تبیان، دستیار زندگی

گفت‌وگوی تبیان با خانواده مبارز غیوران؛

راز نامه‌های ارسالی از زندان چه بود؟

«حاج مهدی غیوران» از مبارزان پیشکسوت دوران انقلاب و همسرش «طاهره سجادی» از ناگفته‌های اثرات فعالیت‌های انقلابی‌شان در تربیت فرزند سخن گفتند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
زوج انقلابیگاهی تصور ما از زندگی‌های انقلابی به فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیون خلاصه می‌شود. اما جالب است بدانیم که این الگوهای تصویری نمونه‌های عینی و مصداقی زیادی در فضای  واقعی دارند. خانواده غیوران از جمله خانواده‌هایی است که در دوران انقلاب فعالیت گسترده‌ای داشته‌اند. همزمان با چهلمین سالروز بهار پیروزی انقلاب اسلامی، "تبیان" در گفتگوی اختصاصی با "طاهره سجادی" و "حاج مهدی غیوران"، مروری بر زندگی سیاسی و خانوادگی این زوج انقلابی داشته است.
تبیان: سوال اول را از خانم سجادی بپرسیم؛ زندگی سیاسی و خانوادگی شما با آقای مهدی غیوران گره شیرین و زیبایی داشته است. از نحوه آشنایی‌تان و ویژگی‌های بارز ایشان که منجر به انتخاب به عنوان همسر آینده شد، بفرمایید.
طاهره سجادی: من در دوران نوجوانی بسیار اهل مطالعه بودم و آرزو داشتم با یک نویسنده یا شاعر ازدواج کنم، چون همیشه این طبقه را ازنظر اجتماعی، آگاه‌تر از دیگران می‌دانستم. آقای غیوران درست است که نه نویسنده بود و نه شاعر، اما دریای محبت و کوه اراده بود و دلی سرشار از شور عدالت‌خواهی و مبارزه با بی‌عدالتی و کمک به محرومان داشت و بدون ذره‌ای تظاهر و عمیقاً، از اینکه بخش اعظم اجتماع از حداقل حقوق انسانی محروم بودند، رنج می‌کشید. اینها فضایلی بودند که برایم بسیار ارزش داشتند. ایشان فوق‌العاده باهوش و مدبر بود و برای انجام کار خیر و کمک به دردمندان، حتی لحظه‌ای درنگ نمی‌کرد.

عامل مهم در مسیر تربیت این است که بچه ها بتوانند به پدر و مادر خود افتخار کنند و آنها را قبول داشته باشند. اگر قبول داشته باشند تحت تأثیر دیگران قرار نمی‌گیرند


ویژگی بارز دیگر آقای غیوران تطابق کامل حرف و عمل ایشان بود. آقای غیوران حرفی را نمی‌زند، مگر اینکه خودش به‌تمامی به آن پایبند باشد و عمل کند، به همین دلیل می‌توان کاملاً به او اعتماد کرد. وقتی این ویژگی‌ها را در ایشان دیدم، لحظه‌ای تردید نکردم و همین‌که برای خواستگاریم آمدند، بلافاصله قبول کردم و همواره از اینکه چنین تصمیم درستی گرفتم، سرافراز و خوشبخت بوده‌ام.

تبیان: فعالیت‌های سیاسی را از چه سالی شروع کردید و چه عاملی منجر به دستگیری شما شد؟
طاهره سجادی: ما سال 40 ازدواج کردیم. خیلی جوان بودیم که نهضت امام شروع شد. ما درهرصورت گوش‌به‌فرمان امام بوده به‌طوری‌که روند فکری خود را از ایشان می‌گرفتیم چراکه معتقدیم که فرمایشات ایشان از اسلام گرفته شده است.

آن زمان هرکس یک کتاب هم علیه شاه می‌خواند، اقدام علیه امنیت کشور کرده بود. ما هم در مقاطع مختلف که ضرورت‌هایی ایجاد می‌شد، اقدامات مختلفی انجام می‌دادیم. من در زمینه‌ها و حوزه‌های مختلفی فعالیت می‌کردم. آن زمان از قم اعلامیه می‌آوردند و ما در منزلمان آن‌ها را چاپ یا به شکل نوار توزیع می‌کردیم. من به خاطر این فعالیت‌ها و کمک به انقلابیون و افرادی که به منزل ما رفت‌وآمد داشتند بخاطراین فعالیت‌ها و کمک به انقلابیون و افرادی که به منزل ما رفت‌وآمد داشتند، دستگیر شدم.

حاج‌آقا غیوران: ما در مدرسه رفاه جزو 11 نفر هیئت امنای اولیه بودیم و با آقایان رجائی و باهنر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود را آغاز کردیم. بعدها به‌مرور بابه‌دلیل وسعت فعالیت‌ها و کمک‌های مالی که به انقلابیون می‌کردیم، منجر شد که ساواک از این اقدامات ناراحت شده و ما را دستگیر کردند.

تبیان: با توجه به این‌که آن زمان خانم‌ها ازنظر فعالیت سیاسی و اجتماعی محدود بودند چطور شما این‌گونه به سیاست ورود پیدا کردید و حاج‌آقا اجازه فعالیت در این زمینه‌ها را دادند؟
طاهره سجادی: حاج‌آقا روشنفکر بودند و برای فعالیت‌های من محدودیتی قائل نبودند.در همه مراحل، در فعالیت‌های حاج‌آقا همراه ایشان بودم. درس هم می‌خواندم. ایشان در خیلی از مواقع می‌گفتند که حضور و فعالیت شما وظیفه است و باید انجام دهید. برای ما کاملاً مشخص بود که حکومت پهلوی دست‌نشانده انگلیس و امریکا است و تمام دستورات آنها را برای از بین بردن فرهنگ، دین و اقتصاد ایران انجام می‌دهد.

نقش زنان در تحولات انقلاب‌اسلامی

تبیان: زمانی که شما وارد فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی شدید، اوضاع فعالیت خانم‌ها در جامعه چگونه بود؟
طاهره سجادی: فعالیت خانم‌ها در ایران سابقه طولانی دارد، به‌طوری‌که این سبقه به زمان مشروطه می‌رسد. البته این فعالیت در زمان‌هایی با محدودیت‌هایی مواجه بود. در ابتدای روزهای انقلاب اسلامی در سال 1342، حضور خانم‌ها به شکل جدی، به‌طوری‌که نقش براندازی یک حکومت را داشته باشند، نبود. اما کم‌کم در جریان انقلاب اسلامی به دلیل حمایت‌های امام خمینی (ره)، چون ایشان چون در رأس بودند و به‌عنوان مجتهد و مرجع ضرورت این جریانات مبارز و حضور بانوان را تأکید داشتند، بانوان در تحولات و ایجاد انقلاب اسلامی نقش بسیار قابل‌توجهی به خود گرفته تا جایی که امام فرمودند: "اگر خانم‌ها نبودند، پیروزی به‌دست نمی‌آمد."

تبیان: در زمان جریان انقلاب‌اسلامی و فعالیت‌های اجتماعی_سیاسی که داشتید، دارای چند فرزند بودید؟
موقعی که زندان رفتم 3 فرزند داشتم.

تبیان: آیا فعالیت‌های سیاسی_ اجتماعی و زندانی شدن شما، در زمینه تربیتی فرزندان مشکلی ایجاد نکرد؟
طاهره سجادی: خیر. خیلی از فرزندان هستند که ممکن است پدر یا مادر خود را از دست بدهند، این‌طور نیست که به‌محض عدم حضور پدر و مادر، فرزندان مشکل‌دار شوند. البته اگر در این میان جایگزین خوبی هم وجود داشته باشد، کار تربیت خیلی بهتر و راحت‌تر پیش خواهد رفت. الحمدالله خانواده من و حاج‌آقا در نبود ما خیلی زحمت بچه‌ها را کشیدند. خواهرم پسر کوچک من را نگهداری می‌کرد و زحمت پسر بزرگ‌تر را عمو و دخترم را عمه آن‌ها به بهترین نحو مراقبت می‌کردند. اما این نکته غیرقابل‌انکار است که پایه‌ریزی تربیت فرزندان توسط خود ما تا قبل از زندانی شدنمان انجام‌شده بود و در اصل بچه‌ها با روش خود ما تربیت‌شده بودند.

طاهره سجادی

تبیان:در مسیر تربیت فرزندان از چه اصول و مبانی پیروی کرده و آن‌ها را در تربیت فرزندانتان مؤثر می‌دانید؟
طاهره سجادی: درزمانی که زندانی شدیم، پسر کوچکم هنوز مدرسه نمی‌رفت. ما وقتی آزاد شدیم کلاس چهارم بود. دخترم 10 ساله بود و پسر بزرگم 12 ساله. امر تربیت فقط یک جنبه ندارد. یکی از جنبه‌های مهم آن دعا است. به شخصه در همه دوران و لحظات زندگی برای فرزندانم خیلی دعا می‌کردم.

 با امرونهی و بکن و نکن اثر تربیتی صحیحی به وجود نخواهد آمد. بچه‌ها با اصولی تربیت می‌شوند که در خانواده از پدر و مادر دیده‌اند.


بعد دیگر تربیت مربوط به اطرافیان و کسانی بود که در کنار فرزندانم بودند، نقش این افراد هم بسیار مهم بود. تا جایی که می‌توانستم در زمان ملاقات و یا مواقعی که برایشان نامه می نوشتم، با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردم. 

زندان رفتن ما برای بچه‌ها شوک بزرگی بود چرا که تا قبل از دستگیری، بین ما و بچه‌ها جدایی وجود نداشت و این برای من و آن‌ها خیلی سخت بود.

مایه افتخار بچه‌هایمان باشیم

به شخصه اصل و اساس تربیت بچه ها را مربوط عنایت خداوند می‌دانم. در ادامه این لطف و عنایت، همان‌طور که گفتم، بچه‌ها از پدر و مادر رنگ می‌گیرند. به نظر من عامل مهم در مسیر تربیت این است که بچه ها بتوانند به پدر و مادر خود افتخار کنند و آنها را قبول داشته باشند. اگر قبول داشته باشند تحت تأثیر دیگران قرار نمی‌گیرند.

وقتی بچه، پدر خود را ببیند که خود را در مقابل خانواده متعهد می داند و وظیفه شناس بوده و در مسیر کسب مال حلال تلاش می کند، این خود برای بچه ها الگو شده و تربیت درست همین است. با امرونهی و بکن و نکن اثر تربیتی صحیحی به وجود نخواهد آمد. بچه‌ها با اصولی تربیت می‌شوند که در خانواده از پدر و مادر دیده‌اند.

البته این‌که من می‌گویم اهل بکن نکن به بچه ها نبودیم، به این معنی نیست که ما بچه‌ها را رها کرده‌ایم. یک جایی لازم است دست بچه‌ها را گرفت. اما آنچه من از رفتارهای بچه های خودم فهمیده و در زندگی خود تجربه کردم، این است که آن ها بازتابی از رفتارهای خود ما شدند.

آن ها حتی در حوزه فعالیت های سیاسی- اجتماعی نیز همانند ما عمل کردند. به طوری که بچه ها در نبود ما دوست داشتند که در تظاهرات شرکت کنند که خوب چون در دست عمه و خاله شان امانت بودند، آن ها اجازه نمی دادند اما بعد ها گفته شد در  فرصت های کوتاهی که پیدا می کردند، روی پشت بام رفته و با مردم شعار می‌دادند.

یک بار پسر بزرگم که در سال 57 برای دیدن من به زندان آمده بود، در حالی که کفش کتانی به پا داشت، پایش را بلند کرد و به من گفت: بالاأخره شما را نجات خواهیم داد. روحیه انقلابی‌گری درونشان وجود داشت.

در رابطه نوع رفتارشان با دیگران، هم ملاحظات را رعایت می کردند. نمی‌توان گفت صد در صد بدون مشکل و قصور بودند اما با تعریف‌هایی که بعداً شنیدم، متوجه شدم که در این مسیر با درصد بالایی موفق بودند.

در نبود ما، با وجود اینکه خیلی اوقات شده بود که از مردم حرف هایی را در مورد چرایی حرکت ما و اینکه آن ها را رها کرده ایم می شنیدند، از ما دفاع می کردند.

نتیجه امرونهی‌های بی‌مورد در تربیت

تربیت بچه‌ها در هفت سال اول بسیار مهم است. اگر این مدت خوب سرمایه‌گذاری شود و پیوند فرزندان با خانواده محکم و صمیمی باشد، در مراحل بعدی که بچه‌ها وارد اجتماع می‌شوند، تحت تأثیر آنچنانی محیط قرار نمی‌گیرند. امر‌و نهی‌ها و سخت‌گیری‌های بی‌مورد، فرزندان را به لجباری می‌کشاند.

خانم‌ها خیلی ضرر می‌کنند

مسئله دیگری که ما خیلی در زندگی رعایت می‌کردیم، احترام به همدیگر بود. من خیلی سعی می‌کردم نسبت به پدر بچه‌ها احترام داشته باشم و بچه‌ها هم همینطور هستند. اگر هم در موردی رفتار همسرم را نمی‌پسندیدم، جلوی بچه‌ها اعتراض نمی‌کردم و احترام ایشان را نگه می‌داشتم. خانم‌هایی که در جهت حفظ احترام در خانواده نیستند، خیلی ضرر می‌کنند. پدر در خانواده یک وزنه است و اگر جایگاه خود را داشته باشد بچه‌ها خوب پرورش پیدا می‌کنند.

بچه‌ها از ما رنگ گرفته بودند

ما در راستای فعالیت سیاسی که داشتیم، مجبور بودیم یک‌سری موضوعات سرّی را در محیط خانه داشته باشیم به‌طوری‌که بیرون از خانه نباید کسی متوجه می‌شد. ما اصلاً به بچه‌ها نمی‌گفتیم که نباید این اسرار را بیرون از خانه انتقال دهند اما بچه‌ها با نوع برخوردهای من و حاج‌آقا فهمیده بودند نباید مسائل خانواده به بیرون از خانه برده شود.

در همه اصول و موارد بچه‌ها از رفتار و سکنات ما رنگ گرفته بودند. به‌طوری‌که حتی در نبود ما، در ایامی که در زندان به سر می‌بردیم، خواهر حاج‌آقا تعریف می‌کرد که حتی وقتی می‌خواستند برای فراهم کردن رفاهیات بیشتر دخترم برای او تخت خواب و وسایل زینتی تهیه کنند، او قبول نکرده بود و گفته بود که لازم ندارم.

شوهر عمه بچه ها تعریف می‌کرد که هیچ‌وقت دخترم را  در این مدت کم‌توجه به حجاب و نماز ندیده است.

زندان

تبیان: زمانی که در زندان به سر می‌بردید، دل‌نگرانی نداشتید؟
طاهره سجادی: هیچ‌چیزی جز بچه هایم دغدغه و فکر و خیال رو و شب من نبودند. برایشان خیلی دعا می کردم و نامه می‌نوشتم.  ابتدا در زندان اوین کتاب نبود که بتوانیم مطالعه کنیم. از سال 56 در زندان خانم ها کتاب آمد، کتابی به نام "دیوید کاپرفیلد نوشته چالز دیکن" نظر من را خیلی جلب کرد. از آن جهت که سرگذشت قهرمانان کتاب شبیه سرنوشت فرزندانم بود؛ نه پدر بالای سر آنها بود و نه مادر! به این کتاب بسیار علاقمند شدم، طوری‌که دو الی سه روزه کتاب را تمام کردم.

هدف و شاکله اصلی در این انقلاب رضایت خداوند بود و ما به خاطر رضای او به پیشواز خطرات رفتیم، برای خدا صبر کردیم. صبر نعمت بسیار بزرگی است که یک شبه به دست نمی‌آید.


تبیان: در نامه‌هایی که برای بچه‌ها می‌نوشتید، چه نصایحی به آن‌ها می‌کردید؟

طاهره سجادی: توصیه‌ها و نصایح مادرانه‌ام را طبق سن و سال آن‌ها، در نامه‌های جداگانه‌ای برایشان می‌نوشتم. مثلاً پسر کوچکم را تشویق به نوشتن نامه برای من و درد و دل کردن می‌کردم ...


در نامه به پسر کوچکم حسن جان که الان شهید شده،ا ز خاطرات لحظه تولدش می‌نوشتم و با تداعی لحظات شیرین، به زندگی امیدوارش می‌کردم ...
ناامهه

نامه به حسن

 
در نامه‌هایم به پسر بزرگم، حسین آقا او را پشت و پناه خواهر و برادرش می‌دانستم و نصایحی به او داشتم ...
نامه
نامه به حسین


به دخترم مریم خانم هم در نامه‌هایی که می‌نوشتم، در عین حال که با هم مثل یک دوست گفتگو می‌کردیم، مسائل عبادی چون نماز را به او یادآور می‌شدم ...

 

نامه به مریم


تبیان: شما و حاج آقا از حال و روز هم در زندان خبر داشتید؟
حاج آقا مهدی غیوران: ما سال 54 دستگیر شدیم، اواخر سال 55 و یا اوایل 56 بود که امکان نامه نوشتن به وجود آمد. برای خانم نامه می نوشتم و ایشان را دعوت به صبر می‌کردم ....

 
نامه به همسر


طاهره سجادی: من خیلی اهل مطالعه بودم اما وقتی اولین بار گفتند می‌توانید نامه بنویسید، برای حاج‌آقا، بچه‌ها وخواهرم نامه نوشتم که بعدها نامه‌هایی را نگه داشته بودند را به من دادند.
نامه به همسرم

تبیان: با توجه به این که شما به‌عنوان یک زوج هر دو برای انقلاب تلاش کردید، به این فکر نکردید که سهمتان را به انقلاب داده‌اید و دیگر نیازی به فرستادن فرزندانتان به جبهه که منجر به شهادت یکی از آن‌ها شد دیگر لزومی ندارد؟
حاج مهدی غیوران: در قرآن می‌فرماید: از من چه می‌خواهید قدم بردارید تا من به شما کمک کنم. ما دیدیم خداوند فرموده هر کسی هر کاری از دستش برمی‌آید کمک کند. با ظلم و بیدادگری باید مبارزه کرد و ما قدم برداشتیم و خداوند هم کمک کرد. هدف این بود.

طاهره سجادی: آیه قرآن است که خداوند در آیه 17 سوره حجرات به پیامبر می‌فرماید: "آنها بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می‌نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید!" چون خیلی‌ها منت می‌گذاشتند که ما مسلمان شدیم و در قبال آن انتظاراتی داشتند تا جایی که حتی می‌خواستند درهای زمین و آسمان باز شده و هر‌چه می‌خواهند یکباره بر آنها نازل شود و یا به مقامات دنیوی برسند. خداوند می‌فرماید که بر ما منت نگذارید، اسلام بر شما منت دارد.

حقیقتاً این چنین است.کاری برای انقلاب نکردیم! این انقلاب ادامه همان حرکت پیامبران الهی برای اصلاح بشر است. ما در اینجا منتی نداریم بلکه خدا به ما منت داشت که ما را هدایت کرد و وارد این مسیر شدیم. الان هم همه چیز از اوست.

حاج مهدی غیوران

ما برای شهادت به جبهه نرفتیم

وقتی جنگ شد، با عنایت و لطف خدا بچه‌ها نگاه واقع‌بینانه‌ای پیدا کردند و همانند بسیاری از جوانان دیگر در این مسیر قدم گذاشتند. آن زمان که احساس کردند حضور آنها لازم است، حضور یافتند.
ابتدای جنگ پسر بزرگم وارد عملیات شد و به جبهه رفت.بعد از آن پسر کوچکم که سال چهارم دبیرستان بود و رشته پزشکی هم دوست داشت، اما آرزوهایش باعث نشد از وظیفه و تکلیف خود کنار بکشد.بعد از شهادت مجتبی، دیدم که در وصیت‌نامه‌اش به فلسفه رفتن به جبهه اشاره کرده و می‌گوید: فلسفه جبهه رفتن ما این نیست که دچار احساسات شده باشیم، ما برای شهادت به جبهه نرفتیم. تکلیف خود دانسته و برای ادای تکلیف به جبهه می‌رویم. در این مسیر ممکن است معلول، اسیر و یا شهید شویم. اگر شهید شدیم که چه بهتر، ولی این حضور را به‌عنوان تکلیف و احساس مسئولیت دانسته و عمل کردیم.

تبیان: اگر بخواهید جوانان زمان انقلاب را با جوانان ارزیابی کنید، آن‌ها را چگونه می‌بینید؟
طاهره سجادی: زمان‌ خیلی فرق کرده. به‌نظر من پاکی و صفای جوانان همیشه وجود دارد. و جوانانی که امروز در مسیر دین هستند، از بچه‌های ابتدای انقلاب-نه آن‌هایی که رفتند و شهید شدند،چرا‌که آن‌ها ساخته شده بودند_ آگاه‌تر و رشدیافته‌تر هستند. الان اگر دانشگاه‌های ما اصلاح شود، اساتید خوب و درستی سرکار قرار بگیرند و در مسیر آموزش متعهدانه و با‌مسئولیت حرکت کنند، نسل خیلی خوبی خواهیم داشت. 

فلسفه جبهه رفتن ما این نیست که دچار احساسات شده باشیم، ما برای شهادت به جبهه نرفتیم. تکلیف خود دانسته و برای ادای تکلیف به جبهه می‌رویم. در این مسیر ممکن است معلول، اسیر و یا شهید شویم. اگر شهید شدیمکه چه بهتر، ولی این حضور را به عنوان تکلیف و احساس مسئولیت دانسته و عمل کردیم.


تبیان: به‌نظر شما چرا در میان خانواده‌های دهه‌شصت باتوجه به عدم امکانات و رفاهیات، احساس رضایتمندی از زندگی نسبت به خانواده ای این دوره بیشتر بود؟
طاهره سجادی: یکی از دلایل آن این است که ما در دوره فعلی به دنیال چیزهایی می رویم که خیال می کنیم اگر این ها را داشته باشیم،خوشبختیم درحالی‌که این‌طور نیست. الان نگاه کنید خانواده‌های دهه 60 اولاً با معضل اجتماعی همانند جنگ روبرو بودند. خود این جنگ با وجود مصیبت‌هایی چون از دست‌دادن فرزندان، نعمت‌هایی را به‌همراه داشت. من کتاب‌های زیادی در رابطه با جنگ های کشورهای دیگر خوانده ام که در همه آن‌ها فساد بیداد می‌کرد و هیچ کدام از لحاظ برکت و معنویت مثل کشور ما در زمان جنگ نیست.

اوایل انقلاب و زمان جنگ و بعد ازآن ، مردم خیلی قانع و صبور بودند. به آنچه در زندگی داشته، رضایت داشتند. مردم به‌قدری معنوی شده بودند که خیلی از مواقع لوازم اضافی و غیر‌ضروری زندگی را بیرون می‌ریختند و می‌گفتند نمی‌خواهیم. در جنگ خود‌به‌خود آدم‌ها ساخته شدند. دقیقه به دقیقه آژیر کشیده می‌شد، مرگ را در مقابل خود می‌دیدند و از زیاده‌خواهی‌ها فاصله داشتند.

بعد از جنگ اشتباه بزرگی که پیش آمد این بود که در راستای سازندگی کشور، مردم به یکباره به باتلاق زیاده‌خواهی و تجملات افتادند و این باعث شد کم‌کم آرامش از میان زندگی آن‌هابرود. فاصله طبقاتی زیاد شد و کم کم مردم از خوشبختی، آرامش و رضایت از زندگی فاصله گرفتند. علت اصلی آرامش و رضایت خانواده‌های دهه شصت، در نبود فاصله طبقاتی و عدم‌زیاده‌خواهی در زندگی بود.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.