حاشیهنگاری خبرنگار «حوزه» در اهواز از سفر آیتالله اعرافی به خوزستان؛
هدیهای که از آیتالله اعرافی طلب داریم ...
حوزه/ در لابی ساختمان چند لحظهای آیتالله اعرافی را تنها پیدا کردم و گفتم «از دیروز همهجا همراه شما بودیم. حاجآقا حضرتعالی هر جا تشریف بردید، هدیه دادید و مایی که در این دو روز در کنارتان بودیم، بینصیب ماندهایم!»، لبخند میزند و با نگاهش میپرسد...؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1398/02/11 ساعت 10:41
به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در اهواز، سفر پرکاری بود و معمول برنامهها سر وقت انجام میشد؛ به همین دلیل، روز اول اصلاً فرصتی پیش نیامد که گفتگویی با آیتالله اعرافی داشته باشم.
البته مقداری هم برای آغاز صحبت با ایشان وسواس و پرهیز داشتم! از اینکه مبادا وسط کارهای مهم، وقت را برای مسائل دیگر بگیرم....
با این حال، چند موضوع مختلف که به نظرم مهم میآمد را در ذهنم مرور کردم؛ هرچند نمیدانستم کدام اولویت دارند.
آخر سر، برخورد خوشروی حاجآقا با آن دو طلبهای که کارشان با گره مواجه شده بود را چند بار مرور کردم و در برنامهام گذاشتم که حتماً فردا به سراغشان روم.
صبح فردا در لابی ساختمان، چند لحظهای آیتالله را تنها پیدا کردم و گفتم؛ از دیروز همهجا همراه شما بودیم. حاجآقا شما هر جا تشریف بردید، هدیه دادید و مایی که در این دو روز، در کنارتان بودیم، بینصیب ماندهایم!
لبخند میزند و با نگاهش سؤال میپرسد...؟
میگویم یک مصاحبه با خبرگزاری حوزه در اهواز به ما هدیه بدهید!
با خنده میگوید حرف زیاد زدهام این روزها و شما همه را نوشتید، دیگر چیزی مانده؟
جواب میدهم؛ چندباری به کلیدواژه «وظیفه مطالبه گری حوزه» اشاره کردهاید، علاقهمندم کمی ابعاد و سطوح این موضوع را برایمان روشن کنید.
با خنده میگوید با خبرگزاری حوزه مصاحبه نمیکنم! پافشاری میکنم و از سر لطف، کمی چراغ سبز نشان میدهند که پس از برگشت از شادگان، مصاحبهای با هم انجام دهیم.
اعضای دفتر خبرگزاری را هماهنگ میکنم تا پس از برگشت از شادگان، آیتالله اعرافی را به استودیو آوریم و آن هدیهمان را از حاجآقا بگیریم....
مسیر اما دور است و سفر هم کمی طول میکشد و بدتر از همه، در برگشت یکی دو اتفاق میافتد که باعث میشود حاجآقا مستقیم و با تأخیر به فرودگاه بروند.
در آخرین فرصت، محضر آیتالله اعرافی میروم و میگویم: با این حساب قطعاً به مصاحبه نمیرسیم! میخندد و میگوید: خب خدا را شکر...
میگویم اگر اجازه بدهید با محافظتان تماس بگیرم و مصاحبه را تلفنی انجام دهیم که میگوید؛ چرا شماره یکی دیگر! شماره خودم را یادداشت کنید! که در نهایت لطف کرده و شماره تماس خودشان را میدهند و در آخر هم میگویند؛ اگر جواب ندادم، مجدد تماس بگیر....
با عجله التماس دعایی میگویم و خداحافظی. که ناگاه در شلوغی از دیده پنهان میشود.
مدیر حوزههای علمیه میرود و ما میمانیم و هدیهای که از آیتالله اعرافی طلب داریم....
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه