد اگر فیلم «زیر نظر» در غرب یا آمریکا ساخته و نمایش داده میشد، نه تنها واکنش زنان جامعه بلکه دغدغهمندان نسبت به موضوع نژادپرستی را هم برمیانگیخت. «نظر» سرایدار افغانستانی ساختمانی است که محل وقوع ماجراهای فیلم است. شخصیت او با شمایل سروش جمشیدی همراه میشود آن هم با گریمی که او را احمقتر از آن چیزی که هست نشان میدهد. او البته فقط احمق نیست بلکه شارلاتان، باجگیر و مثل سایر مردان ساختمان، زنباره نیز هست.
فیلمنامه از پس باورپذیرکردن تضادها بر نمیآید و در نتیجه خندهای هم از تماشاگر نمیگیرد. چرا فیلمنامهنویس از خودش نمیپرسد حالا که قرار است اثری با هزینه از بین بردن اخلاق جامعه تولید کنیم، لااقل میتوانیم کمی باهوشتر و خلاقتر جلوه کنیم؟
نگاه تحقیرآمیز فیلم به زنان که همواره نشانه ناموس هستند و پرداخت داستانی حول سوژه سوراخ، در کنار خلاصهای که اصرار دارد بر عنوان فیلم مانور دهد و بگوید «همه جامعه زیر «نظر» هستند» یادآوری کنایهآمیزی از نگاه نویسنده اثر به وضعیت جامعه است و اتفاقاً فیلمنامههای کاهانی بزرگ را به یاد میآورد. داستانهایی که انگار از یک فحش رکیک ایده گرفتهاند و حول آن پرداخت شدهاند. حضور رضا عطاران که در دهه اخیر جز به کمدیهای سیاه و تلخ، بله نگفته است و همکاریهای پرشماری هم با عبدالرضا کاهانی داشته، این گمان را تقویت میکند که با نوعی فحاشی و «به درک» گفتن به اوضاع جامعهای بربادرفته روبهروییم که نویسنده میخواهد تلخی آن را به زور خنده به کام مخاطب شیرین جلوه بدهد.
سازنده بیپروا، تماشاگر بیقید، مدیریت منفعل
شاید نتوان از نقش استقبال مخاطبان از این دست کمدیها در پرفروش شدنشان چشم پوشید. جامعهای که به مرور از حدود دو دهه پیش وقتی تولید کمدیهای سخیف اوج گرفت، هیچ سینمای جایگزین دیگری برای رفع نیاز خود پیدا نکرد و سازندگان این کمدیها هم روزبهروز در به قهقهه انداختن مخاطبشان بیشتر به عسرت افتادند و بیشتر به سمت شوخیهای عجیب و غریب جنسی حرکت کردند. مدیریت فرهنگی هم طبق معمول در منفعلانهترین شکل ممکن تنها زمانی که اعتراضی در گوشهای شکل گرفت، فیلم را پس از فروشهای بالا از پرده پایین کشید.در وضعیت وجود دستگاه ممیزی که نمیخواهد یا در خوشبینانهترین حالت نمیتواند فیلمها را مدیریت کند، حالا تنها ابزار کنترل یعنی «ردهبندی سنی» هم به یک عدد گوشه پوستر فیلمها تقلیل پیدا کرده است. عددی که نه ضمانت اجرایی حقوقی دارد و نه فرهنگسازی برای توجه دادن خانوادهها به آن صورت گرفته است. این درحالی است که شوخی با مسائل جنسی و مواد مخدر، یعنی دقیقاً همان دو موردی که در نظامهای سینمایی غربی، فیلم را درگیر ردهبندیهای جدی میکند، در زیر نظر به سادگی در معرض تماشای کودکانونوجوانان قرار میگیرد.
حالا تعدد و تراکم این دست فیلمها بیشتر شده و فیلمی بیپرواتر و وقیحتر از نمونههای قبلی از این تاریخچه برآمده است؛ اما همچنان هم در هیچ گوشهای از آن تغییری ایجاد نشده است. هنوز سازندگان تلاش میکند روی دست اسلاف خود بلند شوند؛ مخاطب بیهیچ فیلتری به استقبال هر چیزی که تحت عنوان کمدی اکران میشود، میرود و مدیریت فرهنگی هم منفعلتر از قبل، در کنجی نشسته و این ماجرا را نظاره میکند.
منبع: روزنامه صبح نو
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .