فلسفه و حکمت آفرینش جهان
هدف از خلقت جهان و آفرینش انسان چیست
اینكه میپرسند چرا خدا جهان را آفرید، همواره میتواند با این سؤال قرین باشد كه چرا نیافریند؟ آفریدن و نیافریدن، کدامیک رجحان دارد تا بر اساس رجحانها، یکطرف انتخاب شود؟ اگرچه به نظر میرسد كه آفریدن، با درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعیض در خلقت همراه است، ولی نیافریدن، با احتكار و بخل دستبهگریبان خواهد بود.

انگیزه و دلیل خدا از آفرینش این جهان و انسان چه بوده است؟
بابیانی ساده و همهفهم بیایید فلسفه و حكمت آفرینش جهان انسان توسط خداوند را، با سه احتمال زیر ارزیابی كنیم: نیاز، سرگرمی، ترس، انتخاب و رجحان. حال هرکدام از این احتمالات را بررسی میکنیم. آیا خدا میتواند نیازی داشته باشد؟ اگر او نیاز میداشت، آیا مثل ما نبود؟! مگر او ـ معاذ الله ـ كمبودی دارد؟ صمد ـ از اوصاف الهی، به معنای بینیازی ـ بودن خدا ادامه احد بودن اوست. بینیازی نتیجه یگانگی است. خداوند ازآنجاکه بینیاز است، محدود نیست؛ چون محدود، محتاج حدومرز و سپس محتاج محدودکننده و مرزبان است. با این تحلیل دیگر احتمال نیاز و همچنین سرگرمی، كنار میرود. از طرف دیگر، برای او ترس و دگرگونی نیست، كه كسی در برابر او نیست كه از او بترسد.
در نتیجه جز یک احتمال، چیزی نمیماند... اینكه میپرسند چرا خدا جهان را آفرید، همواره میتواند با این سؤال قرین باشد كه چرا نیافریند؟ آفریدن و نیافریدن، کدامیک رجحان دارد تا بر اساس رجحانها، یکطرف انتخاب شود؟ اگرچه به نظر میرسد كه آفریدن، با درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعیض در خلقت همراه است، ولی نیافریدن، با احتكار و بخل دستبهگریبان خواهد بود.
علاوه بر این اگر آن سه مسئله جواب بگیرد و توضیح بیابد، آفرینش به رجحان قطعی میرسد. با توجه به نقش انسان و وضع هستی، میتوانیم جواب این سه مسئله را به دست بیاوریم. هستی راهی برای كمال انسان است و دردها و رنجها، او را پیش میبرند و بندهای هستیاش را باز میکنند. ظلم و ستم، دلیل آزادی انسان است و خلقت آزاد رجحان دارد. از سوی دیگر مظلوم نیز محكوم نیست. او با آنچه دارد میتواند به اوجهایش برسد.
چون تفاوتها ملاک افتخار نیست و در ارزیابی الهی نسبتها در نظر گرفته میشود. با همین تحلیل مختصر رجحان آفرینش روشن میگردد؛ و این است كه او آفرید و آفریدههایش را در رحمت خود پیچید و آنها را با غفران خود پوشانید. فیض او، بخشش او، رحمت او و مهمتر از همه حكمت او آفریدن را ایجاب میکند. چون كسی كه میتواند بیافریند و میتواند نیافریند، در هر صورت مسئول است و باید رجحانها را در نظر بگیرد. ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین این پرسش: كه خدا ما را برای چه هدفی آفرید؟ با توجه به استعدادهای انسان و تركیب انسان، روشن میشود.
انسان بیش از خوشی، بیش از خوردن و خوابیدن و لذت بردن، استعداد دارد. تركیب استعدادهای انسان، تحرک را به او هدیه میکنند و او را از یكسانی و جمود میرهاند؛ و با توجه به همین نقش انسان است كه دردها، رنجها، درگیریها و تضادهای زندگی توضیح مییابد. خدا از ما چه میخواهد؟ از ما میخواهد كه از نعمتها و دارائیهای خویش بهگونهای استفاده كنیم كه خود ما، نسل ما، جامعه ما و هستی ما صدمه نبیند.
چرا زندگی كنیم؟ اگر ما رجحان آفرینش را باور داریم، ادامه خود را شناختهایم و میتوانیم با سنجش خویش، رجحانها را انتخاب بنماییم. زندگی، ادامه رجحان آفرینش است. این زبان گویای یكی از اندیشمندان معاصر (ره) بود كه مفاهیم عمیق عقلی را بهگونهای قابلفهم عرضه كرده است؛ اما در جواب اصلی در مورد سؤال از فلسفه خلقت انسان و اینكه خداوند چرا و برای چه هدفی مخلوقات را آفریده، باید گفت: خلقت فعل خداوند است و از آنجاکه خداوند صاحب اراده است و هر آنچه بخواهد انجام میدهد، طبیعی است كه این مسئله را میبایست از خود خداوند سؤال كرد؛ و اگر معارف بشری ـ مثل فلسفه ـ به مطلبی نائل شود، ارزش آن تا آنجاست كه بتواند اراده خداوند را كشف كند.
بههرحال خداوند در حدیثی قدسی میفرماید: «كنت كنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لأعرف.» یعنی گنج مخفیای بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم. گر چه این حدیث سند قابلاعتمادی ندارد، ولی شاید مراد از آن این باشد كه اقتضای ذاتی و لازمه فیاضیت و فاعلیت تام الهی آن است كه موجود قابلی بیافریند تا علت فاعلی (خدا) محل خود را برای تجلی بیابد و اثر ببخشد. توضیح آنکه تحقق هر امری محتاج دو علت فاعلی و قابلی باهم است. علت فاعلی باید قدری باشد کاری را انجام دهد، ولی درعینحال عمل موردنظر هم باید امکان وجود داشته باشد؛ بهعبارتدیگر هیچ قدرتی نمیتواند محال بیافریند. محال قابلیت تحقق ندارد. برای همین خداوند برای آنکه فیض خود را برساند باید اول قابلیتی بیافریند تا در پی آن فیض او بتواند گسترده شود. این اقتضا ادامه مییابد تا خلقت موجودات ذیشعور.
با خلقت این موجودات مسئله معرفت مخلوق به خالق نیز مطرح میشود. بعضی از آیات قرآن هدف از آفرینش را معرفت الهی برشمرده است؛ مثلاً خداوند میفرماید: «الله الذی خلق سبع سموات ومن الأرض مثلهن یتنزل الأمر بینهن لتعلموا أن الله علی کل شیئ قدیر وأن الله أحاط بکل شیئ علما»(طلاق/12) و البته از آنجاکه معرفت به خالق مستلزم عبودیت نسبت به اوست، طبیعی است كه پس از خلقت، بندگی، اطاعت و عبودیت خواهد آمد. این همانی است كه خداوند در آیه شریفه فرمود: «ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون»(الذاریات/56) شاید همین است كه انسان اشرف مخلوقات است، چون عبادت از روی معرفت و اختیار از او سر میزند؛ عبادت، در اینجا به معنای تسلیم فرمان خدا بودن بامعرفت و اختیار است؛ و البته باید دانست كه عبادت، درعینحال، زمینهساز رشد و تكامل روح و جان انسان نیز است.
آزمایش الهی هم زمینهساز این تكامل است. به همین خاطر قرآن مجید میفرماید که هدف از آفرینش انسان آزمایش حسن عمل اوست.(هود/7) یک مطلب قابلتوجه است و آن اینکه خداوند از خلقت انسان، خود سودی نمیبرد، بلكه درصدد تكامل بخشیدن به اوست، همچنان که در مورد بقیه موجودات هم بهحسب قابلیتشان چنین است. مولوی از قول خداوند میگوید: من نكردم خلق تا سودی كنم بلكه تا بر بندگان جودی كنم این شعر مضمون روایت قدسی است كه فرمود: «یقول الله عزوجل إنما خلقت الخلق لیربحوا علی ولم أخلقهم لأربح علیهم» و البته فیض و لطف لازمه ذات باریتعالی است.
شاید اگر بخواهیم جواب شما را در یک جمله بگوییم آنکه ذات الهی اقتضای خلقت دارد. نکتهای نیز در پایان مفید به نظر میرسد و آن اینکه آنچه بر بنده اهمیت دارد آن است که ببیند خود او چه کند تا سعادتمند باشد. به هر ترتیب ما خلقشدهایم و به راه سعادت و شقاوت در زندگی جاوید اخروی، توسط رسولان الهی آگاهی یافتهایم. پس همه تلاشمان باید تحصیل این سعادت و دوری از آن شقاوت باشد؛ و در معرفت نیز آن چیزی مفید است كه در این راه به كار آید.
منبع: پرسش و پاسخ های عمومی مشاوره مذهبی مرکز مشاوره تبیان