تبیان، دستیار زندگی

جدایی ایران و آمریکا

کانون مشترک ملت‌های مسلمان،‌ دشمنی با اسرائیل به عنوان همکار آمریکا در ضدیت با اسلام و سازمان صهیونیسم جهانی است. اسرائیل به‌عنوان غاصب سرزمین‌های فلسطینی و مبارزه با آن، ‌ادعایی بر پیوند دین و سیاست است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سفارت آمریکا
انقلاب اسلامی ایران نه تنها در نوع خود به لحاظ ماهیت، جهت و ساختار منحصر به‌فرد انگاشته می‌‌شود بلکه می‌توان آن را برخلاف نظریات و تحلیلگران آمریکایی، چه در سطح مقامات سیاسی و چه در سطح آکادمیک، تنها انقلاب قرن بیستم در نظر گرفت که نقش «اسلام»، در دنیایی که مدرنیسم با سرعت هرچه تمام‌تر مولفه‌‌های مذهبی، ارزشی و هنجاری اسلام را در هم می‌‌کوبید؛ جان تازه‌‌ای یافت و توانست با رهبری امام خمینی، سلطنت شاهنشاهی را که وابسته‌‌ترین کشور به ایالات متحده آمریکا بود با وحدت کلمه و اتحاد طبقات محروم  و ستمدیده، به پیروزی رساند. ناآگاهی از اسلام سیاسی، فقدان اطلاعات لازم از منابع و کتب اسلامی و جایگاه و نقش امام، ‌هم به‌عنوان مرجع تقلید و هم به‌عنوان رهبر سیاسی، باعث شد آمریکاییها روند جنبش انقلابی ایران را به خوبی درک نکنند و نتوانند معادلات ساده و روند شتابزای اسلامی آن را پیش‌بینی نمایند. این مقاله قصد دارد راهی را که امام خمینی در تعارض با منافع آمریکا در پیش گرفت مورد بررسی و واکاوی قرار دهد.

دخالت‌های آمریکا در ایران: وابستگی

نفوذ و ترویج فرهنگ زندگی آمریکایی، روابط گسترده اقتصادی،‌ واردات کالاهای بازرگانی و فرهنگی نه تنها باعث تضعیف خودکفایی اقتصادی و فرهنگی ایرانیان شده بود بلکه این وابستگی که در ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی آن وجود داشت، قصد داشت هر آنچه مظهر اسلام، شریعت و روحانیت بود، کاهش، محصور و محدود نماید. این وضعیت زمانی به خوبی فهمیده می‌‌شود که در سخنرانی 12 بهمن 57 امام در بهشت زهرا، خطاب به امرای ارتش می‌‌گوید: «آقای ارتشبد! شما نمی‌‌خواهید مستقل باشید؟ آقای سرلشکر! شما نمی‌‌خواهید مستقل باشید، شما می‌‌خواهید نوکر باشید؟» و در روز بعد در میان جمعی از روحانیون بار دیگر اشاره دارد: «ما می‌‌گوییم شما نوکر نباشید، مستشار آمریکایی بر شما حکومت نکند، ‌صاحب‌منصبهای اسرائیلی به شما حکومت نکند، ما یک همچو چیزی می‌‌گوییم، این منطق ماست».

این گزارش سری سند این وابستگی است، آنجا که «هنری پرشت»، مسئول دفتر ایران در وزارت امور خارجه آمریکا به «هارولد ساندرز» که عضو اداره امور خاور نزدیک است می‌‌نویسد: تعیین یک استراتژی که با آن بتوانیم افکار نظامیان [ایرانی] را برای پیروی از سیاست آمریکا تحت تاثیر قرار دهیم بدان معنی خواهد بود که چگونه اهرمهایی را که داریم (یعنی فروشهای نظامی و خدمات) به کار ببریم. بنابراین، هشدار به یک ارتش وابسته و استمرار سیاستهای شاه به‌عنوان حامی بزرگ آمریکا در منطقه به‌خوبی در سخنرانیها و بیانات امام در پیش و در کوران انقلاب مشاهده می‌‌شود.

نه شاه و نه رژیم سلطنتی

نکته آنکه آمریکا به‌خوبی از فساد، روشهای خشن پلیسی، کمبود آزادی و فقدان پشتیبانی مردم از شاه، آگاه است اما به‌دنبال توجیه آن برای حفظ رژیم تا حد یک «وظیفه» عمل می‌‌کند. نکته ظریفی که در عبارت بالا وجود دارد، تفاوت بین «فرد» و «نظام سلطنتی» است. در اسناد به‌دست آمده از لانه جاسوسی، این امر پیش‌بینی شده بود که اگر در نهایت، «شاه» مهره‌‌ای سوخته در مناسبات قدرت آینده در نظر گرفته شود، همچنان می‌‌توانیم از یک رژیم سلطنتی دفاع نماییم. درصورتی‌که امام هم در کتاب "ولایت فقیه" و هم در تمامی مصاحبه‌‌ها و سخنرانیها از همان ابتدا، هم «شاه» و هم «رژیم سلطنتی» را به‌عنوان رژیمی طاغوتی، غیرقانونی و مسبب فساد فی‌الارض معرفی می‌‌نماید و تا برچیدن این رژیم، ‌از پای نمی‌‌نشیند.

امام در بیان علت مخالفت با رژیم سلطنتی و خطاب به شاه می‌‌گوید: «ما که اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که می‌‌گویی که این خمینی با من اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی‌‌ای من با تو دارم... ما درد ملت را داریم نه درد خودمان را... تو با اسلام ما چه کردی یا چه می‌‌کنی. نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد می‌‌دهی».

شاه در گفتگوهای خصوصی خود با مقامات آمریکایی همچون «ویلیام سولیوان»، از «رهبران مذهبی ایران به‌عنوان مردانی با افکار پوسیده و مغزهای متحجر یاد می‌‌کرد و از فساد و طمع و پول‌پرستی آنها سخن می‌‌گفت. شاه مدعی بود روحانیون سد راه پیشرفت مملکت هستند و به‌خاطر حفظ قدرت و منافع مادی خود با برنامه‌‌های اصلاحی او مخالفت می‌‌کنند». ظاهرا ــ برای تضعیف حرکت اسلامی ــ به‌زعم شاه و تحلیلگر سفارت آمریکا، تقویت بهائیت، نوعی دفاع از آزادی‌های مذهبی است.

مسئول دفتر ایران در وزارت امور خارجه آمریکا به «هارولد ساندرز» که عضو اداره امور خاور نزدیک است می‌‌نویسد: «تعیین یک استراتژی آمریکا که به‌وسیله آن ما می‌‌توانیم افکار نظامیان [ایرانی] را برای پیروی از ابتکارات سیاسی آمریکا تحت تاثیر قرار دهیم بدان معنی خواهد بود که آنچه می‌‌گوییم و به چه کسی می‌‌گوییم فرمول‌‌بندی شود و تصمیم گرفته شود چگونه ما اهرمهایی را که داریم (یعنی فروشهای نظامی و خدمات) به کار می‌‌بریم».
 

دو رهیافت: دنیا یا آخرت

آنچه از مراکز تحقیقات و موسسات اتاق فکر آمریکا درباره تجدید حیات و احیاء بنیادگرایی اسلامی در ایران گفته می‌‌شود با ماهیت استفاده از ابزار و مظاهر مدرنیسم در جهت کاربرد و ترویج اسلام و شرایع اسلامی، کاملا مغایر است. امام خود با پیشرفت در تکنولوژی و ارتباطات توانست پیام انقلاب و ماهیت کتاب خدا (قرآن) را در مبارزه با ظلم و برپایی حکومت اسلامی به گوش همه مردم برساند، اما بنا بر فحوای موسسات غربی، این انقلاب، قیام علیه تجدد است و از ناحیه تمدن غربی مورد خطر قرار می‌‌گیرد.

آنها این روش زندگی را با بار منفی «بنیادگرایی» و برگشت به دوران گذشته در نظر می‌‌گرفتند؛ ‌امری که نه امکان داشت و نه بوقوع پیوست. در صورتی‌که اسلام، ضدیتی با رفاه و توسعه مادی جوامع ندارد. «یک بعد از ابعاد انسان مسائل مادی و معاشرت است و بنابراین تامین مسائل دنیای مادی انسان از ابعاد مهم اسلام است. از پنجاه و چند کتاب فقه، هفت هشت‌تایش کتابی است که مربوط به عبادات است، مابقیش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و این‌طور چیزهاست. از طرفی، قرآن کتاب انسان‌سازی است، مکتب اسلام مکتب انسان‌سازی است. انسان به همه ابعاد آن.» بنابراین بعد فرهنگی انقلاب اسلامی برای تاسیس یک جامعه بسامان و عاری از تبعیض و بی‌‌عدالتی،‌ هدف نهایی رهبری انقلاب بود.

پیوند دین و سیاست

امام خمینی طی سالهای پس از دهه40 و مخصوصا با مخالفت آشکار ایشان نسبت به اصلاحات شاه، شکل نوینی از «اسلام سیاسی» را به عرصه عمل درآورد که جداسازی اسلام و سیاست را نفی می‌‌نمود. امام در کتاب «ولایت فقیه» اشاره می‌‌کنند که «حکومت وسیله‌‌ای است برای تحقق بخشیدن به هدفهای عالی نظیر نجات مظلومین از دست ستمکاران، اجرای احکام الهی، برپایی حق و حکومت اسلامی»10  است. امام در بیانات خود به مناسبت راهپیمایی روز نوزده بهمن ماه می‌‌گوید: «من اعلام می‌‌کنم که موافقت کردن با این دولتی که ما فراهم آوردیم [دولت موقت]، تکلیف شرعی همه است و مخالفت کردن [با آن] بر همه محرم است».

بنابراین «مذهب در فرهنگ سیاسی ایران، امری جداناشدنی از سیاست به نظر می‌‌رسد» و فلسفه جمهوری اسلامی چیزی جز «عدل اسلامی» نیست؛ اسلام هم حکومت است و هم عبادت و نفی اسلام از سیاست از بدترین القائات استعمارگران است که می‌‌خواهند اسلام را همچون مذهب مسیح محدود به عبادت نمایند و «ظلمه» را به کار خود واگذارند. می‌‌گویند آخوند را به سیاست چه؟ در صورتی‌که حضرت امیر یک مملکت را اداره می‌‌کرد، سیاستمدار یک مملکت بود. مشروعیت روابط با سایر دولتها، تناظر با نفی استکبار، ضدیت با اسرائیل، و حمایت معنوی از جنبشهای اسلامی و مستضعفین سراسر دنیا است که این مسیر را ادامه دهند. به‌زعم آمریکا، این اقدامات افراطی است و نباید این جریان سرمشق و الگویی برای ترکیه، مصر (اخوان المسلمین)، پاکستان (ضیاءالحق) و افغانستان شود.

کانون مشترک ملت‌های مسلمان،‌ دشمنی با اسرائیل به عنوان همکار آمریکا در ضدیت با اسلام و سازمان صهیونیسم جهانی است. اسرائیل به‌عنوان غاصب سرزمین‌های فلسطینی و مبارزه با آن، ‌ادعایی بر پیوند دین و سیاست است.

سه کلیدواژه "مبارزه"، "اسلام" و "شهادت"،‌ که خود را در گفتمان سیاسی،‌ با وحدت کلمه برای خلع شاه و الغای نظام شاهنشاهی به رهبری امام خمینی، نشان می‌‌دهد، وضعیتی را برای تحلیلگران سیاسی سفارت و مقامات کاخ سفید ایجاد نمود که هیچ‌گاه توان و قابلیت این نیروی عظیم اسلامی را به‌حساب نمی‌‌آوردند و یا فکر می‌‌کردند در رویارویی ملی‌‌گرایان با طرفداران امام خمینی،‌ این گروه اخیر است که منزوی و به حاشیه کشانده خواهد شد، اما نفوذ کلام و کاریزمای امام باعث شد که نه تنها ملی‌گرایان که حتی احزاب چپی نیز فعالیت امام را در مبارزه علیه امپیالیسم، دفاع از استقلال و آزادی مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند. درواقع امام، به تنهایی خود یک انقلاب بود!
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران