«یادگاران» به یادآور صدایی قدیمی
«جون مربی‘ جون نیرو. مربی كه جون نیروشو حفظ نكنه كه مربی نیست.»
و پچ پچ افتاد كه: «این حرفها چیه میزنه؟»
گفت «حالایه وقت نارنجك حساس میشه. داری آموزش میدی. میبینی كار از كار گذشته و الان منفجر میشه. یا اشتباها
ضامنش را كشیدهی. باید به این حالت نارنجك رو بگیری توی شكمت...» خوابید زمین و نارنجك را گرفت توی شكمش.
«بعد خودتو جمع میكنی...» خودش را جمع كرد.
«آقا یا علی...» نارنجك منفجر شد.
یادگاران، جلد 1 انتشارات روایت فتح
«یادگاران» عنوان كتابهایی است كه بنا دارد تصویرهایی از سالهای جنگ را در قالبخاطرههای بازنویسی شده برای آنها كه آن سالها را ندیدهاند نشان بدهد. این مجموعه راهی است به سرزمینی نسبتاً بكر
میان تاریخ و ادبیات، میان واقعهها و بازگفتهها. خواندنشان تنها یادآوری است، یادآوری این نكته كه آن روزها بودهاند، آن
مردها بودهاند و آن واقعهها رخ دادهاند؛ نه در سالها و جاهای دور، در همین نزدیكی.
بازنویس جلد 1 در مقدمهی كتاب خود آورده است:
«مجموعهی خاطرات این كتاب، برای روایت مكتوب آماده نشده بودند. بلكه روایتهایی بودند متناسب با فضای یك كار
دیداری و شنیداری. نقش راوی، نوع تعریف كردن، حركات دست و صورت، شكل نگاه كردن و حتی نشستن را وی در
تمامی این روایتها مؤثر بوده است. تمام اینها در گذر از نوار ویدیو به كاغذ از دست رفت. آنچه به عنوان متن پیاده
شده و امانتدارانهی این خاطرهها بر روی كاغذ موجود بود، به خاطر نیمه پاك شدن حضور راوی در روایت، متنهایی
سردرگم، پراكنده، بیحال، دست و پا شكسته و گاه حتی اشتباه برانگیز بودند.
پس از آن برای هر خاطره یك یا چند نقطهی محوری تعیین شد. حالا دیگر از هر خاطرهتنها یك هسته باقی مانده بود كه در بعضی موارد حتی با نقطهی محوری مورد نظر راوی متفاوت بود. این جا آنچه رخ
داده بود گاه بسیار مهمتر بود از آنچه كه راوی دیده بود. متن یكسره و به طور كامل پیراسته شد.
مرحلهی آخر كار روایت دوبارهی رخدادها بود. در این مرحله از دخیل كردن عناصر پیرامونی كه هیچ شاهدی بر حضورشان
در خاطره نداریم خودداری نشد. برای نمونه در خاطرهی اصلی انفجار نارنجك هیچ كلامی وجود نداشت. به جای آن حیرتی
در حضور راوی بود كه در مكتوب شدن خاطره به طور كامل از دست رفته بود. این حیرت با داخل شدن گفت و گویی دوباره
پدید آمد. در مواردی دیگر نیز چیزهایی به آن محور اصلی افزوده شده است.
زمزمهی خاطرات سالهای نه چندان دور و سادگی طرحهایی كه از آن پدید آمده است، در میان هیاهوی این روزگار، ناآشنا
به نظر میرسد. از جنس ناآشنایی همهی چیزهایی كه حالا در حد یك سایه كم رنگند؛ برای ما كه به خیرگی عادت كردهایم.
اما حرف تنیده در این داستان – خاطرهها برای همهی ما سخت آشنا است. مرگ، از فرطوضوح، مبهم مینماید، اما هولش را در جانمان میریزد و اگر خوب بخوانیم، یك قدم از رگ گردنمان به ما نزدیكتر شده است.
نوشتههای این مجموعه كوتاهند؛ گاه تا حد یك صاعقه. فشردهاند و كم گو. نویسندگان در بازنوشتن خاطرههای شفاهی جنگ
عمداً این گونه نوشتهاند. آنها آن قدر این نوشتهها را از هر چیز تهی كردهاند كه هر بار بر آن میكوبیم، صدای آشنای آن
یار قدیم را میشنویم؛ صدای مرگ را.»
تاكنون از این كتابهای خواندنی «نه» جلد منتشر شده است كه همگی زیبا و دوست داشتنیاند. باشد كه با مرور این خاطرات
ما هم این صدای آشنا را بشنویم.