تبیان، دستیار زندگی

مروری بر کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد

جادوی نوشتن در بیست فصل

کتاب «بنویس تا اتفاق بیفتد» نوشته خانم هنریت کلاوسر ما را متوجه قدرت عظیم نوشتن در تحقق اهدافمان می‌کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بنویس تا اتفاق بیفتد
نوشتنِ اهداف و آرزوها به منزله اولین گامی است که امکان دستیابی را دوچندان می‌کند. از یک‌سو ما را ملزم به تصویرسازی آن‌ها و دنبال کردن اهداف ثانویه‌ای که به آن آرزو مرتبط است می‌کند و از سوی دیگر عمل نوشتن تعهدی در ما ایجاد می‌کند.

نوشتن از نگاه کلاوسر دروازه‌ای به‌سوی ناخودآگاه ماست و در پی آن است که برخی مواقع تازه متوجه خواسته‌مان می‌شویم. برای نمونه در بخش دوم با مارک همراه می‌شویم که از داستان زندگی‌اش برای ما می‌گوید و اینکه چطور اولین بار متوجه شد که مایل است خواننده اُپرا شود. مارک با نوشتن و اجرای نمایشنامه‌اش به نام «صندلی‌های ردیف عقب» بود که توانست متوجه خواسته‌اش شود. «وقتی مارک نمایشنامه‌اش را می‌نوشت از خواسته قلبی خود خبر نداشت. او به نحوی از آخر، کار کرده بود. قبل از اینکه بپرسد، جوابش را گرفته بود.» (صفحه 54)

نوشتن به ما کمک می‌کند که بدانیم چه می‌خواهیم و از این طریق زودتر به نتیجه برسیم. از طریق نوشتن است که فرد حتی می‌تواند باانرژی مثبتی که از خود ساطع می‌کند، احساس کند و فکر کند که آرزویش محقق شده و از این طریق زودتر به آنچه مایل است، برسد. کلاوسر در بخش چهارم با ذکر زندگی گلوریا و نامه‌هایی که برای نیمه گمشده‌اش می‌نوشت، توضیح می‌دهد که گلوریا نه‌تنها با نوشتن، به آنچه می‌خواست رسید بلکه سعی کرد شیوه زندگی‌اش را نیز همان‌طور که پس از تحقق آرزویش تغییر می‌کرد، بسازد. مثلاً سرویس غذاخوری‌ای که مایل بود بعد از ازدواج بخرد، حتی پیش از آشنایی با نیمه گمشده‌اش خرید و خود را مهیا کرد و آرزویش را تحقق‌یافته گمان کرد.

در فصل پنجم صحبت از ترس‌ها و احساساتی می‌شود که حین نوشتن اهدافمان ممکن است به سراغمان بیاید. پرسش از اینکه اگر نتیجه نداد چطور؟ یا «اما» هایی که موانعی اصلی بر سر تحقق اهدافمان محسوب می‌شوند. نوشتن این ترس‌ها که گاهی عمیقاً از ذهن ناخودآگاهمان نشأت می‌گیرند در پی خود موجب می‌شوند که درصدد یافتن راهکاری برآییم و رسیدن به اهدافمان سریع‌تر محقق شود: «نوشتن درباره ترس‌هایتان فشار آن‌ها را از دوش شما برمی‌دارد. نوشتن درباره موارد مخالف ترس‌ها و جملات متضاد آن‌ها بسیار جذاب است و شمارا برای متفاوت فکر کردن و کسب اقتدار تقویت می‌کند تا به پاسخ‌هایی برسید و به راه‌حل‌ها دست‌یابید.» (صفحه 112)

در فصل ششم، نویسنده از بی‌وقفه نویسی، راهکاری برای گریز از بن‌بست پیش‌آمده در زندگی، یاد می‌کند. نوشتن پشت سر هم تا آنجا که صفحات یکی پس از دیگری پر شوند به فرد کمک می‌کند که در مرتبه اول ترسی که در پس خشمش نهفته را بیابد و در مرحله دوم در پی راهکاری برای حل آن برآید: «صفحه‌ها را یکی پس از دیگری پرکنید. هر صفحه مال شماست... آنگاه از قدرت خود تعجب خواهید کرد و راه‌حل‌هایی پدید خواهید آورد... وقتی به‌جای تسلیم شدن ادامه می‌دهید، ناگهان سرشار از توش و توان می‌شوید و از طی کردن این‌همه راه بیشتر، تعجب می‌کنید.» (صفحه 123) در پی بیرون‌نویس کم‌کم از گله و شکایت‌ها فراتر می‌روید و به گمانه‌زنی درباره اتفاق پیش‌آمده می‌رسید و سر آخر برای خود هدف‌گذاری می‌کنید و تصمیم می‌گیرد برای غلبه کردن بر شرایط پیش‌آمده دست به چه‌کاری بزنید.

در فصل هفتم صحبت از فهرست‌نویسی است. با ذکر دقیق چیزهایی که می‌خواهید (برای نمونه اگر دنبال خانه هستید باید ذکر کنید چند اتاقه باشد یا چه منظره‌ای مقابل پنجره‌اش باشد و غیره) به تحقق آن کمک می‌کنید. چراکه هم از بلاتکلیفی بیرون می‌آیید و هم جهان و هر آنچه در آن است را دررسیدن به خواسته‌تان بسیج می‌کنید.


اگر هدفی در زندگی دارید تنها به نوشتن آن هدف نباید اکتفا کرد. نوشتن نتیجه‌ای که پس از رسیدن به آن هدف در پی آن هستید کمک می‌کند که متمرکز بمانید. نوشتن نتیجه، هدف را در ذهن شما ثابت نگاه می‌دارد و پیامدی که مدنظر است را حفظ می‌کند. علتی که خواسته شمارا معنادار می‌کند را باید به زمان حال نوشت چراکه بدین ترتیب با تصور رسیدن به آنچه آرزویش را داشته‌ایم احساس مثبت را از خود ساطع می‌کنیم و این حس مثبت دقیقاً همان چیزی است که برای تحقق اهدافمان نیاز داریم.

در فصل نهم صحبت از محیطی است که در آن به نوشتن رو می‌آورید. نوشتن در زیر باران یا محیطی که به شما آرامش می‌دهد بسیار مؤثر است چراکه بدین ترتیب به نیروی خلاقه خود اجازه ظهور و بالندگی می‌دهید. در فصل دهم اهمیت یادداشت‌های روزانه مطرح است. نوشتن به زبان خودمانی و صحبت از اهدافی مختص هرروز، شمارا متعهد می‌کند که در روز آن را دنبال کنید. فصل یازدهم صحبت از تعهد به رسیدن به اهداف است. اگر مایل هستید به چیزی برسید ایمان داشته باشید که تحقق می‌یابد و شما تنها در آن مسیر گام بردارید.

در نوشتن به افتخاراتی که نشأت گرفته از موفقیت‌هایی هستند که در زمان کودکی داشته‌اید برمی‌خورید و یا تلاش برای ضعف‌هایی که احساس می‌کنید از همان کودکی به دلیل دنبال نکردن‌شان بیمناک هستید و به‌عنوان موانعی بر سر اهدافتان هستند را آغاز می‌کنید. در فصل سیزدهم بحث از تشکیل گروهی برای پیگیری اهداف است. بدین ترتیب که در روزی خاص در پی دیداری که دارید اهداف خود را برشمارید و توضیح دهید که در این مسیر طی زمان مقرر چه کرده‌اید. یکدیگر را ترغیب کنید و با یادآوری مواردی که فرد به آن رسیده او را تشویق کنید.

از دیگر بحث‌هایی که در کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد مطرح می‌شود از این قرار  است: نوشتن ما را متوجه مقاومت‌هایی می‌کند که از تلاش برای رسیدن به هدفمان ما را بازمی‌دارند؛ اهمیت سپاسگزاری و قدرشناسی؛ اهمیت بخشیدن و رها کردن؛ نترسیدن از شکست و غیره.

هنریت کلاوسر به زیبایی در بیست فصل از اهمیت نوشتن برای به وقوع پیوستن اهدافمان می‌گوید؛ بیست فصلی که همراه با داستان‌هایی از زندگی افرادی واقعی و در برخی موارد معروف و مشهور است. در انتهای هر فصل بخش «حالا نوبت شماست» مخاطب را ترغیب می‌کند که خودآگاهانه دست به عمل بزند و با نوشتن، هدفمند گام بردارد.
کلاوسر ما را وادار می‌کند که با آفرینش توانگری به دست خلاقیت خودمان از طریق نوشتن کاری کنیم تا آرزوهایمان عملیاتی شوند.