تبیان، دستیار زندگی

ارزیابی فیلم‌های جشنواره

غافلگیری ها و نومیدکننده های فجر 37

جشنواره سی و هفتم فیلم فجر تا اینجا پر بوده است از غافلگیری. بعضی فیلم‌ها و بازی‌ها مخاطبان را شگفت‌زده کرده و برخی هرگز در حد و اندازه تصورات نبوده‌اند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شبی که ماه کامل شد
این گزارش تحلیلی است بر کیفیت فیلم‌هایی که تاکنون رونمایی شده‌اند. درباره برخی از آن‌ها به‌طور مفصل نوشته بودیم.

فیلم‌هایی با سوژه‌های ملتهب


ماجرای نیمروز 2: رد خون: محمدحسین مهدویان فیلم نمی‌سازد مگر این‌که به سوژه‌ای ملتهب دستی‌اید! او در «ماجرای نیمروز: رد خون» با همان شخصیت‌های «ماجرای نیمروز» به عملیات مرصاد رسیده است؛ یک عملیات مهم که از مقاطع حساس دوران جنگ بوده. نقطه قوت مهدویان چینش درست فرم و محتوا برای نمایش یک تصویر باورپذیر است. او همان اندازه که به داستان و روایت توجه دارد تکنیک را هم فراموش نمی‌کند.

قسم: محسن تنابنده در دومین فیلم سینمایی خود سوژه‌ای ملتهب را دستمایه ساخت قرار داده است. درام فیلم «قسم» بر اساس یک مساله فقهی شکل گرفته است و برای نخستین بار حکم «قَسامه» وارد یک اثر سینمایی شده. قَسامه در لغت به معنی سوگند و سوگند خوردگان است. ازلحاظ فقهی و حقوقی نیز روشی است که با استفاده از آن، در موارد وجود لوث (شک قوی)، شاکی و متهم یا اقوام و خویشاوندان مرد که پیوند خونی با آن‌ها دارند، می‌توانند با سوگند خوردن موجب محکومیت یا برائت کسی از اتهام ارتکاب جنایت شوند.

شبی که ماه کامل شد: نرگس آبیار ریسک بزرگی کرد و سراغ داستان زندگی پیچیده عبدالمالک ریگی رهبر گروه تکفیری – تروریستی جند الله رفت. آبیار زندگی او را از زاویه زندگی عبدالحمید ریگی و در دل یک بستر سیاسی قصه‌ای عاشقانه روایت کرده است؛ قصه‌ای در طی یک تجربه هولناک سیاسی دچار استحاله شده و از محبت به خشونت می‌رسد. حتی اگر سویه واقعی داستان را کنار بگذاریم و ارجاعات مستند گونه آن را به ماجرای عبدالمالک ریگی در نظر نگیریم همین روایت عاشقانه به فیلم هویت می‌بخشد؛ عشقی که از خودشکوفایی به خودویرانگری می‌رسد.

23 نفر: شاید نخستین فیلمی درباره اسرای ایرانی است که به دل می‌نشیند. 23 نفر از فیلم‌های دل‌نشین سینمای ایران است. مهدی جعفری کارگردان بسیار خوبی است و چون مستندی درباره بیست‌وسه نفر معروف ساخته است، تسلط خوبی به قصه دارد. فیلم شعاری نیست، کمدی خوب منعطفی دارد. ریتم فیلم با توجه به رفت‌وبرگشت فیلم از کمدی به تراژدی و از تراژدی به کمدی، تماشاگر عام را خسته نمی‌کند و لحظات کمدی فیلم به جرات می‌توان گفت بی‌نظیر است.

دیدن این فیلم جرم است: رضا زهتابچیان در اولین تجربه کارگردان بلند سینمایی دست روی مشکلات و معضلات جامعه گذاشته است. «دیدن این فیلم جرم است» قصه‌ای تلخ دارد و همه ارکان جامعه را به چالش می‌کشد. فیلمساز در نمایش سختی‌ها و مشکلات گرفتار خودسانسوری نشده تا جایی که انگ سیاه نمایی هم خورده است!

کارگردان‌هایی که ناامیدمان کردند


علیرضا رئیسیان: در سومین فیلم از سه‌گانه عشق و خیانت علیرضا رئیسیان هیچ خبری از ظرافت‌های «چهل‌سالگی» یا منطق محتوایی «دوران عاشقی» نیست. رئیسیان دست روی یک سوژه کلیشه‌ای بارها آزموده شده در سینما گذاشته و بدون منطق و با دیالوگ‌های گل‌درشت آن را پیش برده. نکته مهم اینکه برای ساخت «مردی بدون سایه» بخصوص سکانس‌های مرتبط با جشن باشکوه در اسپانیا سه میلیارد تومان خرج شده اما هیچ‌کدام از زحمت‌ها و هزینه‌ها فایده‌ای برای بالا بردن سطح فیلم نداشته.

صفی یزدانیان: فیلم نخست صفی یزدانیان، «در دنیای تو ساعت چند است» موردتوجه عده‌ای قرار گرفت. در فیلم «ناگهان درخت» اما ایده‌های قبلی وجود ندارد و ضعف‌های یزدانیان در کارگردانی به چشم می‌آید. کارگردان کلاژ ساخته و به هر فیلم نوستالژیکی ناخنک‌زده است درنتیجه در پایان فیلم با این سؤال روبرو خواهیم بود که فیلم «ناگهان درخت» صفی یزدانیان را تماشا کردیم یا فیلم «درخت زندگی» ترنس مالیک را؟

کیومرث پوراحمد: هنوز هم وقتی اسم کیومرث پوراحمد را در فهرست کارگردان‌های جشنواره فجر می‌بینیم منتظر اثری در قد و قواره «شب یلدا» یا «اتوبوس شب» هستیم. هنوز باورمان نشده که پوراحمد هم می‌تواند فیلم ضعیف بسازد چه برسد به اینکه اثرش حتی به‌اندازه استاندارد هم نرسد و وسط سالن نمایش مخاطبانش را به خنده بیندازد. تماشای فیلم «تیغ و ترمه» تجربه تلخ بود. یک سوژه دم‌دستی با پرداختی ضعیف، به فیلمی بی‌سروته منجر شد.

فیلم‌هایی که یا خوب هستند یا بد!


مسخره‌باز: «مسخره‌باز» اولین ساخته سینمایی همایون غنی زاده دل جماعتی را برده و عده‌ای نقدهای جدی درباره آن دارند. مخالفان می‌گویند چرا باید ترکیب نمایش‌های قبلی او یعنی می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد، کالیگولا، ملکه زیبایی لی‌نین و... را در پرده سینما ببینند؟ نظر معتدل‌تری هم هست که می‌گوید مسخره‌باز را می‌توان داستانی نیمه سیاسی دانست که برای روایت آن نیازی نبود حدود دو ساعت وقت مخاطب گرفته شود. تأکید روی ریتم کند و روایت تکرارشونده مسخره‌باز را در میان نظرهای مختلف می‌توان یافت. موافقان اما عقیده دارند غنی زاده با هنرمندی تمام توانسته یک داستان سورئال را در لوکیشن فیلم حدوداً ۲۰ متری آرایشگاه پیش می‌رود روایت کند. هنر او استفاده خوب از این فضا و بازی خوب بازیگران است.

غلامرضا تختی: بهرام توکلی با فیلم «غلامرضا تختی» یک کار مهم کرد و آن صحه گذاشتن بر خودکشی جهان‌پهلوان است. فیلم میان منتقدان، رسانه‌ها و مخاطبان طرفداران و مخالفانی جدی دارد. موافقان می‌گویند توکلی اثری را خلق کرده است که ازنظر میزانسن و طراحی صحنه، شباهتی به کلیشه - فیلم‌های تاریخی که آن برهه زمانی را به تصویر می‌کشند ندارد و همین باعث شده تا علاوه بر داستان و منطق، جزئیات فیلم نیز، بیش از یک ساعت و چهل دقیقه، مخاطب را به دهه بیست و سی و چهل ببرد. در مقابل، برخی مخالفان عقیده دارند «غلامرضا تختی» شمایلی واقعی از او نشان نمی‌دهد و گرفتار اغراق شده است. در برابر این سؤال که «این فیلم است که اسطوره‌سازی می‌کند یا این اسطوره است که عیار فیلم را بالا می‌برد؟» نظرات متفاوتی وجود دارد. از آن‌سو، برخی معتقدند فیلم چیزی به اطلاعات مخاطب اضافه نمی‌کند اما وعده‌ای می‌گویند مخاطب همین روایت مختصر و البته جذاب را که در فیلم ارائه‌شده است را هم نمی‌داند.

طلا: پرویز شهبازی اثری بالاتر از فیلم قبلی‌اش «مالاریا» ساخته است و حتی منتقدی چون مسعود فراستی «طلا» را جزو یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره قرار داده! رأی اکثر منتقدان این است که شهبازی هنوز نتوانسته است فیلمی بهتر از «نفس عمیق» بسازد. آن‌ها «طلا» را اثری ضعیف می‌دانند.

بازیگرانی که شگفت‌زده‌مان کردند


هوتن شکیبا: بازیگر مطرح تئاتری که چند نقش فرعی در سینما بازی کرده بود دو سال پیش توسط سروش صحت برای کمدی «لیسانسه‌ها» انتخاب شد. نرگس آبیار بی‌توجه به وجهه کمدی هوتن شکیبا نقش عبدالحمید ریگی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» را به او سپرد. شکیبا تغییر تدریجی شخصیت عبدالحمید ریگی را از یک پسر عاشق‌پیشه شاعر به یک تکفیری بی‌رحم را به بهترین شکل به نمایش گذاشته است.

پیمان معادی: تابه‌حال هرچه بازی از پیمان معادی دیده‌اید کنار بگذارید. او این بار در هیبت یک پلیس مبارزه با مواد مخدر در فیلم «متری شش و نیم» ظاهر شده. تفنگ به دست می‌گیرد، خانه تفتیش می‌کند، اعتراف می‌گیرد و در یک‌کلام هیچ شباهتی به نقش‌های گذشته‌اش ندارد. نام کاراکترش صمد است و به‌تازگی سرپرست یکی از تیم‌های ستاد مبارزه با مواد مخدر شده. او و همکارانش به دنبال یک اسم هستند، ناصر خاکزاد؛ یکی از قاچاقچی‌های بزرگ شیشه در پایتخت. تلاش شبانه‌روز و سروکله زدن با قاچاقچی‌ها یک وجه از شخصیت صمد است، درجاهایی از فیلم برخورد او را با کودکان درگیر مواد مخدر می‌بینیم که زمختی کاراکتر را تلطیف می‌کند.

 فرشته صدر عرفایی: بار دیگر نشان داد چه بازیگر مستعدی است و چه توانی در جان دادن به نقش‌ها دارد. فرشته صدر عرفایی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» نقش مادر عبدالمالک و عبدالحمید ریگی را بازی می‌کند. او برای این شخصیت مدت‌ها در استان سیستان و بلوچستان بوده و زیر نظر مربی، لهجه این خطه از کشورمان را یاد گرفته است. امتیاز بازی او صرفاً صحبت با این لهجه شیرین و البته سخت نیست. حتی محدود در گریم سنگین نمی‌شود. کار مهم بازیگر جایی رقم خورده که لهجه و گریم را به خدمت نقش درآورده است. او برای نشان دادن غوغای درونی مادر عبدالمالک ریگی، از قدرت چشم و سکوت‌های ممتد بهره برده. صدر عرفایی خیلی زود مخاطب را مجاب می‌کند که مادر عبدالمالک بودن یعنی چه و تحمل این ننگ چقدر سخت است!

شبنم مقدمی: دو فیلم متفاوت در جشنواره امسال دارد: «زهرمار» و «شبی که ماه کامل شد». اولی کمدی است و دومی کاملاً جدی. شبنم مقدمی در این فیلم که روایتی نفس‌گیر از زندگی عبدالمالک ریگی است، نقش مادر همسر عبدالحمید ریگی را بازی کرده. شخصیت اصالتی قمی دارد و به همین خاطر مقدمی با لهجه قمی صحبت می‌کند. این بازیگر متخصص صحبت با لهجه‌ها و گویش‌ها است اما همه نقطه قوتش در این ویژگی خلاصه نمی‌شود. «شبی که ماه کامل شد» چندین موقعیت ویژه در اختیار مقدمی قرار داده است که اوج آن را درصحنه قتل فرزندش شاهدیم. او همه حس مادرانه را در کسری از ثانیه به نمایش می‌گذارد. بازی‌اش در طول فیلم هم به‌گونه‌ای است که فراموش می‌کنیم یک بازیگر حرفه‌ای دارد نقش زنی خانه‌دار را بازی می‌کند.

بهنوش طباطبایی: بی‌راه نیست اگر کاراکتر بهنوش طباطبایی در «ماجرای نیمروز: رد خون» را غیر کلیشه‌ای‌ترین تصویر از زنان گروهک منافقین در سینما بدانیم. او در فیلم محمدحسین مهدویان بر چهره واقعی خود نقاب گذاشته و وارد نقشی شده است که از همان ابتدا مخاطب می‌پذیرد یکی از اعضای گروهک منافقین است. فیلم موقعیت‌هایی ویژه در اختیار طباطبایی گذاشته تا قدرت بازیگری و توان جسمی خود را به‌طور هم‌زمان به نمایش بگذارد. بازی درخشان بهنوش طباطبایی به همراه تصویر دقیقی که مهدویان از جزمی‌نگری و تندروی‌هایی که میان اعضای حزب نشان داده، «ماجرای نیمروز: رد خون» را جذاب و تماشایی کرده است.