تبیان، دستیار زندگی

تکرارِ یک تکرار

پخش هم‌زمان دو سریال با نویسندگی نعمت‌الله در ماه مبارک رمضان و مقایسه آن‌ها با یکدیگر و مقایسه مجموعه آن‌ها با سایر سریال‌ها، بیش‌ازپیش باعث شده در فضای مجازی و رسانه‌ای حساسیت در مورد نحوه نگارش او و فضای کلی کارهایی که نویسندگی آن‌ها بر عهده اوست بیشتر شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سریال برادر جان

شاید برایتان سؤال شده باشد که چرا برای این مطلب چنین عنوانی انتخاب شده است. ولی اجازه بدهید هم ما و هم شما از نگارنده اصلی این جمله پرسشی مشابه داشته باشیم. از سعید نعمت‌الله، نویسنده نام آشنایی که مدت‌هاست به دیالوگ‌های ثقیل و نأمانوسی که می‌نویسند عادت کرده‌ایم. از او سؤال کنیم که قرابت شخصیت‌ها و کلمات بیانیه مانندی که بر زبانشان جاری می‌شود با واقعیت جامعه در چیست؟ اصلاً معنای چنین دیالوگ‌هایی چیست؟ شاید لازم باشد سؤال کنیم که از نظر ایشان صرف داشتن امضای شخصی برای یک نویسنده تا چه میزان هیجان‌آور است و بعد از چه مدتی ملال‌آور می‌شود؟ اینکه با شنیدن یک دیالوگ متوجه شویم که نویسنده این سریال هم آقای نعمت‌الله است! در این مطلب تلاشی کرده‌ایم ضمن بررسی سریال اخیر او، پاسخی برای این دست از پرسش‌ها پیدا کنیم.

به هر میزان که در آثار سعید نعمت الله به طرز هیجان انگیزی در هر فیلم با مضمون و نحوه روایت جدیدی مواجه شویم اما برادر کوچک‌تر علاقه‌ای به کشف دنیاهای جدید نداشته و توقع مخاطب خود را نیز به آن میزان پایین آورده است.


کیمیایی درون

پخش هم‌زمان دو سریال با نویسندگی نعمت‌الله در ماه مبارک رمضان و مقایسه آن‌ها با یکدیگر و مقایسه مجموعه آن‌ها با سایر سریال‌ها، بیش‌ازپیش باعث شده در فضای مجازی و رسانه‌ای حساسیت در مورد نحوه نگارش او و فضای کلی کارهایی که نویسندگی آن‌ها بر عهده اوست بیشتر شود و دراین‌باره بحث و تبادل‌نظر صورت پذیرد. سریال «زیر پای مادر» در شبکه تماشا و سریال «برادر جان» در شبکه سوم سیما، حتی در صورت آشنایی محدود با فضای سینمایی کشور به‌سادگی می‌توان متوجه شباهت فضای دیالوگ‌نویسی و پرداخت شخصیت‌های این دو سریال طبق فرمول همیشگی کارهای مسعود کیمیایی شد فرمولی که اخیراً توسط کارگردان جوان فیلم «درخونگاه» سیاوش اسعدی در ادامه دو فیلم قبلی و یعنی «جیب‌بر خیابان جنوبی» و «حوالی اتوبان» پیاده شده است. از شباهت و تکراری صحبت می‌کنیم که این‌قدر بارها از زبان افراد مختلف راجع به آن خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که شاید احتیاجی به شرح و بسط مجدد آن نباشد.

تکرار باز هم تکرار

تکرار و الگوگیری از نمونه‌های موفق در هر زمینه لزوماً امری مذموم و ناپسند نیست. اما اگر در ادامه روند کاری از دو عامل غافل شویم نتیجه مطلوبی حاصل نمی‌شود نخست اینکه هر شخص چه هنرمند باشد چه در مشاغل دیگر فعالیت داشته باشد بایستی در امتداد حرکت در مسیر الگویی که انتخاب کرده است، مسیر منحصربه‌فردی برای شخص خود ایجاد کند. به این صورت که به مرور هویت مستقلی تعریف کرده و در ذهن مخاطب نیز این فاصله‌گذاری را نهادینه کند، مشابه کاری که در موسیقی از محسن چاووشی شاهد بودیم. در ابتدا او را وامدار و مشابه شخصی می‌دانستند و درگذر روزها و سال‌ها به‌تدریج هویت مستقل و متفاوت او به‌قدری پررنگ شد که شاید قبل از آن را کسی به خاطر نیاورد، در مورد الگوی خاصی به نام مسعود کیمیایی که جایگاه بزرگی نیز در سینمای ایران داشته و دارد بحث به همین منوال است، قطعاً الگو گرفتن از فردی که در همین ماه اخیر در چهارمین نظرسنجی ده سالانه مجله فیلم از نگاه بسیاری از منتقدان مطرح سینمای ایران در جایگاه چهارم بهترین کارگردان‌های تاریخ سینما ایران ایستاده است می‌تواند برای شروع فعالیت یک نویسنده به‌مثابه یک هدیه گران‌بها باشد اما وقتی در مورد سعید نعمت‌الله صحبت می‌کنیم به عنوان کسی که وارد همین سال حضور جدی او در قامت نویسنده سریال‌های متعدد در رسانه ملی می‌شویم موضوع متفاوت می‌شود. او هنوز در همان مسیر قدیمی قدم برمی‌دارد و تلاشی برای ایجاد تمایز میان خود و مُراد خود انجام نمی‌دهد. هنوز از سال و 1388 و سریال «رستگاران» تا همین امروز و سریال «برادر جان» در یک دهه بعد از آن باز هم فضای کاملاً مشابهی را شاهد هستیم. شاید بگویید این امضای شخصی اوست. بله داشتن امضای شخصی  با رعایت پیش‌فرض‌هایی می‌تواند خوب باشد ولی اولاً باید دقت کنیم که این امضا امضای خودمان باشد و از کسی آن را به عاریه نگرفته باشیم، دوم اینکه داشتن آن نباید منافاتی با خلاقیت و ارائه مضامین  در قالب‌های پویا و تکامل‌پذیر داشته باشد.

یک «شخصیت» پردازی

 صحبت در مورد شخصیت‌پردازی در کارهای سعید نعمت‌الله مسئله چندان دشواری نیست زیرا همگی تماماً از جنس هستند، شخصیت‌هایی که حتی در مورد ساده‌ترین مسائل نیز پرطمطراق و ادیبانه اظهارنظر می‌کنند. شخصیت‌های مرد فیلم، همگی از تیره خان‌دایی و قیصر فیلم‌های کیمیایی هستند و جالب آن که حتی شخصیت‌های زن نیز همانند آن‌ها با لحنی مردانه که شاید فقط مختص قشری خاص و بازاری از جامعه باشد سخن می‌گویند. شاید باورتان نشود در همین فیلم اخیر یعنی سریال برادر جان، دختر کم سن و سالی داریم که او نیز با همان لحن، پدربزرگ خود را با اسم و فامیل كامل صدا می‌زند. سلام بابا کریم بوستان!

تکرار و الگوگیری از نمونه‌های موفق در هر زمینه لزوماً امری مذموم و ناپسند نیست. اما اگر در ادامه روند کاری از دو عامل غافل شویم نتیجه مطلوبی حاصل نمی‌شود



رستگاری در 16 ثانیه

در اوایل داستان و معرفی شخصیت‌ها کافی است با نگاهی نقادانه قسمت نخست را دومرتبه مشاهده کنید. معرفی هر شخصیت و اسامی و نسبت خانوادگی آن‌ها به‌قدری دسته‌بندی شده است که در ابتدا گمان می‌کنیم چقدر با داستان طولانی و پر جزئیاتی طرف هستیم که برای نویسنده فرصتی نبوده که با آرامش و طیب خاطر به‌تدریج شخصیت‌ها و روابط فی‌مابین را در قالب داستان و درام و نه دیالوگ برایمان توضیح دهد، درحالی‌که تعداد قسمت‌ها به نیمه نرسیده متوجه می‌شویم که جدای از گره اولیه فیلم‌نامه یعنی قضاوت در مورد صحت گفته کریم بوستان و حاشیه این قضاوت، ابداً گره دیگری در داستان وجود ندارد. در ادامه در حالی که نویسنده می‌توانست به جای باز کردن سریع مشت خود مبنی بر حق بودن ادعای کریم و مظلومیت او، ما را در فضای ایجاد شده علیه او به اشتباه بیندازد. این حس در ما تقویت می‌شد که نکند واقعاً کریم بوستان همان آدم بی‌مایه‌ای باشد که چاووش ادعا می‌کند. همان کسی که به مال رفیق قدیمی و مرحوم خود چشم طمع دارد، اما متأسفانه در همان اول متوجه می‌شویم که حق کجاست و باطل کجا، در مورد معرفی شتاب‌زده شخصیت‌ها خوب است به دقیقه بیست‌ودوم از قسمت اول نگاهی بیندازیم، چاووش بعد از اینکه در یک جمله تکلیف مخاطب را با لیلا، حنیف و پدر مرحومشان روشن می‌کنید، خطاب به برادر کوچکش آراز در ادامه بحث‌شان در مورد خواستگاری او از لیلا می‌گوید: «این موضوع رو کریم بوستان بست! همین شوهر خاله‌مون کریم بوستان و اون پسر یه لا قباش ستار! وگرنه من جلوی عاشقی داداشم وایستم؟؟ اونم عشق به کی؟ به لیلا! همون که خواهر حنیفه! خواهر برادر خواندمه!» یعنی صرفاً در کمتر از ۱۶ ثانیه با حجم زیادی از اسامی و روابط بین آن‌ها مواجه می‌شویم. در حالی که دلیلی ندارد در چنین جمله‌ای نسبت افراد بیان شود. زیرا طبیعتاً آن‌ها فامیل هستند و وقتی با فامیل در مورد فامیل سخن می‌گوییم نیازی به ذکر نسبت خواهر و برادری‌ها نیست زیرا به تفصیل از نسبت‌ها اطلاع داریم، شاید بگویید نویسنده به دلیل ملزومات درام و پیشبرد سریع‌تر داستان این عبارات را به طرز رگباری در این ثانیه‌های محدود جا داده است اما مشکل بسیار فراتر از معذوریت‌ها و محدودیت‌های بک روایت داستانی است، نه تنها نحوه معرفی شخصیت‌ها دارای اشکال است بلکه در دست به همین دلیلی که نویسنده برای بیان نسبت شخصیت‌ها از چنین دیالوگ‌های غیرواقعی استفاده می‌کنند در سایر زمینه‌ها نیز چنین رویه‌ای خواهد داشت، دیالوگ‌هایی که به ساده‌ترین صورت ممکن همانند یک بیانیه مستقیماً منظور نویسنده را به مخاطب برساند. در این نگاه و رویکرد نیازی نیست که دیالوگ‌ها بر اساس روند منطقی درام داستان باشند بلکه صرفاً همین که منظور را برسانیم کفایت می‌کند.

علی نصیریان

علی آقای نصیریان

در میان انبوهی از ضعف‌ها که به تفصیل برشمردیم و همچنین بازی‌ها اغراق شده‌ای که سنخیتی با واقعیت نداشته و ندارد، حضور پرصلابت و همیشه خوب علی نصیریان، کورسوی امیدی بود که دقایقی پس از اذان مغرب ما را دچار تردید می‌کرد که آیا شبکه را عوض کرده با اینکه کنترل را زمین بگذاریم و سریال «برادر جان» تماشا کنیم. نکته امیدبخش اینکه نصیریان برخلاف دیگر اجرای این سریال، نیازی به شخصیت‌پردازی و دیالوگ‌نویسی ندارد. در بخش‌هایی از سریال هر آن میزان که قلم سعید نعمت‌الله در ادای حق مطلب الکن می‌کرد، فقط یک نگاه از علی نصیریان به‌اندازه چندین و چند دیالوگ در ذهن مخاطب نقش می‌بست. او بازی با نگاه را خوب بلد است. او به معنای کلمه بازیگری می‌کند، بازی نصیریان اما در میان انبوهی از اغراق وصله‌ای ناجور به نظر می‌رسید وصله‌ای که بندبند از هم گسیخته اثر را کنار هم نگاه داشته است. ای کاش او همیشه سلامت باشد و سال‌های سال برایمان بماند، باشد و بازی کند اما در میان جمعی که همتراز او باشند. شاید بگویید مگر می‌شود همتراز نصیریان بود؟ اگر هم نمی‌شود لااقل تلاش شن را که می‌توانند بکنند!

منبع: همشهری جوان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .