به مناسبت سالگرد اعدام صدام حسین ، رئیس جمهوری سابق عراق
پایان دیکتاتور
در فروردین 1382 درحالی که مردم عراق در میدان فردوس بغداد مجسمه صدام را پایین میآوردند، یک گروه فیلمبردار در اعظمیه این شهر دست اندرکار تهیه گزارشی از آرام بودن اوضاع و وفاداری مردم نسبت به صدام ، رئیس جمهوری دائمی عراق بودند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1398/10/09 ساعت 10:40
این در شرایطی اتفاق میافتاد که نیروهای امریکایی ظرف سه هفته، توان مقابله نیروهای تحت امر صدام را بهطور کامل درهم شکسته و مراکز حساس بغداد، پایتخت عراق را به اشغال خود درآورده بودند. این اتفاق بیش از آنکه یک طنز سیاسی باشد، بیانگر واقعیت تلخی است که از ویژگی مشترک دیکتاتورها نشأت میگیرد.
از مهمترین نشانههای بدنامانی همچون هیتلر، موسولینی، استالین، کیم ایل جونگ و صدام حسین که در آن اشتراک دارند؛ خودشیفتگی و تلاش برای حفظ قدرت تا آخرین لحظه است. صدام با وجود حضور سربازان امریکایی در نزدیکی کاخ خود حاضر نبود قدرت را ترک کند وهمچنان خود را رهبر بلامنازع عراق میدانست. او فکر میکرد اکثر مردم عراق حامی او هستند و تا آخرین لحظه حیات نیز براین باور استوار بود.
صدام برای خود اعتباری قائل بود که درعالم واقعیت وجود نداشت و جایگاهی فراتر از واقعیت برای خود تصور میکرد. در کتابی که در سالهای اخیر از سوی مرکز بررسیهای اطلاعات مرکزی امریکا حاوی بازجوییهای صدام پس از دستگیری منتشر شده، نشانههای همانندی شخصیت صدام با شخصیت سایر دیکتاتورهای سده اخیر به وضوح به چشم میآید.صدام همچون سایر دیکتاتورها از بیماری پارانویا و اختلال شخصیتی رنج میبرد و دارای باورهای شبه هذیانی و رازآلود، اختلالهای شناختی و ادراکی و رفتارهای غیرعادی بود. براین مبنا از گرفتن دوستِ نزدیک رویگردان و تصمیمگیری فردی را به شور گذاشتن امور و برخورداری از مشورت دیگران ترجیح میداد. این ویژگیها از او فردی جامعه ستیز، آزارگر و شبیه سایر خودکامگانِ تاریخ ساخته بود.
براین اساس از حماس و سازمان آزادی بخش فلسطین حمایت میکرد و تسلیم جزایر سه گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی از سوی ایران به امارات را جزو شرایط بهبود روابط با کشورهای عربی منطقه برمی شمرد. پاسخ به چرایی طرفداری سادهلوحانه افراد و گروههایی از فلسطینیان و اعراب منطقه از دیکتاتور جنایتکاری همچون صدام نیز در این نکته نهفته است.
صدام کار سیادت بر اعراب را به جایی رساند که با تغییر و تحکم از آنان میخواست تا هزینههای جنگ با ایران را تأمین کنند و با نیروهای خود او را در این جنگ یاری رسانند. او جنگ با ایران را نه برای کشورگشایی و ارضای حس جاه طلبی خود، بلکه جنگی نیابتی که برای حراست از موجودیت کشورهای عربی درگرفته است، مینامید واز خود با عنوان «سپر ملت عرب» و«شمشیر جهان عرب» یاد میکرد و بر این اساس به صراحت انتظاراتی را مطرح و از شیوخ عرب مطالبه مینمود.
صدام برای برآورده شدن انتظاراتش همواره تلاش میکرد تا به وحشت و هراس کشورهای عرب خلیج فارس از صدور انقلاب اسلامی ایران دامن زند و ناآرامیهای عمده کشورهای منطقه را به ایران نسبت میداد. درنتیجه این تبلیغات دروغ، سران کشورهای عربی بیش ازگذشته نگران تغییرات سریع منطقه و بیثباتی حاکمیت خود شدند ودر نتیجه به قدرت نظامی عراق پناه بردند تا در سایه آن، از نفوذ انقلاب اسلامی جلوگیری شود.
صدام همزمان با این اقدامات مسابقه تسلیحاتی شدیدی را آغاز کرد، بهطوری که در پایان دهه 50 هفت میلیارد دلار اسلحه از جمله هواپیمای میراژ، اف - 1، هلیکوپتر و موشک از فرانسه خرید و در سال 1359 از پانزده کشور دیگر حدود شش میلیارد دلار اسلحه خریداری کرده و بودجه نظامی خود را 63 درصد افزایش داد. نیروی زمینی ارتش را از 9 لشکر به 12 لشکر افزایش داده و افراد مطیع و فرمانبردار را جایگزین فرماندهان غیربعثی کرد. دورههای آموزشی در کالج ستاد ارتش برای تعلیم افسران تشکیل داد تا به آنها «بیاموزند که در صورت وقوع جنگ چه کارهایی باید انجام دهند.»
در کنار این اقدامات، برنامهریزی برای تقویت «جِیش الشعبی» (ارتش مردمی) را که یک صد هزار عضو داشت، فعال کرده و در آستانه جنگ با ایران تعداد نفرات آن را به 250 هزار نفر رساند. آنگاه با ابراز نارضایتی از قرارداد 1975 الجزایر، گستاخانه با طرح مطالباتی برای عرب زبانان خوزستان به دخالت در امور داخلی ایران پرداخته و در 13 فروردین 1359 ضمن سخنرانی در دانشگاه مستنصریه، با اشاره به جنگ قادسیه که در آن امپراطوری ساسانیان از اعراب شکست خورد تأکید نمود؛ ملت ما آماده است تا برای دفاع از افتخارات و حاکمیت خود، همچنین حفظ و حراست از امنیت مردم عرب بجنگد.
بهدنبال آن سعدون حمادی وزیر خارجه عراق در نامهای به کورت والدهایم دبیر کل سازمان ملل خواستار استرداد سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طرف ایران شد. در همین ایام، صدام ، برای برانگیختن احساسات اعراب از اختلاف بین ایران و عراق بهعنوان اختلاف بین «اعراب و ایرانیان» یاد کرد و از رهبر انقلاب اسلامی ایران بدگویی کرد. به موازات این سخنان بین نیروهای نظامی ایران و عراق در «نفت شهر» جنگ محدودی درگرفت. این همه دلالت بر اقدامات فرصت طلبانه صدام برای پیشبرد اهداف جاه طلبانهاش داشته و دارد که با تهاجم سراسری و تحمیل جنگ 8 ساله کامل شد.
صدام به موازات اعمال خصومت با جمهوری اسلامی و کشاندن مسئولان کشورمان بهدنبال خودش، در همین ایام اقدام به اخراج دستهجمعی شیعیان ایرانی تبار مقیم آن کشور کرده و آیتالله سیدمحمدباقر صدر - رهبر شیعیان عراق - و خواهرش بنتالهدی را در فروردین 1359 دستگیر و اعدام کرد و برای ترک مخاصمات سه شرط اعلام کرد:
1- نیروهای ایران بدون قید و شرط از جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی خارج شوند.
2- وضع حقوقی شطالعرب به قبل از قرارداد الجزیره در 1975 برگردد.
3– عربی بودن خوزستان به رسمیت شناخته شود.
صلاح عمر العلی یکی از نزدیکترین چهرهها به صدام در پاسخ به سؤالی درباره اینکه چرا وی جنگ علیه ایران را انتخاب کرد، میگوید:«معتقدم دو عامل در این تصمیم صدام نقش ایفا کرد. یک عامل مربوط میشود به شخص صدام که همیشه دنبال رهبری فراتر از عراق بود و به گمان قریب به یقین او تصور میکرد پیروزی بر کشور بزرگی مانند ایران و وادار کردن آن به باز پس دادن حقوق عراق، او را به رهبری در قواره جمال عبدالناصر تبدیل خواهد کرد که حرف اول را در منطقه بزند. عامل دیگر اینکه صدام به این نتیجه رسیده یا احساس کرده بود که این اقدام وی با موافقت غربیها همراه خواهد بود؛ چون دولتهای غربی بهدلیل هراسهایی که ازایران بعد از انقلاب دارند گزینه جنگ را مورد حمایت قرار میدهند. صدام مرد سادهلوحی نبود و دریافته بود که اگر غرب با اقدام او موافق نباشد، (اقدامات) او را مورد تشویق (ضمنی) قرار نمیدهد.
وی در ارتباط با غرور صدام میافزاید: «غرور صدام به حدی بود که او را کاملاً کور کرده بود. به من میگفت؛ اعتماد به نفس ما بسیار عالی است. پیروزی با ماست، نتیجه جنگ به نفع ما خواهد بود، ایرانیها نابود خواهند شد.»
نزار عبدالکریم الخزرجی، فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق در زمان هشت سال جنگ با ایران در همین ارتباط میگوید:«صدام معتقد بود که از زمان صلاحالدین ایوبی تا آن زمان، بزرگترین رهبری است که ظاهرشده و عقده این را داشت که قهرمان امت عرب و جاودانه شود. او رهبران عادی را قبول نداشت و آنها را کسانی میدانست که در حیات کشورها و ملتهایشان بهصورت گذری میآیند و میروند و با حالت تمسخر میگفت؛ آن رئیسجمهوری امریکا که با 51 درصد آرا انتخاب میشود، چه تصمیم سرنوشتسازی میتواند اتخاذ کند؛ او یک رئیس جمهوری ضعیف است. تصمیمات حیاتی و سرنوشتساز را مردانی قوی میتوانند اتخاذ کنند که در رأس حکومتهای قوی باشند و قدرت اجرای آن تصمیمات را داشته باشند.»
سرهنگ صبارالعلامی نیز در کتاب «اشغال و مدال» وضعیت عراق پس از جنگ را چنین توصیف میکند: «در روزهای پایان جنگ، فساد و جشنها، جو جامعه را فرا گرفته بود. با وجود توقف جنگ، آثار نظامیگری در مؤسسات دولتی به حال خود باقی مانده و شعارهای تمجید از صدام و لعن و نفرین بر دشمنان همچنان روی دیوارها باقی بود. عکسهای ویژه صدام خیابانها را پر کرده بود.»
وی همچنین به نقل از نیروهای مردمی عراق میافزاید: در جریان اعدام صدام او تا قبل از ورود به اتاق مخصوص اعدام که صحنههای آن ضبط تلویزیونی میشد و صدام هم آن را میدانست از ترس مرگ برخود میلرزید و اختیار خود را نداشت. اما همین که وارد اتاق شد جلوی دوربین شروع به ایفای نقش قهرمانان را کرد. بازجوی امریکایی وی نیز در کتاب خود مینویسد: «فکر نمیکردم صدام زنده دستگیر شود وهمه ما پیشبینی میکردیم که صدام در آخرین لحظات یا خودکشی میکند یا در هنگام تلاش برای فرار کشته میشود. بههمین دلیل برنامهای برای بازجویی از وی پیشبینی نشده بود.»
وی در ادامه اظهاراتش میگوید: «در هنگام بازجویی برخلاف تصورم صدام را مردی آرام یافتم که سعی میکرد با من صمیمی شود. او خود را فردی ادیب میدانست و «پیرمرد و دریا» را کتاب مورد علاقه خود معرفی میکرد و میگفت: در هفتههای منتهی به حمله امریکا به عراق، وقتش را نه صرف آمادهسازی برای جنگ، بلکه به مرور دستنوشته آخرین کتاب حماسیتاریخیاش میگذراند و آن را برای یکی از وزرایش فرستاده بود تا آن را نقد کند.»
صدام در آغاز فعالیت حزبی خود بهدلیل مشارکت در ترور نافرجام عبدالکریم قاسم متواری شده و مجبور میشود عرض دجله را برای نجات جانش شنا کند، بار دیگر در جنگ با امریکاییها به همان نقطه پناه برده و در گودالی پنهان میشود که پس از چند ماه توسط یکی از نزدیکانش محل اختفایش لو رفته و دستگیر میشود.
به نقل از منابع عراقی صدام تا آخرین ساعات به نجات از مجازات امیدوار بود و همه آن مراحل را نقشه و سناریویی برای ترساندن خود تصور میکرد. اما دیکتاتور خونریز عراق که جنگی ویرانگر را به کشورمان تحمیل کرده بود در عین ناباوری در سپیده دم نهم دی سال 1385 به دار مکافات آویخته و جهان بشری از لوث وجود دیکتاتوری ستمگر پاک شد.
منبع: روزنامه ایران
از مهمترین نشانههای بدنامانی همچون هیتلر، موسولینی، استالین، کیم ایل جونگ و صدام حسین که در آن اشتراک دارند؛ خودشیفتگی و تلاش برای حفظ قدرت تا آخرین لحظه است. صدام با وجود حضور سربازان امریکایی در نزدیکی کاخ خود حاضر نبود قدرت را ترک کند وهمچنان خود را رهبر بلامنازع عراق میدانست. او فکر میکرد اکثر مردم عراق حامی او هستند و تا آخرین لحظه حیات نیز براین باور استوار بود.
صدام برای خود اعتباری قائل بود که درعالم واقعیت وجود نداشت و جایگاهی فراتر از واقعیت برای خود تصور میکرد. در کتابی که در سالهای اخیر از سوی مرکز بررسیهای اطلاعات مرکزی امریکا حاوی بازجوییهای صدام پس از دستگیری منتشر شده، نشانههای همانندی شخصیت صدام با شخصیت سایر دیکتاتورهای سده اخیر به وضوح به چشم میآید.صدام همچون سایر دیکتاتورها از بیماری پارانویا و اختلال شخصیتی رنج میبرد و دارای باورهای شبه هذیانی و رازآلود، اختلالهای شناختی و ادراکی و رفتارهای غیرعادی بود. براین مبنا از گرفتن دوستِ نزدیک رویگردان و تصمیمگیری فردی را به شور گذاشتن امور و برخورداری از مشورت دیگران ترجیح میداد. این ویژگیها از او فردی جامعه ستیز، آزارگر و شبیه سایر خودکامگانِ تاریخ ساخته بود.
توهمات یک دیکتاتور
درمورد هیتلر گفتهاند او به یک هدف نهایی میاندیشید و آن ایجاد رایش سوم بود. صدام نیز در رؤیاهای خود ردای رهبری جهان عرب را به تن کرده و داعیه قهرمانی اعراب را داشت.براین اساس از حماس و سازمان آزادی بخش فلسطین حمایت میکرد و تسلیم جزایر سه گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی از سوی ایران به امارات را جزو شرایط بهبود روابط با کشورهای عربی منطقه برمی شمرد. پاسخ به چرایی طرفداری سادهلوحانه افراد و گروههایی از فلسطینیان و اعراب منطقه از دیکتاتور جنایتکاری همچون صدام نیز در این نکته نهفته است.
او رهبران عادی را قبول نداشت و آنها را کسانی میدانست که در حیات کشورها و ملتهایشان بهصورت گذری میآیند و میروند
صدام کار سیادت بر اعراب را به جایی رساند که با تغییر و تحکم از آنان میخواست تا هزینههای جنگ با ایران را تأمین کنند و با نیروهای خود او را در این جنگ یاری رسانند. او جنگ با ایران را نه برای کشورگشایی و ارضای حس جاه طلبی خود، بلکه جنگی نیابتی که برای حراست از موجودیت کشورهای عربی درگرفته است، مینامید واز خود با عنوان «سپر ملت عرب» و«شمشیر جهان عرب» یاد میکرد و بر این اساس به صراحت انتظاراتی را مطرح و از شیوخ عرب مطالبه مینمود.
صدام برای برآورده شدن انتظاراتش همواره تلاش میکرد تا به وحشت و هراس کشورهای عرب خلیج فارس از صدور انقلاب اسلامی ایران دامن زند و ناآرامیهای عمده کشورهای منطقه را به ایران نسبت میداد. درنتیجه این تبلیغات دروغ، سران کشورهای عربی بیش ازگذشته نگران تغییرات سریع منطقه و بیثباتی حاکمیت خود شدند ودر نتیجه به قدرت نظامی عراق پناه بردند تا در سایه آن، از نفوذ انقلاب اسلامی جلوگیری شود.
صدام همزمان با این اقدامات مسابقه تسلیحاتی شدیدی را آغاز کرد، بهطوری که در پایان دهه 50 هفت میلیارد دلار اسلحه از جمله هواپیمای میراژ، اف - 1، هلیکوپتر و موشک از فرانسه خرید و در سال 1359 از پانزده کشور دیگر حدود شش میلیارد دلار اسلحه خریداری کرده و بودجه نظامی خود را 63 درصد افزایش داد. نیروی زمینی ارتش را از 9 لشکر به 12 لشکر افزایش داده و افراد مطیع و فرمانبردار را جایگزین فرماندهان غیربعثی کرد. دورههای آموزشی در کالج ستاد ارتش برای تعلیم افسران تشکیل داد تا به آنها «بیاموزند که در صورت وقوع جنگ چه کارهایی باید انجام دهند.»
در کنار این اقدامات، برنامهریزی برای تقویت «جِیش الشعبی» (ارتش مردمی) را که یک صد هزار عضو داشت، فعال کرده و در آستانه جنگ با ایران تعداد نفرات آن را به 250 هزار نفر رساند. آنگاه با ابراز نارضایتی از قرارداد 1975 الجزایر، گستاخانه با طرح مطالباتی برای عرب زبانان خوزستان به دخالت در امور داخلی ایران پرداخته و در 13 فروردین 1359 ضمن سخنرانی در دانشگاه مستنصریه، با اشاره به جنگ قادسیه که در آن امپراطوری ساسانیان از اعراب شکست خورد تأکید نمود؛ ملت ما آماده است تا برای دفاع از افتخارات و حاکمیت خود، همچنین حفظ و حراست از امنیت مردم عرب بجنگد.
بهدنبال آن سعدون حمادی وزیر خارجه عراق در نامهای به کورت والدهایم دبیر کل سازمان ملل خواستار استرداد سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طرف ایران شد. در همین ایام، صدام ، برای برانگیختن احساسات اعراب از اختلاف بین ایران و عراق بهعنوان اختلاف بین «اعراب و ایرانیان» یاد کرد و از رهبر انقلاب اسلامی ایران بدگویی کرد. به موازات این سخنان بین نیروهای نظامی ایران و عراق در «نفت شهر» جنگ محدودی درگرفت. این همه دلالت بر اقدامات فرصت طلبانه صدام برای پیشبرد اهداف جاه طلبانهاش داشته و دارد که با تهاجم سراسری و تحمیل جنگ 8 ساله کامل شد.
صدام به موازات اعمال خصومت با جمهوری اسلامی و کشاندن مسئولان کشورمان بهدنبال خودش، در همین ایام اقدام به اخراج دستهجمعی شیعیان ایرانی تبار مقیم آن کشور کرده و آیتالله سیدمحمدباقر صدر - رهبر شیعیان عراق - و خواهرش بنتالهدی را در فروردین 1359 دستگیر و اعدام کرد و برای ترک مخاصمات سه شرط اعلام کرد:
1- نیروهای ایران بدون قید و شرط از جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی خارج شوند.
2- وضع حقوقی شطالعرب به قبل از قرارداد الجزیره در 1975 برگردد.
3– عربی بودن خوزستان به رسمیت شناخته شود.
با حالت تمسخر میگفت؛ آن رئیسجمهوری امریکا که با 51 درصد آرا انتخاب میشود، چه تصمیم سرنوشتسازی میتواند اتخاذ کند؛ او یک رئیس جمهوری ضعیف است. تصمیمات حیاتی و سرنوشتساز را مردانی قوی میتوانند اتخاذ کنند که در رأس حکومتهای قوی باشند و قدرت اجرای آن تصمیمات را داشته باشند
صلاح عمر العلی یکی از نزدیکترین چهرهها به صدام در پاسخ به سؤالی درباره اینکه چرا وی جنگ علیه ایران را انتخاب کرد، میگوید:«معتقدم دو عامل در این تصمیم صدام نقش ایفا کرد. یک عامل مربوط میشود به شخص صدام که همیشه دنبال رهبری فراتر از عراق بود و به گمان قریب به یقین او تصور میکرد پیروزی بر کشور بزرگی مانند ایران و وادار کردن آن به باز پس دادن حقوق عراق، او را به رهبری در قواره جمال عبدالناصر تبدیل خواهد کرد که حرف اول را در منطقه بزند. عامل دیگر اینکه صدام به این نتیجه رسیده یا احساس کرده بود که این اقدام وی با موافقت غربیها همراه خواهد بود؛ چون دولتهای غربی بهدلیل هراسهایی که ازایران بعد از انقلاب دارند گزینه جنگ را مورد حمایت قرار میدهند. صدام مرد سادهلوحی نبود و دریافته بود که اگر غرب با اقدام او موافق نباشد، (اقدامات) او را مورد تشویق (ضمنی) قرار نمیدهد.
تکیه زده بر عصای غرور
صلاح عمرالعلی همچنین میافزاید: «صدام به رغم آنکه حضور خود در فعالیت سیاسی را با ماجراجویی آغاز کرد اما قبل از تکیه بر قدرت، مرد آرامی بود و مؤدبانه رفتار میکرد. بهدقت بهحرف دیگران گوش میداد و برخوردهای پسندیدهای داشت. اما الان که فکر میکنم میبینم قدرت و حکومت چقدر انسان را عوض میکند. صدام دیگر آن جوان آرام که همیشه ساکت بود، نبود. او زندگیاش را وقف حزب کرده و تنها تصمیمگیرنده عراق بود. غرور ترسناکی وجودش را فرا گرفته و معتقد به شیوه خشونت و توسل به زور در برخورد با مسائل داخلی و خارجی بود.»وی در ارتباط با غرور صدام میافزاید: «غرور صدام به حدی بود که او را کاملاً کور کرده بود. به من میگفت؛ اعتماد به نفس ما بسیار عالی است. پیروزی با ماست، نتیجه جنگ به نفع ما خواهد بود، ایرانیها نابود خواهند شد.»
نزار عبدالکریم الخزرجی، فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق در زمان هشت سال جنگ با ایران در همین ارتباط میگوید:«صدام معتقد بود که از زمان صلاحالدین ایوبی تا آن زمان، بزرگترین رهبری است که ظاهرشده و عقده این را داشت که قهرمان امت عرب و جاودانه شود. او رهبران عادی را قبول نداشت و آنها را کسانی میدانست که در حیات کشورها و ملتهایشان بهصورت گذری میآیند و میروند و با حالت تمسخر میگفت؛ آن رئیسجمهوری امریکا که با 51 درصد آرا انتخاب میشود، چه تصمیم سرنوشتسازی میتواند اتخاذ کند؛ او یک رئیس جمهوری ضعیف است. تصمیمات حیاتی و سرنوشتساز را مردانی قوی میتوانند اتخاذ کنند که در رأس حکومتهای قوی باشند و قدرت اجرای آن تصمیمات را داشته باشند.»
سرهنگ صبارالعلامی نیز در کتاب «اشغال و مدال» وضعیت عراق پس از جنگ را چنین توصیف میکند: «در روزهای پایان جنگ، فساد و جشنها، جو جامعه را فرا گرفته بود. با وجود توقف جنگ، آثار نظامیگری در مؤسسات دولتی به حال خود باقی مانده و شعارهای تمجید از صدام و لعن و نفرین بر دشمنان همچنان روی دیوارها باقی بود. عکسهای ویژه صدام خیابانها را پر کرده بود.»
شخصیت دوگانه صدام
صدام با تبلیغات چهرهای مقتدر و آرمانی از خود ترسیم کرده بود حال آنکه صدام در پس دوربینهای خبری و تبلیغاتی فردی ترسو، شهوتران و مردد بود. مصیب نعیمی سردبیر الوفاق العربی به نقل از سفیر وقت شوروی در بغداد میگوید «صدام برخلاف انتظار همگان فردی ترسو و جبون بود، بههمین دلیل برای حفظ جانش همیشه با خود سلاح حمل میکرد. در سفری که صدام به مسکو رفته بود سفیر شوروی در عراق به اتفاق معاون رئیس جمهوری به محل استقرار صدام میروند تا با وی مذاکره کنند. اما وی در اتاق خود مشغول استراحت بوده و هیچ یک از همراهان صدام حاضر نمیشوند تا وی را صدا کنند. سفیر تصمیم میگیرد خود این کار را انجام دهد. اما وقتی در اتاق را باز میکند صدام با سلاح کمری آماده شلیک از او استقبال میکند.صدام با تبلیغات چهرهای مقتدر و آرمانی از خود ترسیم کرده بود حال آنکه صدام در پس دوربینهای خبری و تبلیغاتی فردی ترسو، شهوتران و مردد بود
وی همچنین به نقل از نیروهای مردمی عراق میافزاید: در جریان اعدام صدام او تا قبل از ورود به اتاق مخصوص اعدام که صحنههای آن ضبط تلویزیونی میشد و صدام هم آن را میدانست از ترس مرگ برخود میلرزید و اختیار خود را نداشت. اما همین که وارد اتاق شد جلوی دوربین شروع به ایفای نقش قهرمانان را کرد. بازجوی امریکایی وی نیز در کتاب خود مینویسد: «فکر نمیکردم صدام زنده دستگیر شود وهمه ما پیشبینی میکردیم که صدام در آخرین لحظات یا خودکشی میکند یا در هنگام تلاش برای فرار کشته میشود. بههمین دلیل برنامهای برای بازجویی از وی پیشبینی نشده بود.»
وی در ادامه اظهاراتش میگوید: «در هنگام بازجویی برخلاف تصورم صدام را مردی آرام یافتم که سعی میکرد با من صمیمی شود. او خود را فردی ادیب میدانست و «پیرمرد و دریا» را کتاب مورد علاقه خود معرفی میکرد و میگفت: در هفتههای منتهی به حمله امریکا به عراق، وقتش را نه صرف آمادهسازی برای جنگ، بلکه به مرور دستنوشته آخرین کتاب حماسیتاریخیاش میگذراند و آن را برای یکی از وزرایش فرستاده بود تا آن را نقد کند.»
صدام در آغاز فعالیت حزبی خود بهدلیل مشارکت در ترور نافرجام عبدالکریم قاسم متواری شده و مجبور میشود عرض دجله را برای نجات جانش شنا کند، بار دیگر در جنگ با امریکاییها به همان نقطه پناه برده و در گودالی پنهان میشود که پس از چند ماه توسط یکی از نزدیکانش محل اختفایش لو رفته و دستگیر میشود.
به نقل از منابع عراقی صدام تا آخرین ساعات به نجات از مجازات امیدوار بود و همه آن مراحل را نقشه و سناریویی برای ترساندن خود تصور میکرد. اما دیکتاتور خونریز عراق که جنگی ویرانگر را به کشورمان تحمیل کرده بود در عین ناباوری در سپیده دم نهم دی سال 1385 به دار مکافات آویخته و جهان بشری از لوث وجود دیکتاتوری ستمگر پاک شد.
منبع: روزنامه ایران
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .