زنی تنها در آستانه فصلی سرد
فروغ فرخزاد چهرهای است که با گذشت بیش از نیم قرن از مرگش همچنان در کانون توجه مجامع هنری و فرهنگی است، در این گزارش، روایتی آزاد از شخصیت فروغ میخوانید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/11/24 ساعت 11:52
فروغ فرخزاد به تعبیر یوسفعلی میرشکاک؛ «کاهنه مرگ آگاه»، ۵۲ سال پیش در چنین روزی بر اثر حادثه در سن ۳۲ سالگی درگذشت. شاعری که با وجود سن پایین توانست توجه جامعه را به خود معطوف کند و به یکی از شاعران جریانساز روزگار معاصر تبدیل شود. شاعری که با ۵ دفتر شعر حیات ادبی خود را به پایان رساند که هرکدام از آنها در نوع خود موجی در میان مخاطبان ایجاد کرد.
شخصیتی که درست شناخته نشده و امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن از مرگ او نیز همچنان شناخت دقیقی از او وجود ندارد و قضاوتها بر اساس گمانهزنی و محفوظاتی است که مشمول مرور زمان شده است. حتی آنهایی که ادعا کردند با فروغ معاشر بودند هم نتوانستند او را به درستی درک کنند و به همین خاطر است که امروز شاهد بینهایت فروغ فرخزاد در میان اعضای جامعه هستیم. هرکس برداشت خود از شعر و زندگی فروغ را به جای فروغ واقعی نشانده است.
تلاشهایی در این مسیر صورت گرفته تا از لابهلای خاطرات و هزارتوی ذهن افراد تصویری نزدیک به واقع از فروغ فرخزاد را پیش روی مخاطب مجسم کنند که خب تلاشهایی است ارزنده و در نوع خود قابل احترام اما با این حال در مرور خاطرات هم باز شاهد همان برخورد سلیقهای هستیم که هرکس با توجه به مصلحتسنجی یا آنطور که میلش کشیده، فروغ را روایت کرده و به همین خاطر باز هم شاهد تصویری نه دقیق بلکه ذوقی از «زنی تنها در آستانه فصلی سرد» هستیم.
نگارنده این سطرها نیز برداشتی آزاد از لابهلای خاطرات و یادهای افراد از خالق «خانه سیاه است» داشته که بخش اصلی آن محصول اثر ارزشمند ناصر صفاریان (آیههای آه) است. تاکیدی که وجود دارد این است که آنچه در ادامه میخوانید برداشتی کاملا آزاد از بخشهایی از خاطرات افرادی مانند مادر، خواهر، برادر، دوستان و نزدیکان فروغ است که در نگاه نگارنده برجستهتر به نظر آمده و میتوانسته «تولدی دیگر» از فروغ فرخزاد را در ذهن خواننده رقم بزند. پرویز پورحسینی (بازیگر) که در تئاتر با فروغ همبازی بوده درباره او میگوید: «بهتر است به جای اینکه به فکر حذف کردن فروغ باشیم دربارهاش صحبت کنیم»؛ این نگاه، نگارنده را یاد جملهای آشنا از شخصیت مهمی انداخت، شخصیتی که با نگاهش مسیری تازه در مرور زندگی چهرههای از دنیا رفته پیش پای افراد باز کرد.
«خیلی شیطانی میکرد» این نقل قولی از مادر فروغ است که خواهر و سایرین هم آن را تایید میکنند، «فروغ خیلی شیطان بود و هیچ قانونی را رعایت نمیکرد» شاید به همین دلیل باشد که او تبدیل به یکی از چهرههای آوانگارد برای طیفی از جامعه شد که تلاش کرده صدایی برای زنان جامعهاش باشد! پوران فرخزاد (خواهرش) میگوید «به فکر این بود که درهای بسته را باز کند»، «در مقابل زور میایستاد» و «اصلا عادی نبود»، «زیر بار حرفی که قبول نداشت نمیرفت» این چهرهای است که در مرور خاطرات دیگران نیز جسته و گریخته به چشم میآید.
«سرش بیشتر به کتاب و دفتر گرم بود» «در خانه ما کار همه کتاب و روزنامه خواندن بود» و این دو نقل تصویر دختری اهل مطالعه را در سنین نوجوانی پیش روی ما قرار میدهد که در بزرگسالی فروغ فرخزاد شده است. «پدرش دوست نداشت شعر بگوید» طبیعی است که پدری نظامی هرقدر هم که اهل مطالعه باشد نگاههای سنتی بر فضای روشنفکریاش غلبه کند. البته این روایت را برادر فروغ هم تایید میکند «پدرم نمیتوانست تحمل کند دخترش شعر عاشقانه بگوید» ولی با این حال «پدرم در درون خود فروغ را تحسین میکرد». مادر میگوید «از خوشحالی اینکه شاعر مشهوری شده میرقصیدم»، هرچند پوران فرخزاد، خواهر فروغ، سختگیریهای پدر و مادر را عامل عصیان فرزندان میداند و تنها به نقش پدر اشاره نمیکند و نقش مادر را پررنگتر هم تلقی میکند. «فروغ تا آخر ایستاد و از هنرش دست نکشید!» شاید به همین دلیل باشد که امروز بعد از گذشت ۵۰ سال از مرگ فروغ همچنان از او حرف میزنند و یکی از معماهای جامعه ادبی کشور باشد، «مرتب کار میکرد و متکی به نفس بود» این خصوصیتی است که جوانان میتوانند از آن الگو بگیرند و به آن توجه کنند که منتظر اتفاقات خارقالعاده نباشند و پیوسته تلاش کنند.
همواره عدهای هستند که مخالفت کنند، مادر فروغ میگوید «از خود راضیها با فروغ مخالف بودند» منوچهر آتشی اما طور دیگری این سخن را تایید میکند «انتقادها به فروغ از جانب روشنفکران بود» جامعهای که همواره خود را به عنوان طبقه برگزیده میپندارند و به همین خاطر بنا به صلاحدید خود دست از تخریب و مخالفت برنمیدارند، ولی «برایش مهم نبود که به غلط دربارهاش چه میگویند» هرچند «خیلیها نمیخواهند بدانند فروغ بعدها به کجا رسید» با این حال «در حق او هم غلو میشود و هم جفا»!
اشعار فروغ امروز پس از ۵۰ سال از فوتش هنوز هم خوانده میشود و مورد توجه است. یکی از ویژگیهایی که برای اشعارش برمیشمارند این است که «فروغ صد سال زودتر فکر میکرد و جلوتر بود» و این نه حرف امیرمسعود فرخزاد، بلکه پوران هم آن را تایید میکند «به اندازه دویست سال از جامعه جلوتر بود» و «راز ماندگاری فروغ صمیمت و زبان انتخابی است» و صمیمت نکتهای است که در خاطرات چهرههای دیگر نیز میتوان سراغ آن را گرفت. همچنین «همانطور که شعر میگفت زندگی میکرد» و «در تمام شعرهایش خودش است» دیگر خصیصهای است که درباره شعر و دنیای شاعرانه فروغ برشمردهاند.
فروغ یکی از پیروان شعر نیما است که توانست با صمیمت در زبان و لحن، سبک خاص خود را ایجاد کند اما نکتهای که نیاز به یادآوری دارد این است که «فروغ دنبالهرو نیست» و «به هیچوجه دنبالهرو نبود» نقلهایی است که تاکید میکند او با وجود اینکه در مکتب نیما شعر گفته ولی دنبالهرو نبوده و سبک خود را داشته است و البته «نمیخواست همه چیز را تکرار کند» با این وجود همه تایید میکنند «شعر فروغ تاریخ مصرف ندارد»!
روایت نیستانگاری یا سیاهی شاید یکی از ویژگیهای فروغ فرخزاد باشد هرچند در این مورد نظرات متفاوت است، «فروغ در شعرش دنبال یک گمشده میگشت» «دنبال دنیای گمشدهای بود که انسان دنبالش میگردد» و «درونمایه اصلی شعرش انسان زیر فشار است». برخی به این خاطر که بازتاب مرگ در اشعارش فراوان بوده چنین نظری دارند اما پوران فرخزاد میگوید «او همیشه از مردن حرف میزد» و «مرگ را در تمام صحنههای زندگی حس میکرد». خواهر فروغ بر این باور است که او بازگشت و زنده شدن مجدد را باور داشت «فروغ به بازگشت اعتقاد داشت» و آنهایی که در باورهای فروغ تشکیک میکنند نیز با این نقل قول از مادر فروغ روبهرو خواهند شد که «خدا را میشناخت»! منوچهر آتشی هم چنین میگوید «میتوانیم بگوییم شعر فروغ انتقادی است ولی نهیلیستی نه!» محمدعلی سپانلو بر این باور است که «گرایش به نجات و روشنایی در شعر فروغ هست».
خانواده و اطرافیان میگویند «فروغ اهل فعالیت حزبی نبود» ولی «او در برابر هر بیعدالتی موضع میگرفت» با این حال «بسیار رک بود و پروایی نداشت از اینکه نظرش را خیلی صریح بیان کند» و «شخصیت معترضی داشت». «فروغ آرمانگرا باقی ماند» و «محافظهکاری نداشت». «با نقاب میانهای نداشت» ولی سیمین بهبهانی میگوید «شعر او را سیاسی نمیدانم».
«فروغ در زمان زنده بودنش کشف شده بود» این نقل قول را باید گذاشت در کنار نقل قولهایی که میگویند او در زمان حیاتش قدر ندید. با این حال شعرش خوانده شده بود و با اقبال روبهرو بود. پس شاید سپانلو نظرش به واقعیت نزدیکتر باشد.
صدای شاعرانه زنان معاصر شاید یکی از القابی باشد که به فروغ میدهند اما نباید فراموش کرد که این سخن بسامد بسیاری در میان افراد دارد و هرکسی از نگاه خود به شعر فروغ نگاه کرده است. منوچهر آتشی میگوید «فروغ یک زن ایرانی است که بیدار شده از همه هم بیدارتر شعر زنانه گفته و شعر زنانه هم خوب گفته اما فمینیست نیست» و م.آزاد میگوید «فروغ شاعر زنان نیست». اما رنگارنگ بودن و تنوع داشتن را به عنوان یک خصیصه مثبت برای شعر او میتوان برشمرد «شعر فروغ پر از رنگ و حادثه است»!
او که مستند «خانه سیاه است» را ساخته از نگاه جذامیها شبیه فرشته نجات است، این را مادرش میگوید؛ «جذامیها به فروغ میگفتند فرشته نجات» و دیگری میگوید «فروغ چراغی بود همه گرد آن جمع میشدند» و این را در جای جای خاطرات افراد میبینیم که از این ویژگی رفتاری او یاد کردهاند.
فروغ جدا از اینکه یک هنرمند بوده و زندگی او از این حیث در کانون توجه است اما به عنوان یک انسان هنرمند نیز باید به او توجه کرد که وجوه انسانی و شخصی نیز داشته است. «آدم مغروری نبود» ولی «زودرنج بود» و پیشرفتها و موفقیتهای هنری سبب نشد «هیچگاه خودش را گم کند». اغلب به رفتارهای تند او اشاره میکنند که آیدین آغداشلو علت آن را اینطور توضیح میدهد «اگر گاهی تند رفتار میکرد دلیلش دفاع از خودش بود» با این وجود «در فروغ غیر از محبت و انسانیت ندیدم». رفتارهای شخصی و ادا و اطوارهای فروغ در گذر زمان از یادها نرفته پوران میگوید «تکیه کلامش «خاک بر سرت» بود» و «سینشین میزد». او که «در میان جمع هم تنها بود» تبدیل به یکی از الگوهای جوانان به خصوص دختران جوان شده بود «تا سالها هر دختر روشنفکری یا هر دختری که میخواست قدم به وادی روشنفکری بگذارد مثل فروغ حرف میزد و خیلی از اداهای او را در میآورد. یادم هست تقریبا تمام دختران و زنان روشنفکر تهرانی یک طوری سینشین میزدند».
پوران فرخزاد میگوید «زندگی را دوست داشت» اما «هیچوقت خوشبخت نبود» مادرش نیز به نقل از فروغ میگوید، یک مرتبه گفت: «کاش فقط خوشبخت بودم»، برادرش هم بر این باور است که «فروغ زجر میکشید» که «رفت دیگر، تمام شد»!
او که فرصت مهاجرت برایش فراهم بود و میتوانست سرزمین آباء و اجدادیاش را ترک کند میگوید: «من ریشهام در همین کوچههای کاهگلی و خاکی تهران است.» انسانی که به وطن به مثابه خانه مینگرد ارزشمند است و فروغ هیچگاه از خانه فرار نکرد.
بالاتر هم یادآوری کردم «در مرور خاطرات افراد از فروغ فرخزاد جمله فرد مهمی در ذهنم تداعی شد»، رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیداری با شاعران به فروغ فرخزاد اشاره و جملهای کلیدی مطرح میکنند که با اهمیت است. «فروغ عاقبت بهخیر شد» این جمله از رهبر انقلاب شاید علاوه بر اینکه درس جستجو نکردن در احوالات شخصی افراد را به شنونده منتقل میکند، میخواهد بگوید که نسبت به گذشته افراد حتی اگر عمل آنها مشهود است بیاطلاع قضاوت نکنیم و توصیه به رواداری میکنند و جامعه را به پوشیدن چشم دعوت میکنند.
منبع: خبرگزاری فارس / حسام آبنوس