نقش پدر در قاب سینمای ایران
پنج فیلم پدرانه تاریخ سینمای ایران
به مناسبت روز پدر به معرفی پنج فیلم پدرانه که در سینمای ایران به نمایش گذاشته شدهاند پرداختهایم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/12/29
به نمایش گذاشتن پدران و مادران در سینمای ایران گرچه شاید به یکی از موضوعات به ظاهر کلیشهای تبدیل شده باشد اما پیوند فیلمهای پدرانه و مادرانه با داستانهای جذاب همواره این فیلمها را به بینندگان بسیاری همراه کرده است.
در ادامه با هم تعدادی از فیلمهای سینمایی که در آنها به جایگاه پدر پرداخته شده است را با هم مرور میکنیم.
یکی از دیالوگهای ماندگار این فیلم که میتوان گفت احساسیترین صحنه فیلم را رقم میزند، از زبان شهاب حسینی بیان میشود. او زیر پنجره کلاس پسرش نشسته و میگوید: «ببخشید که بابات شدم سهیل… خدا تو رو یهویی داد خب! اولش که مثل بچه قورباغه بودی، همه می گفتن مثل باباشه! اما خوب شد یواش یواش مثل مریم (مادر سهیل با بازی نگار جواهریان) شدی… قشنگ… خوب شد که مرد شدی بابا… به مریم گفتم نیا توو تا مثل دو تا مرد، مردونه حرف بزنیم. مامان بابا خیلی خوبن سهیل… به خدا… وقتی نیستن می فهمی… باور کن… به جان آقام. دفتر نقاشی مامان جدیدتو پاره نکنی بابا… کفترا هی حالتو می پرسن… دوست داشتی، وقت داشتی بیا سر بزن بهشون… گریه نکنی سهیل بابا، نه، گریه ماله مَرده… فقط سرتو بگیر بالا گریه کن…»
علی نصیریان که نقش پدر یوسف را بازی میکند هنگامی که شهر را از بالای کوهها تماشا میکند و پلاک فرزندش را در دست دارد میگوید: «میبینی یوسف؟ میبینی چه کردی؟ یوسف من بیا…من این حرفامو به کی بگم یوسف؟ من توی گوش کی نجوا کنم یوسف؟ این انصافه؟ این انصافه؟ این انصافه؟ خب خودتو به من نشون بده… تو کجایی؟ تو شکم کوسه؟ من با این دل چه کنم؟… من این غصه را با کی تقسیم کنم؟…دیگه دارم اذیت میشم دیگه وقتشه که…بچه جون! من خسته ام….خودتو به من نشون بده…آخه من با این یه تیکه حلبی چه کنم؟برین کنار…شما رو به مقدسات برین کنار…بذارین ببینمش….بذارین تا چشام سو داره ببینمش…آهای یوسف!»
«- چرا آقاهه هولت داد نزدیش؟- چون عصبانی بود.- اون به ما فحش داد- ازش ناراحت شدی؟- اوهوم- ولی ما باید معذرت خواهی می کردیم.- اون در روی ما بست.- بعضی وقتها نمی بخشند.- چرا باید بریم معذرت خواهی کنیم؟ چون کار بدی کردیم.- ما رو که نمی بخشند.»
آقاسید، این طلبه جوان، مجبور است که برای آنکه فرزندانش جای خالی مادر را احساس نکنند، نقش مادری را هم برای آنها ایفا کرده و بچهها را شاد کند. او در کنار تحصیل علوم دینی، به بافتن فرش مشغول است تا بتواند خرج درمان همسرش را پرداخت کند.
طلا و مس در عین سادگی زیبا است. یکی از دیالوگهای ماندگار این فیلم در سکانس پایانی آن شنیده میشود. جایی که معلم اخلاق میگوید: «یه عمر همه دنبال کلید بهشت می گردیم... دنبال گنج، دنبال کیمیا، دنبال راز و رمز سعادت! ولی جایی دنبالش میگردیم که نیست… آنچه گنجش را توهم میکنی، از توهم گنج را گم می کنی… خداوند به موسی فرمود محبت به خاطر من، عداوت هم به خاطر من. دوست داشتن واسه خاطر خدا یعنی هر که را خدا دوست داره تو هم دوست داشته باش! یعنی ترازوی دلت بشه خدا محیط. بخاطر خدا نه واسه چشم و ابرو و خط و خال حتی نه واسه دل خودت فقط واسه خدا.... اگه معیار و میزان محبت خدا باشه، اگه قدر هم نبینی باز عمل می کنی، اگه ناسپاسی هم ببینی باز عمل می کنی. اونهایی که تو رفاقت وسط کار کم میارن، واسه اینه که بخاطر خدا نکردن وگرنه تو این وادی هر چی بیشتر مبتلا بشی مقرب تر میشی. از کیمیای مهر تو زر گشت کوی من، آری به یمن لطف شما خاک زر شود. این کیمیا محبته باقی همه سنگلاخ و بیراه است.بشوی اوراق اگر همدرس مایی، که علم عشق در دفتر نباشد.»
آواز گنجشکها جایگاه یک پدر کارگر را نشان میدهد که دغدغه معاش خانوادهاش را دارد. او که در مزرعه پرورش شترمرغ کار میکند به دلیل فرار یکی از شترمرغها از کار اخراج میشود و برای آنکه بتواند خرج منزل را فراهم کند، به شهر میرود تا در آنجا کار کند.
در ادامه با هم تعدادی از فیلمهای سینمایی که در آنها به جایگاه پدر پرداخته شده است را با هم مرور میکنیم.
حوض نقاشی
حوض نقاشی ساخته مازیار میری است. فیلمی که داستان زندگی یک زن و شوهر کم توان ذهنی را روایت میکند که پسری به نام سهیل دارند. سهیل از اینکه پدر و مادرش چنین وضعیتی دارند احساس خجالت میکند و همین باعث میشود تا فاصله میان اون و والدینش بیشتر شود.یکی از دیالوگهای ماندگار این فیلم که میتوان گفت احساسیترین صحنه فیلم را رقم میزند، از زبان شهاب حسینی بیان میشود. او زیر پنجره کلاس پسرش نشسته و میگوید: «ببخشید که بابات شدم سهیل… خدا تو رو یهویی داد خب! اولش که مثل بچه قورباغه بودی، همه می گفتن مثل باباشه! اما خوب شد یواش یواش مثل مریم (مادر سهیل با بازی نگار جواهریان) شدی… قشنگ… خوب شد که مرد شدی بابا… به مریم گفتم نیا توو تا مثل دو تا مرد، مردونه حرف بزنیم. مامان بابا خیلی خوبن سهیل… به خدا… وقتی نیستن می فهمی… باور کن… به جان آقام. دفتر نقاشی مامان جدیدتو پاره نکنی بابا… کفترا هی حالتو می پرسن… دوست داشتی، وقت داشتی بیا سر بزن بهشون… گریه نکنی سهیل بابا، نه، گریه ماله مَرده… فقط سرتو بگیر بالا گریه کن…»
بوی پیراهن یوسف
بخشی دیگری از تاریخ سینمای ایران که با نام پدر گره خورده، مربوط به سینمای دفاع مقدس است. بوی پیراهن یوسف به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا نمایانگر زندگی پدری است که در غم فراغ فرزندش که در جنگ ایران و عراق اسیر شده، میسوزد. بوی پیراهن یوسف هم موسیقی ماندگاری دارد و هم در سکانسهای مختلفش دیالوگهای ماندگار زیادی میشنویم. دیالوگهایی که وقتی نام این فیلم به گوشمان میخورد با سکانسهای خاطرهانگیزش در مقابل چشمانمان مرور میشوند.علی نصیریان که نقش پدر یوسف را بازی میکند هنگامی که شهر را از بالای کوهها تماشا میکند و پلاک فرزندش را در دست دارد میگوید: «میبینی یوسف؟ میبینی چه کردی؟ یوسف من بیا…من این حرفامو به کی بگم یوسف؟ من توی گوش کی نجوا کنم یوسف؟ این انصافه؟ این انصافه؟ این انصافه؟ خب خودتو به من نشون بده… تو کجایی؟ تو شکم کوسه؟ من با این دل چه کنم؟… من این غصه را با کی تقسیم کنم؟…دیگه دارم اذیت میشم دیگه وقتشه که…بچه جون! من خسته ام….خودتو به من نشون بده…آخه من با این یه تیکه حلبی چه کنم؟برین کنار…شما رو به مقدسات برین کنار…بذارین ببینمش….بذارین تا چشام سو داره ببینمش…آهای یوسف!»
دهلیز
دهلیز که بهروز شعیبی آن را کارگردانی کرده، از زاویهای متفاوت به موضوع پدر و فرزند پرداخته است. فیلم اجتماعی دهلیز داستان پدری(با بازی رضا عطاران) که به جرم قتل غیر عمد در زندان به سر میبرد را روایت میکند. در مدتی که او در زندان بوده، همسرش شیوا که هانیه توسلی نقش آن را بازی میکند، فرزندشان را بزرگ میکند. شعیبی با به تصویر کشیدن دیدار فرزند و پدر بعد از چند سال، صحنههای دراماتیکی را به نمایش میگذارد.«- چرا آقاهه هولت داد نزدیش؟- چون عصبانی بود.- اون به ما فحش داد- ازش ناراحت شدی؟- اوهوم- ولی ما باید معذرت خواهی می کردیم.- اون در روی ما بست.- بعضی وقتها نمی بخشند.- چرا باید بریم معذرت خواهی کنیم؟ چون کار بدی کردیم.- ما رو که نمی بخشند.»
طلا و مس
بهروز شعیبی در فیلم دیگری به نام طلا و مس دوباره تداعیگر جایگاه پدر است. اما این بار او در جایگاه بازیگری مقابل دوربین همایون اسعدیان رفته و نقش طلبه جوانی را بازی میکند که همسرش به اماس دچار شده و در بیمارستان بستری شده است.آقاسید، این طلبه جوان، مجبور است که برای آنکه فرزندانش جای خالی مادر را احساس نکنند، نقش مادری را هم برای آنها ایفا کرده و بچهها را شاد کند. او در کنار تحصیل علوم دینی، به بافتن فرش مشغول است تا بتواند خرج درمان همسرش را پرداخت کند.
طلا و مس در عین سادگی زیبا است. یکی از دیالوگهای ماندگار این فیلم در سکانس پایانی آن شنیده میشود. جایی که معلم اخلاق میگوید: «یه عمر همه دنبال کلید بهشت می گردیم... دنبال گنج، دنبال کیمیا، دنبال راز و رمز سعادت! ولی جایی دنبالش میگردیم که نیست… آنچه گنجش را توهم میکنی، از توهم گنج را گم می کنی… خداوند به موسی فرمود محبت به خاطر من، عداوت هم به خاطر من. دوست داشتن واسه خاطر خدا یعنی هر که را خدا دوست داره تو هم دوست داشته باش! یعنی ترازوی دلت بشه خدا محیط. بخاطر خدا نه واسه چشم و ابرو و خط و خال حتی نه واسه دل خودت فقط واسه خدا.... اگه معیار و میزان محبت خدا باشه، اگه قدر هم نبینی باز عمل می کنی، اگه ناسپاسی هم ببینی باز عمل می کنی. اونهایی که تو رفاقت وسط کار کم میارن، واسه اینه که بخاطر خدا نکردن وگرنه تو این وادی هر چی بیشتر مبتلا بشی مقرب تر میشی. از کیمیای مهر تو زر گشت کوی من، آری به یمن لطف شما خاک زر شود. این کیمیا محبته باقی همه سنگلاخ و بیراه است.بشوی اوراق اگر همدرس مایی، که علم عشق در دفتر نباشد.»
آواز گنشجکها
مجید مجیدی را همه به فیلمهایی میشناسند که قرار است زندگی قشر خاصی از جامعه را به تصویر بکشد که شاید خیلی در سینمای این روزهای ایران، آنها را نبینیم. از بچههای آسمان تا آنسوی ابرها قرار است چنین قشری را به ما معرفی کند.آواز گنجشکها جایگاه یک پدر کارگر را نشان میدهد که دغدغه معاش خانوادهاش را دارد. او که در مزرعه پرورش شترمرغ کار میکند به دلیل فرار یکی از شترمرغها از کار اخراج میشود و برای آنکه بتواند خرج منزل را فراهم کند، به شهر میرود تا در آنجا کار کند.