تبیان، دستیار زندگی

حالا وسط این معرکه: ابوالفضل زرویی

وقتی طنز می‌نویسی، خواه ناخواه با عوام سر و کار داری. «عوام» که می‌گویم منظورم مردم ساده کم سواد نیست. هر کسی از هر یک از آدمیان پایین دستی و بالادستی ممکن است نسبت به طنزعوام باشد و نگاه عوامانه داشته باشد. حتی بسیار دیده‌ام دانشگاهیان و مدیران و سردبیران رسانه و مطبوعات را که نگاه‌شان به طنز، عوامانه است. طنز که می‌گوییم، وارد آشفته بازاری می‌شویم که نمی‌دانیم در آن چه متاعی عرضه می‌شود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
اسماعیل امینی
                                                           اسماعیل امینی - شاعر و منتقد ادبی
از« یک جوک جدید با حال بگو، بخندیم شروع می‌شود تا طنز، فریاد فروخفته ستمدیدگان است بر سر ستمگران.» ابوالفضل زرویی نصرآباد، در چنین آشفته بازاری، طنز می‌نوشت، طنز می‌آموخت و درباره طنز به روش علمی و تحقیقی و دانشگاهی مطالعه می‌کرد و مقاله و کتاب می‌نوشت.

عوام، اگر فرودست باشد، اول از همه از طنزنویس توقع دارد که او را بخنداند حتی به بهای ترک ادب و متانت و شرم و حیا. عوام فرودست اگر دلخور باشد، دوست دارد طنزنویس گزنده بنویسد و به فرادستان بتازد و مسخره‌شان کند و فحش و فضیحت بارشان کند تا موجب خنکی دل مخاطب بشود. کاری هم به شیوایی زبان و ظرافت بیان و ترفندهای طنزآفرینی ندارد.

اما عوام فرادست، که سادگی و صداقت فرودستان را ندارد. منطق و گوش شنوا هم ندارد. اما تا دلت بخواهد اعتماد به نفس و غرور دارد و از آن بدتر پول دارد و قدرت دارد.

عوام فرادست سیاسی و اداری، توقع دارد که طنزنویس همان حرف‌های تکراری و به دردنخور اداری و رسمی و همان شعارها و خالی‌بندی‌های این جناحی و آن جناحی را با چاشنی‌ها و طعم دهنده‌های طنز، خوشمزه کند و به خورد ملت پرشمارهمیشه در صحنه بدهد.

عوام فرادست صاحب منصب، نمی‌تواند به طنزنویس اعتماد کند همان طور که نمی‌تواند به هیچ هنرمند صاحب قلم و فکر اعتماد کند، پس می‌کوشد به هر طریق، طنزنویس را به کارمند گوش به فرمان و دلخوش به مواهب و مزایای اداری بدل کند.

عوام، اگر فرودست باشد، اول از همه از طنزنویس توقع دارد که او را بخنداند حتی به بهای ترک ادب و متانت و شرم و حیا. 



ابوالفضل زرویی مانند دیگر طنزنویسان جدی و صاحب اندیشه، ناگزیر بود با طبقات مختلف عوام، رویارو شود. هم مدام بنویسد و بسراید و منتشر کند و هم درباره طنزنویسی و جدیت آن حرف بزند و مصاحبه کند و مقاله بنویسد. آن هم در سالیانی که جناح بازی سیاسی در اوج بود و چه سرهایی که گرم بود و چه کله‌هایی که داغ بود. چشم‌های عوام، خیره تیترهای آتشین مطبوعات بود و صورت خواص در مجادلات آتشگون بود و رگ‌های گردن به حجت قوی! در فضای تأسیس و تعطیل نشریات، سازش‌ناپذیری، افشاگری، کشف توطئه، محاکمه، اعترافات تلویزیونی، حیا کن رها کن و هیاهو و غوغا و انواع بازیچه‌ها و سرگرمی‌های خطرناک و بی‌خطر دیگر.


حالا وسط این معرکه ابوالفضل زرویی در تعریف طنز می‌نویسد:

«طنز، بیان واقعیت‌های تلخ به زبانی شیرین، کنایی، نشاط‌ آور و منصفانه است» معلوم است که این حرف باب دل عوام نیست. نه عوام فرودست که حالا به هیجان آمده و در ستون طنز مطبوعات، با جملات عصبانی و آتشین، حالی به حالی می‌شود و داغ می‌کند و نه البته عوام فرادست که حالا روشی پرمخاطب و جذاب برای فحش دادن به رقیبان یافته است. در این بازار پرغوغا، چه کسی را پروای شیرین سخنی و لطافت بیان کنایی است؟ از آن بدتر در معرکه مجادلات و هیاهوی سیاست، کیست که نگران منصفانه بودن طنز باشد؟ تا چه رسد به بلاغت و شیوایی نثر طنز و زیبایی و استواری شعر طنز؟ سیاست، روزمره است.

نوشته‌ها و سروده‌های او به خاطر دل بستگی‌اش به مطالعه و عشق به زبان و ادب فارسی، با شلختگی‌ها، سطحی نگری‌ها و سهل‌انگاری‌های مرسوم در مطبوعات سیاست زده، سازگاری نداشت، این بود که ستون‌های طنز او چندان دوامی نمی‌آورد. 



دست کم در این مرز پرگهر روزمره است. پس مجالی برای تأمل، مطالعه و بهره بردن از فصاحت و بلاغت متون ندارد. حتی درست و نادرست، دروغ و راست، موثق و ناموثق برایش مهم نیست. سیاست عجله دارد و دل خوش است به شور و هیجان و غوغای عوام. پس طنزنویس هیجانی و جنجالی به کارش می‌آید تا در کنار سایر نمایش‌های کارناوالی‌اش، مخاطبان پرشمار را بخنداند و بشوراند و به میدان بکشاند و پای تریبون سیاست بنشاند.

اما ابوالفضل زرویی چون از اخلاق، معرفت، وفاداری و جوانمردی حرف می‌زد متاعش به اندازه کالای پر زرق و برق ابتذال، چشمان عوام را خیره نکرد. نوشته‌ها و سروده‌های او به خاطر دل بستگی‌اش به مطالعه و عشق به زبان و ادب فارسی، با شلختگی‌ها، سطحی نگری‌ها و سهل‌انگاری‌های مرسوم در مطبوعات سیاست زده، سازگاری نداشت، این بود که ستون‌های طنز او چندان دوامی نمی‌آورد.

کتاب «خاطرات حسنعلی‌خان مستوفی» نوعی طعنه و اعتراض رندانه است به همین شلختگی‌ها و سطحی‌نگری‌ها، همین مخدوش شدن مرز میان حقیقت و دروغ، دانایی و جهل، فرزانگی و فریبکاری که تنها یکی از تبعات سیطره سیاست بر فرهنگ و اخلاق جامعه است. خو کردن به ذهنیت عوامانه، موجب هراس از ناشناخته‌ها، تازه‌ها و متفاوت‌هاست. ذهنیت عوامانه آمادگی پذیرش تازه‌ها و متفاوت‌ها را ندارد، این است که از طنزنویس هم توقع دارد که همان نگاه عوامانه همیشگی را در آثارش تکرار کند. مثل فیلم‌های هندی و سریال‌های تلویزیونی خودمان که از اول تا آخرش معلوم است. طرح قصه و دیالوگ‌هایش معلوم است؛ مرد و نامرد دارد. عاشق و معشوق دارد. دزد و پلیس دارد. فیلم هندی البته رقص و آواز و سوز و گداز هم دارد چنان که فیلمفارسی قدیم خودمان هم این چاشنی را داشت.

در این سالیان کم نبودند طنزنویسانی که مشتری پسند و باب دل عوام فرادست و عوام فرودست نوشتند و سوار بر امواج خبرهای هیجانی و ذهنیت عوامانه، تولید انبوه کردند و چون شعله خار ناگهان برآمدند و ناگهان فروافتادند. نه به سلامت و شیوایی زبان اعتنایی داشتند و نه با فنون و ظرافت‌های طنزنویسی آشنا بودند. سطحی و شلخته و سست و ناتندرست نوشتند و سرودند و طنز را متاع بازار ابتذال کردند.

ابوالفضل زرویی نصرآباد با آثارش و با بنیانگذاری دفتر طنز، جلسات شعرخوانی در حلقه رندان و جشنواره‌های طنز مکتوب، تلاش کرد که جدیت طنز را به دوستداران فرهنگ و اندیشه و علاقه‌مندان زبان فارسی معرفی کند. با آنکه جز تلخی از ایام ندید سخنانش و نوشته‌هایش شیرین بود و نجیب و منصفانه.

انزوای ابوالفضل زرویی در احمد آباد مستوفی، گریزگاه او بود از ابتذال و آلودگی و تاوان مردانگی و فرزانگی‌اش، تنهایی بود و رنج و بیماری و خاموشی.

منبع: روزنامه ایران
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .