«متری شش و نیم» سعید روستایی ضعیفتر از فیلم اول
ابد و یک تکرار؛ وقتی توزیعکننده مواد هم مجرم نیست
کارگردان در «متری شش و نیم» برخلاف فیلم اول چندان اجتماعیساز نیست و درشتگو است اما چون از ورود به عرصهای که نمیشناسد، میترسد، با فاصله از معضل اجتماعی ایستاده است و روایتی ناقص ارائه میکند.
توقعات از سعید روستایی بالا رفته؛ او در «ابد و یک روز» فراتر از یک فیلم اولی حضور پیدا کرد و این حق مخاطب است که در اثر دوم این کارگردان، یعنی «متری شش و نیم»، نسبت به فیلم اول، پیشرفت چشمگیری را شاهد باشد؛ اما چنین نشد.
شخصیتهای بیهویت و دوگانهای که هیچگاه شکل نگرفت
متری شش و نیم نسبت به فیلم اول روستایی یک عقب رفت محسوب میشود. اگر در فیلم اول او با یک حرف قابل فهم و شخصیتهای دارای هویت روبهرو بودیم، «متری شش و نیم» توانایی به نمایش گذاشتن حرف دست را ندارد؛ علت را میتوان در یک چیز دانست؛ تعریف کارگردان از شخصیتهای فیلم آنقدر در "متفاوت بودن" خلاصه شده که مرز میان حق و باطل، خیر و شر، خوب و بد و یا قهرمان – ضد قهرمان مشخص نیست.در «ابد و یک روز»، محسن به عنوان مصرف کننده مواد مخدر که نوید محمد زاده نقش آن را بازی میکرد، در یک طرف ایستاده بود و خانوادهای که فروپاشی را تجربه میکند در طرف دیگر؛ تا دوگانهای شکل بگیرد و معتاد نه مجرم بلکه بیمار و اعتیاد به عنوان یک معضل اجتماعی شناخته شود. در «متری شش و نیم» چنین فضایی را هیچگاه شاهد نیستیم. ناصر خاکزاد که تولید شیشه در کشور را افزایش داده، لزوماً بد نیست، او برای مرگ یک کودک گریه میکند، به فکر خانواده است و حتی بعضا شخصیتی فداکار دارد.
کارگردان هرچقدر در معرفی شخصیت پلیس با بازی پیمان معادی، خوب عمل کرده، در معرفی شخصیت ناصر خاکزاد که نوید محمدزاده نقش آن را ایفا میکند، ناموفق بوده است. تیپ و یا شخصیت ناصر خاکزاد از یک تناقض رنج میبرد. کارگردان در اولین مواجهه مخاطب با خاکزاد میخواهد بگوید که او به بن بست رسیده و خودکشی کرده است. اما مواجهه بعدی با خاکزاد تصویر دیگری از او ارائه میدهد؛ خاکزاد حاضر است برای آزادی خودش 4 میلیارد هزینه کند و این سوال شکل میگیرد که اگر کسی به بن بست رسیده چرا باید این مبلغ را برای آزادی خودش هزینه کند؟ این رفت و برگشتها ادامه دارد و کارگردان دوباره برای اینکه نشان دهد خاکزاد به بن بست رسیده و در زندان روح خود گیر کرده ، مجبور است صحنه آزادی ساختگی و برگشت خاکزاد را شکل دهد تا شخصیت به بن بست رسیده را دوباره برای مخاطب بازسازی کند! در واقع کارگردان نتوانسته بن بست خاکزاد را آنگونه که خودش میخواهد به تصویر بکشد.
شخصیت پلیس با بازی پیمان معادی در دیالوگها، کنشها و بعضاً تصمیمات واقعی است. او اشتباه میکند، فحش میدهد، خشونت دارد و با مشکلاتی در زندگی رو به رو است. کارگردان در برخی از سکانسها با ایجاد تعامل میان خاکزاد و صمد(پلیس با بازی پیمان معادی) و نمایش پیشنهاد رشوه میخواهد یک تردید در دل مأمور پلیس ایجاد کند و مخاطب منتظر بماند که آیا پول را میگیرد یا خیر؟ اما هیچگاه در ذهن مخاطب این سؤال پرسیده نمیشود؛ دیالوگها عامل این وضعیت است؛ دیالوگهایی که در نهایت به جای ایجاد سؤال در ذهن و نگرانی در دل مخاطب، لبخند بر لبان او ظاهر میکند. این ضعف، در سکانسهای احساسی فیلم هم به چشم میخورد. اگر در «ابد و یک روز»، سکانس معروف «نرو سمیه...» از مخاطب اشک میگرفت، در «متری شش و نیم» در احساسیترین سکانسها هم شاهد خنده مخاطب هستیم و باز هم پای دیالوگ در میان است.
حتی توزیع کننده مواد مخدر هم مجرم نیست
ضعف اصلی «متری شش و نیم» به نسبت «ابد و یک روز» در داستان و محتوای آن است. سعید روستایی در فیلم اول خود، برای مخاطب فضایی را ترسیم میکند که بینندگان بعد از خروج از سالن سینما یا به دلیل تجربه شخصی چنین فضایی، صحنهها برایشان آشنا بود و یا به دلیل ارائه داستان و محتوای درست، با آن احساس قرابت میکردند!این اتفاق در متری شش و نیم رخ نمیدهد. مخاطب با شخصیتهای اصلی بیگانه است چون حرفی که کارگردان میخواهد با پرداخت شخصیتها بزند، نه تنها حرف جدی نیست، بلکه منزجر کننده و آسیبزا است. اگر در «ابد و یک روز» محسن(نوید محمدزاده) به عنوان یک معتاد بیمار بود و جرمی نداشت، مخاطب در «متری شش و نیم» منتظر یک مجرمی است که خانواده محسن را در فیلم قبلی به این روزگار دچار کرده؛ او همان ناصر خاکزاد فیلم جدید روستایی است؛ اما کارگردان میخواهد بگوید توزیع کننده مواد مخدر هم مجرم نیست بلکه بیمار است. او این حرف را در دیالوگهایی گنجانده که قرار است نوید محمدزاده گوینده آن باشد.
حتی نوید محمدزاده در سکانسی که آب به روی سایر معتادان میریزد، به عنوان منجی آنها شناخته میشود که اگر به عنوان توزیع کننده در جامعه نباشد، ممکن است مرگ معتادان را شاهد باشیم.
شاید کارگردان به دنبال این است که پیشینه اجتماعی رشد یک مجرم را هدف قرار داده و از یک جبر اجتماعی سخن بگوید؛ اما بیگانگی او با این مفاهیم و فاصلهاش از طبقه اجتماعی هدف، موجب شده تا به جای آن که به سراغ علتها برود، آن را نمایش بدهد، به معلولها مراجعه کرده و کودکانه علت خلافکار شدن ناصرخاکزاد را فقر او عنوان کند؛ گزارهای که شاید از زبان هر فردی و با هر میزان از تحصیلات زیاد شنیدهایم. در واقع کارگردان برخلاف فیلم اول چندان اجتماعیساز نیست و صرفا درشتگو است؛ اما چون از ورود به عرصهای که نمیشناسد، میترسد، با فاصله از معضل ایستاده است و روایتی ناقص ارائه میکند.