گوش کن!صدای خدا می آید...

اون وقتا که کوچکتر بودم،چیز زیادی از ماه رمضان نمی دانستم.فقط این سوال در ذهنم بود که چرا مجبور بودم روزها تنها غذا بخورم .
اما نمی دونم چرا من فراموش می کردم که در ماه مهمانی خدا،چه اتفاقی می افته.حالا خوشحالم که بزرگتر شدم و معنی ماه رمضان را بهتر می فهمم.می تونم روزه بگیرم .
اون وقتا که کوچیک بودم همیشه آرزو داشتم زودتر بزرگ بشم و مثل آدم بزرگها،روزه واقعی بگیرم.نه روزه کله گنجشکی...

وای که چقدر ماه رمضان با صفاست.
من عاشق غروب های قشنگ ماه رمضانم.عاشق شنیدن صدای اذان که انگار همه وجودم را پر از عشق به خدا می کنه.عاشق چیدن سفره افطاری و دعاهای زیبای دم غروب، هستم.
دلم تاپ تاپ می کنه، وقتی لحظه افطار همه کنار سفره می نشینیم و دعا می کنیم.بابا همیشه میگه :

من هم دعا کردم و احساس کردم که خدا چقدر به من نزدیک است.نزدیکتر از رگ گردن.
فراموش نکنیم که خدا همیشه نزدیک است اما در این ماه درهای مهربونی خدا،بیشتر برای ما باز شده،پس حواسمون باشه که قدرش را بدانیم و استفاده کنیم.
سعی کنیم با رفتن به این دریا،خودمون رو پاک و تمیز کنیم.مثل بنده ای که تازه متولد شده...
بخش کودک و نوجوان
سایت تبیان
