نقد فیلم قسم ساخته محسن تنابنده
یک اتوبوس پرماجرا
محسن تنابنده با ساخت فیلم قسم، فاصله زیادی از فیلم اولش یعنی گینس گرفته است.
تنابنده که غالبا با آثار کمدی و طنز شناخته میشود این بار یک فیلم تلخ را در برابر مخاطبان قرار میدهد که شاید بتوان آن را نوعی تلاش کارگردان برای آشناییزدایی با خودش قلمداد کرد. قسم یک فیلم جادهای تمامعیار است و همین جادهای بودن باعث شده که فیلم تولید دشواری هم داشته باشد.
سهم بیشتر زمان و رخدادهای فیلم در یک اتوبوس با چهل مسافر است که کارگردانی و مدیریت این جمعیت در آن فضای بسته و سیار قطعاً کار دشواری است. به نظر میرسد تجربه تنابنده در سریال پایتخت و سفری که با کامیون ارسطو داشتند به او در هدایت این قصه کمک کرده است.
فیلم فارغ از سویه بیرونیاش که یک فیلم جادهای است از حیث مضمون و درونمایه یک قصه حقوقی- اخلاقی را دستمایه روایت خود قرار داده و درنهایت مفهوم قضاوت را در کانون مفهومی قصهاش قرار میدهد و برجسته میکند. فیلم درباره قتل زنی به نام رضوان است که خانواده و اقوام او به دنبال ثابت کردن قاتل بودن شوهرش به دادگاه است. آنها بهعنوان شاهد قرار است به دادگاه رفته و قسم بخورند که خسرو قاتل رضوان است. شواهد امر هم ظاهر بهگونهای است که به این سوء ظن دامن میزند.
تنابنده تلاش کرده تا قصه و گرههای آن را در طول فیلم و از طریق دیالوگها و کنشها و تنشهای که بین اقوام در طول مسیر رخ میدهد باز کند و به شکل قطرهچکانی و تدریجی، اطلاعات لازم را به مخاطب انتقال دهد. با این حال به نظر میرسد فیلم کمی فضای شلوغی دارد و حرف زدنهای مدام اقوام در اتوبوس نیازمند کنترل بیشتر بود تا در آن در هم تنیدگی آدمها و دیالوگها، شاخ و برگهای اضافی قصه حذف میشد و ریتم فیلم شتاب بیشتری به خود میگرفت. در صورت ظاهری شاهد یک ریتم تند هستیم که با توجه به عنصر حرکت و سفر در فیلم برجسته میشود اما شلوغی فضای اتوبوس و توی حرف هم آمدن آدمها و برخی حرفهای اضافه، ریتم درونی قصه را کند میکند و یکجاهایی انگار قصه در حال کش آمدن است.
بااینحال موقعیتهای پرتنشی که در طول سفر اتفاق میافتد آن را از یکدستی نجات میدهد. فیلم یک سکانس فوقالعاده از حیث اجرایی دارد و آن صحنه انحراف اتوبوس از جاده و افتادن آن در یک گودال آب است. فارغ از التهابات این صحنه، مفهوم و پیام اصلی فیلم هم در این سکانس بازنمایی میشود که چون قصه لو میرود آن را بازگو نمیکنیم. همینقدر اشاره کافی است که غرق شدن اتوبوس بهنوعی دست طبیعت است که انتقامش را میگیرد و قصاص میکند.
سهم بیشتر زمان و رخدادهای فیلم در یک اتوبوس با چهل مسافر است که کارگردانی و مدیریت این جمعیت در آن فضای بسته و سیار قطعاً کار دشواری است. به نظر میرسد تجربه تنابنده در سریال پایتخت و سفری که با کامیون ارسطو داشتند به او در هدایت این قصه کمک کرده است.
فیلم فارغ از سویه بیرونیاش که یک فیلم جادهای است از حیث مضمون و درونمایه یک قصه حقوقی- اخلاقی را دستمایه روایت خود قرار داده و درنهایت مفهوم قضاوت را در کانون مفهومی قصهاش قرار میدهد و برجسته میکند. فیلم درباره قتل زنی به نام رضوان است که خانواده و اقوام او به دنبال ثابت کردن قاتل بودن شوهرش به دادگاه است. آنها بهعنوان شاهد قرار است به دادگاه رفته و قسم بخورند که خسرو قاتل رضوان است. شواهد امر هم ظاهر بهگونهای است که به این سوء ظن دامن میزند.
تنابنده تلاش کرده تا قصه و گرههای آن را در طول فیلم و از طریق دیالوگها و کنشها و تنشهای که بین اقوام در طول مسیر رخ میدهد باز کند و به شکل قطرهچکانی و تدریجی، اطلاعات لازم را به مخاطب انتقال دهد. با این حال به نظر میرسد فیلم کمی فضای شلوغی دارد و حرف زدنهای مدام اقوام در اتوبوس نیازمند کنترل بیشتر بود تا در آن در هم تنیدگی آدمها و دیالوگها، شاخ و برگهای اضافی قصه حذف میشد و ریتم فیلم شتاب بیشتری به خود میگرفت. در صورت ظاهری شاهد یک ریتم تند هستیم که با توجه به عنصر حرکت و سفر در فیلم برجسته میشود اما شلوغی فضای اتوبوس و توی حرف هم آمدن آدمها و برخی حرفهای اضافه، ریتم درونی قصه را کند میکند و یکجاهایی انگار قصه در حال کش آمدن است.
بااینحال موقعیتهای پرتنشی که در طول سفر اتفاق میافتد آن را از یکدستی نجات میدهد. فیلم یک سکانس فوقالعاده از حیث اجرایی دارد و آن صحنه انحراف اتوبوس از جاده و افتادن آن در یک گودال آب است. فارغ از التهابات این صحنه، مفهوم و پیام اصلی فیلم هم در این سکانس بازنمایی میشود که چون قصه لو میرود آن را بازگو نمیکنیم. همینقدر اشاره کافی است که غرق شدن اتوبوس بهنوعی دست طبیعت است که انتقامش را میگیرد و قصاص میکند.