نگاهی به مستند دریابست که بهزودی روی آنتن خواهد رفت
افشاگری از یک مافیای صیادی
برخی مستندها، روایت واقعیت نیست، به تصویر کشیدن یک درد است. چنانکه با تماشای آنها درد وجودت را فرامیگیرد و گوشه دلت مینشیند؛ درست مثل مستند «دریابست» که قرار است بهزودی از تلویزیون پخش شود.
علیرضا محمدپور: مستند «دریابست» ساخته محمود شهبازی اما فراتر از این هم رفته و ضمن بیان درد برای درمان آن، مطالبه گری هم میکند. «دریابست» ضمن پرداختن به حضور غیرقانونی صیادان چینی در خلیجفارس و پیامدهای آنکه بیکاری و مشکلات معیشتی صیادان بومی است در یک روایت کلانتر مستندی است که «اقتصاد دریا» یا «اقتصاد دریایی» را محور روایت خود قرار میدهد که از پس آن میتوان ضمن آشنایی به بحرانی که مطرح میکند مفاهیم و مسائل مرتبط با اقتصاد دریا نیز در آن برجسته شده و بر اطلاعات مخاطب میافزاید.
«دریابست» هم رویکرد اثباتی به سوژه دارد هم تکذیبی. به این معنا که هم افشاگرانه است و هم تکذیب کننده. مستندساز تلاش کرده تا برخی واقعیتهای تلخ پشت پرده را درباره حضور صیادان چینی افشا و رمزگشایی کند و از سوی دیگر به تکذیب ادعاهایی بپردازد که در توجیه سیاستهای حاکم بر اقتصاد دریا و صیادی در خلیجفارس وجود دارد صورت میگیرد؛ بهعبارتدیگر حقایقی را که جمعی از مسئولین تکذیب میکردند به اثبات برساند. ازاینرو میتوان آن را نوعی مستند انقلابی از حیث اجرا و شیوه پرداخت دانست که تسلیم محدودیتها و تهدیدها نشده و به روشنگری دستزده است. این رویکرد ساختارشکنانه و جسورانه میتوان در روایت و بازنمایی بصری سوژه در دل مستند ردیابی کرد.
درواقع «دریابست» را میتوان نوعی افشاگری تصویری و مستند گونه درباره وجود مافیای صیادی در خلیجفارس دانست که تلاش میکند به دفاع و صیانت از حقوحقوق صیادان بومی بپردازد. این رویکرد یکسویه دیگر هم دارد که میتوان آن را یک «مستند مردمی» دانست. مستندی که تلاش میکند از خاستگاه مردمی و در دفاع از حقوق مردم مظلوم بومی منطقه به روایت و طرح سوژه بپردازد که هدفش سرگرمی و اطلاعرسانی صرف نیست بلکه انتقال آگاهی است. آگاهی معطوف به مطالبه گردی و شکل دادن به یک اراده جمعی برای حل مشکلات و چالشها.
واقعیت این است که در مستند «دریابست» مخاطب صرفاً با یک سوژه با یک امر واقع مواجه نمیشود بلکه با یک «درد» مواجهه میکند. مواجههای که میتواند خود مخاطب را از یک تماشاگر صرف به یک پرسشگر مطالبه گر بدل کند و درواقع سوژه را از یک امر نمایشی به امری چالشی ارتقاء میدهد.
خیلیها به این مستند، مستند جنجالی میگویند اما واقعیت این است که باید آن را مستندی جدالی دانست به این معنا که مخاطب را به جدال در چالش و کنشمندی و پرسشگری از سوژه وامیدارد و به شکل یک دغدغه درونی، نهادینه میکند.
بدیهی است ساخت چنین مستندهایی بسیار دشوار و پردستانداز است چه برای کارگردان و مستندساز از حیث اجرایی و پرداخت به سوژه و چه برای تهیهکننده و سرمایهگذار این مستندها که باید خطرات و ریسکهای بالایی را به جان بخرند. ازاینرو حمایت جشنواره عمار و سازمان اوج از ساخت این مستند قابلتقدیر است و نشان میدهد که حقیقتطلبی برای آنها مقدم بر مصلحتاندیشی است.
«دریابست» هم رویکرد اثباتی به سوژه دارد هم تکذیبی. به این معنا که هم افشاگرانه است و هم تکذیب کننده. مستندساز تلاش کرده تا برخی واقعیتهای تلخ پشت پرده را درباره حضور صیادان چینی افشا و رمزگشایی کند و از سوی دیگر به تکذیب ادعاهایی بپردازد که در توجیه سیاستهای حاکم بر اقتصاد دریا و صیادی در خلیجفارس وجود دارد صورت میگیرد؛ بهعبارتدیگر حقایقی را که جمعی از مسئولین تکذیب میکردند به اثبات برساند. ازاینرو میتوان آن را نوعی مستند انقلابی از حیث اجرا و شیوه پرداخت دانست که تسلیم محدودیتها و تهدیدها نشده و به روشنگری دستزده است. این رویکرد ساختارشکنانه و جسورانه میتوان در روایت و بازنمایی بصری سوژه در دل مستند ردیابی کرد.
درواقع «دریابست» را میتوان نوعی افشاگری تصویری و مستند گونه درباره وجود مافیای صیادی در خلیجفارس دانست که تلاش میکند به دفاع و صیانت از حقوحقوق صیادان بومی بپردازد. این رویکرد یکسویه دیگر هم دارد که میتوان آن را یک «مستند مردمی» دانست. مستندی که تلاش میکند از خاستگاه مردمی و در دفاع از حقوق مردم مظلوم بومی منطقه به روایت و طرح سوژه بپردازد که هدفش سرگرمی و اطلاعرسانی صرف نیست بلکه انتقال آگاهی است. آگاهی معطوف به مطالبه گردی و شکل دادن به یک اراده جمعی برای حل مشکلات و چالشها.
واقعیت این است که در مستند «دریابست» مخاطب صرفاً با یک سوژه با یک امر واقع مواجه نمیشود بلکه با یک «درد» مواجهه میکند. مواجههای که میتواند خود مخاطب را از یک تماشاگر صرف به یک پرسشگر مطالبه گر بدل کند و درواقع سوژه را از یک امر نمایشی به امری چالشی ارتقاء میدهد.
خیلیها به این مستند، مستند جنجالی میگویند اما واقعیت این است که باید آن را مستندی جدالی دانست به این معنا که مخاطب را به جدال در چالش و کنشمندی و پرسشگری از سوژه وامیدارد و به شکل یک دغدغه درونی، نهادینه میکند.
بدیهی است ساخت چنین مستندهایی بسیار دشوار و پردستانداز است چه برای کارگردان و مستندساز از حیث اجرایی و پرداخت به سوژه و چه برای تهیهکننده و سرمایهگذار این مستندها که باید خطرات و ریسکهای بالایی را به جان بخرند. ازاینرو حمایت جشنواره عمار و سازمان اوج از ساخت این مستند قابلتقدیر است و نشان میدهد که حقیقتطلبی برای آنها مقدم بر مصلحتاندیشی است.