درباره برندگان سیمرغهای سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر
جنگ ستارگان
جشنواره سی و هفتم فیلم فجر در حالی به پایان رسید که هیات داوران برای اهدای جوایز کار سختی داشتند. امسال ازجمله دورههایی بود که نمیشد انگشت روی یک فیلم یا بازیگر گذاشت بلکه خیلیها شانس داشتند.
جشنواره سی و هفتم فیلم فجر در حالی به پایان رسید که هیات داوران برای اهدای جوایز کار سختی داشتند. امسال ازجمله دورههایی بود که نمیشد انگشت روی یک فیلم یا بازیگر گذاشت بلکه خیلیها شانس داشتند.
در این گزارش سراغ برگزیدههای بخشهای اصلی رفتهایم و کیفیتشان را محک زدهایم. بهترین کارگردانی: نرگس آبیار برای روایت زندگی پیچیده عبدالمالک ریگی رهبر گروه تکفیری – تروریستی جند الله کار سختی پیش رو داشت. ازیکطرف باید شمایلی باورپذیر از او و همفکرانش به تصویر میکشید تا مخاطب بهراحتی بپذیرد چطور یک انسان گرفتار افکار منحط میشود. دیگر کار سخت خانم آبیار، نمایش اتمسفری است که اطراف شخصیتها وجود داشته؛ چه درصحنههای مربوط به ایران و چه پاکستان. او فضایی باورپذیر خلق میکند که باعث میشود مخاطب در لحظات زیادی از تماشای «شبی که ماه کامل شد» گرفتار هراس شود! این امر حکایت از قدرت آبیار در کارگردانی دارد. از آنسو همه بازیگران جلوی دوربین درخشانند؛ چه آنها که جایزه گرفتند و چه بازیگری چون شبنم مقدمی که به جایزه نرسید.
جایزه ویژه هیات داوران: «سرخپوست» جهش بلند نیما جاویدی در کارگردانی است. او قصه فیلم خود را در دهه چهل روایت میکند؛ جایی که یک مسئول زندان (نوید محمدزاده) ترفیع درجه گرفته اما یکی از زندانیهایش را گم کرده و حالا دنبال اوست. فیلم بر اساس این معما پیش میرود و مخاطب را به سبک فیلمهای هیچکاک با پرسشهای اساسی مواجه میکند. اینکه بالاخره زندانی کجاست و ته ماجرا چه خواهد شد. علاوه برتم معمایی «سرخپوست» فضایی که کارگردان خلق کرده نیز برگ برنده فیلم است. در این فضا هم شاهد بازیهای خوب بهویژه از نوید محمد زاده و پری ناز ایزدیار هستیم و هم موسیقیهای گوشنواز میشنویم. طراحی صحنه و لباس، گریم، موسیقی و تدوین دیگر امتیازهایی هستند که از «سرخپوست» یک فیلم موفق ساخته است. «سرخپوست» میتوانست سیمرغهای دیگری هم بگیرد که نظر هیات داوران این نبوده است.
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: علی نصیریان در «مسخرهباز» یکی از بامزهترین نقشهای کارنامه بازیگریاش را ایفا کرد؛ نقشی که در کنار بابک حمیدیان و صابر ابر، کاملاً به چشم آمد و موردتوجه قرار گرفت. او در نقش یک آرایشگر شاکی از همهچیز! چنان قدرت بازیگری خود را به رخ میکشد که چاره نمیماند جز اینکه به احترامش کلاه از سر برداریم. فراموش نکنیم نصیریان در چه سن و سالی پذیرفته نقشی چنین سخت را بازی کند. هنر اوست که خیلی زود مخاطب را با شخصیت همراه میکند و فردیت بازیگر را کنار میزند. کمی که از فیلم میگذرد فراموش میکنیم این پیرمرد عجیب، علی نصیریانِ مهربان و دوستداشتنی است.
بهترین بازیگر نقش اول مرد: هوتن شکیبا رقبای سرسختی داشت اما به نقش عبدالحمید ریگی چنان جان داد که کسی معترض نشد چرا جایزه به او رسیده است. اصولاً بازی در نقش کسانی که ما به ازای واقعی دارند کار بازیگر را سختتر میکند. سختی کار شکیبا دوچندان هم بوده چون باید با لهجه صحبت میکرد و به همین خاطر مدتها زیر نظر یک کارشناس سیستان و بلوچستانی تمرین کرده است. عبدالحمید جوانی است عاشق بیشه که به خاطر همسرش زندگی در تهران را ترجیح میدهد. آرامآرام اما افکارش تحت تأثیر القائات برادر (عبدالمالک ریگی عضو گروهک تکفیری جند الله) قرار میگیرد. هوتن شکیبا طوری ظاهر و باطن شخصیت را به نمایش میگذارد که مخاطب فراموش میکند یک بازیگر در جلد ریگی رفته است.
بهترین بازیگر نقش اول زن: آهستهآهسته از فیلمهای تجاری فاصله گرفت و سعی کرد وجهی دیگر از علاقهمندی خود را نشان دهد. الناز شاکردوست امسال بالاخره مزد تلاشش را گرفت. بااینحال این نظر هم وجود دارد که او جایزه او بیشتر به خاطر حساسیت نقشی است که ایفای آن را به عهده داشت؛ نقش فائزه، همسر قربانی عبدالحمید ریگی. شاکردوست دو سال قبل، در فیلم «خفگی» به کارگردانی فریدون جیرانی، با شمایلی متفاوت ظاهر شد؛ نقشی که برای آن شایستگی بیشتری برای به دست آوردن سیمرغ بلورین داشت.
بهترین بازیگر نقش مکمل زن: در نقش مادر عبدالمجید و عبدالحمید ریگی، چنان گریم داشت که سخت قابلتشخیص بود. حتی خیلیها تا پایان فیلم «شبی که ماه کامل شد» متوجه نشده بودند بازیگر این نقش، فرشته صدرعرفایی است. او با تغییر چهره و لهجه، کاملاً به قالب یک زن دردکشیده و میانسال بلوچ فرورفته بود؛ زنی که ازیکطرف مخالف طرز فکر و عملکرد پسرانش است و نمیتواند آنها را تأیید کند اما از طرف دیگر نمیتواند رهایشان کند.
بهترین فیلم: «شبی که ماه کامل شد» به تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی و کارگردانی نرگس آبیار نهتنها عنوان بهترین فیلم را از آن خود کرد که با 13 نامزدی و شش سیمرغ خوشبختترین فیلم لقب گرفت. «شبی که ماه کامل شد» محل وثوق طیفهای مختلف است و به همین دلیل نادیده گرفتن رقبا، مورد اعتراض جدی قرار نگرفت. این فیلم تولیدی سخت داشته و مهمتر اینکه از استاندارهای کیفی بهرهمنداست. از آنسو فیلمی استراتژیک لقب دارد. هیات داوران هم مجاب شدند آن را بهترین فیلم بدانند و سیمرغ را به محمدحسین قاسمی اهدا کنند.
بهترین فیلمنامه: محسن قرایی و محمد داودی برای نگارش فیلمنامه «قصر شیرین» برنده سیمرغ شدند. آنچه این فیلمنامه را واجد تحسین میکند توجه دقیق به جزئیات و ریزهکاریها است. رضا میرکریمی هم در اجرا حق مطلب را ادا کرده که حاصلش یک فیلم خوب در کارنامه این کارگردان شده است. فیلمنامه «قصر شیرین» در یکسوم ابتدایی به رونمایی از شخصیتها اختصاص دارد و به شیوهای معماگونه گذشته را واکاوی میکند. در ادامه مواجهه شخصیت اصلی با شرایط پیش رو را به چالش میکشد و اینجا است که قصه بارتیم بالا روایت میشود.
بهترین فیلم نگاه نو: «مسخرهباز» اولین ساخته سینمایی همایون غنی زاده هم به جایزه بخش نگاه نو رسید و هم سیمرغ بخش هنر و تجربه را از آن خود کرد. نظرها درباره کیفیت فیلم متضاد است؛ برخی تجربهگرایی این کارگردان را دوست دارند و برخی متهمش میکنند که تجربیات خود در تئاتر را مقابل دوربین آورده است. داستان «مسخرهباز» در یک فضای بسته (آرایشگاه مردانه) و با حضور سه شخصیت اصلی روایت میشود. کارگردان نگاهی نمادین به آنها داشته است و میتوان هرکدام را نماینده طیفی از جامعه دانست. قدرت «مسخرهباز» نه در داستان که در کارگردانی است.
بهترین فیلم مردمی: «متری شش و نیم» دومین ساخته سعید روستایی به مذاق بیشتر مخاطبان خوشآمد و سیمرغ فیلم برگزیده تماشاگران را از آن خود کرد. این فیلم که به تهیهکنندگی سید جمال ساداتیان ساختهشده است، بار دیگر قدرت و ذکاوت روستایی را اثبات کرد. اگرچه روی کیفیت «متری شش و نیم» بهاندازه «ابد و یک روز» توافق وجود ندارد اما هرگز نمیتوان پیشرفت روستایی را نادیده گرفت. او در خلق شخصیت پلیس، ایجاد فضاهای متفاوت از معتادان و روایت یک داستان پرپیچوخم طوری عمل کرده که مخاطب چارهای ندارد جز اینکه حدود دو ساعت چشم از پرده سینما برندارد.
بهترین فیلم از نگاه ملی: «بیستوسه نفر» ساخته مهدی جعفری نگاه تازهای به سینمای اسارت دارد. این فیلم که بر اساس یک واقعیت تاریخی ساختهشده است، به دل مینشیند و مخاطب را با خود میکشد. فیلم شعاری نیست؛ کمدی خوب منعطفی دارد؛ ریتم آن با توجه به رفتوبرگشت فیلم از کمدی به تراژدی و از تراژدی به کمدی، تماشاگر عام را خسته نمیکند و مهمتر اینکه حس غرور میآفریند. رفتار قهرمانانه شخصیتهای نوجوان فیلم همان حسی را تداعی میکنند که آن بیستوسه نفر در اسارت کردند و ماندگار شدند. بهترین فیلم از نگاه ملی برازنده «بیستوسه نفر» بود.